عنوان
مرگ مغزی
پدیدآورسازمانی
مدرسه فقاهت
محل نشر
قم
تاریخ نشر
1375/04/04
اندازه
21MB
زبان
فارسی
یادداشت
بحث در مرگ مغزی است و گفتیم احکام مختلفی بر آن بار می شود. مواردی چون پیوند اعضای او، جواز غسل و کفن و دفن او، بطلان وکالت وکلاء و عدم جواز تقلید ابتدایی و موارد مختلف دیگر.
بحث این مسأله مطرح شده که در نظر عرف آیا او مصداق میت است یا مصداق حی می باشد. اگر نظر عرف واضح شود دیگر نوبت به شک نمی رسد تا اصول جاری شود.
گفتیم موضوع احکام شرع در موارد مختلفی حیات و ممات و یا هلاکت و امثال آن می باشد که باید دید آیا عرفا فرد مزبور حیّ است یا متوفّی و میّت به حساب می آید.
انصاف این است که این عناوین صادق نیست و فرد مزبور عرفا زنده است و در حال احتضار و یا شبیه به احتضار است و در آستانه ی مرگ می باشد. موضوعات را باید از عرف عام اخذ کنیم نه از عرف خاص مانند عرف اطباء و امثال آن زیرا عرف عام مخاطب آیات و روایات هستند. حتی اطباء هم نمی گویند که فرد مزبور مرده است بلکه می گویند زنده است و دچار مرگ مغزی شده است. هنگامی اطباء جواز دفن او را صادر می کنند که کاملا مرده باشد و تمامی اعضاء او از کار افتاده باشد. بر این اساس نه می توان اجزای بدن او را از بدنش خارج کرد و نه می توان او را کفن و دفن کرد و نه وکلایش معزول نمی شوند و هکذا احکام دیگر.
اگر کسی او را بکشد یا بخشی از عضو او را قطع کند در اینکه حق قصاص دارد یا نه و آیا دیه ی آن دیه ی میّت است یا دیه ی حیّ اینها را هم باید بحث کنیم.
ما باید به دو نکته ی مهم بپردازیم و تا این دو نکته بحث نشود نمی توان در مورد مرگ مغزی قضاوت کرد.
نکته ی اول این است که در آیات و روایات اهمیت فوق العاده ای برای قلب ذکر شده است و قلب به عنوان اساسی ترین عضو برای بدن انسان معرفی شده است. آیا می توان گفت که چون در مرگ مغزی قلب فعال است و کار می کند از این رو اساس و قوام و رکن رکین وجود انسان که حیات قلب است کافی است که انسان زنده باشد؟
حتی این نکته در فتاوای علماء هم منعکس شده است که اگر بدن میتی دو قطعی شود (و مثلا بین دو قطعه فاصله باشد که نتوان آنها را جمع کرد) بر کدام قطعه باید نماز خواند و یا باید دو نماز جداگانه خواند. گفته اند که باید بر قطعه ای نماز خواند که سینه در آن است. شاید این به سبب آن باشد که آنی که اساس است قلب است و شخصیت انسان به همان قلب بستگی دارد.
سید در عروة در این مورد می فرماید: اما اذا کانت (قطعه ی جدا شده) مشتملة علی الصدر و کذا الصدر وحده فتغسل و تکفن و یصلی علیها و تدفن و کذا بعض الصدر اذا کان مشتملا علی القلب. (یعنی حتی سر به تنهایی نماز بر آن خوانده نمی شود ولی بر قلب به تنهایی باید نماز خواند.)
صاحب جواهر نیز این مسأله را در ج 4 ص 100 در باب احکام اموات متعرض می شود که اگر عضوی از میّت جدا شود و مشتمل بر قلب باشد باید آن را غسل داد و نماز خواند و دفن کرد و بر آن ادعای اجماع علماء می کند.
علت اصلی در حکم مسأله روایاتی است که در این مورد وارد شده است:
وسائل ج 2 باب 38 از ابواب صلاة الجنائز
ما سند این روایات را بررسی نمی کنیم زیرا سابقا هم گفتیم که اگر احادیث از سه به بالا باشد متضافر می شود و مخصوصا که معمول به اصحاب است.
حدیث 5: عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ عَنْ خَالِدِ بْنِ مَادٍّ الْقَلَانِسِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ يَأْكُلُهُ السَّبُعُ أَوِ الطَّيْرُ فَتَبْقَى عِظَامُهُ بِغَيْرِ لَحْمٍ كَيْفَ يُصْنَعُ بِهِ قَالَ يُغَسَّلُ وَ يُكَفَّنُ وَ يُصَلَّى عَلَيْهِ وَ يُدْفَنُ فَإِذَا كَانَ الْمَيِّتُ نِصْفَيْنِ صُلِّيَ عَلَى النِّصْفِ الَّذِي فِيهِ قَلْبُهُ.
حدیث 11: عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِذَا وُسِّطَ الرَّجُلُ بِنِصْفَيْنِ صُلِّيَ عَلَى النِّصْفِ الَّذِي فِيهِ الْقَلْبُ
حدیث 12: جَعْفَرُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ سَعِيدٍ الْمُحَقِّقُ فِي الْمُعْتَبَرِ نَقْلًا مِنْ كِتَابِ الْجَامِعِ لِأَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ الْبَزَنْطِيِّ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا رَفَعَهُ قَالَ الْمَقْتُولُ إِذَا قُطِعَ أَعْضَاؤُهُ يُصَلَّى عَلَى الْعُضْوِ الَّذِي فِيهِ الْقَلْبُ
ما از این احادیث می فهمیم که شخصیت انسان از نظر جسمانی تا حد زیادی با قلب او پیوند دارد. حتی اگر سر انسان هم جدا شود بر سر به تنهایی نماز نمی خوانند بلکه بر عضوی نماز می خوانند که حاوی قلب می باشد.
همچنین از آیات قرآن و روایات استفاده می شود که قلب کانون ادراکات و مرکز ایمان و محبت و رحمت می باشد.
اما آیات قرآن:
سوره حج آیه 46: ﴿فَإِنَّها لا تَعْمَى الْأَبْصارُ وَ لكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتي فِي الصُّدُور﴾[1] یعنی چشمهاى ظاهر نابينا نمىشود، بلكه دلهايى كه در سينههاست كور مىشود. بنابراین دلی که درون سینه است کانون ادراکات می باشد.
سوره رعد آیه 28: ﴿أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ﴾[2]
یعنی آرامش که نوعی ادارک است توسط قلب درک می شود.
سوره اعراف آیه 179: ﴿لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها﴾[3]
در این آیه فقه که درک است به قلب نسبت داده شده است.
سوره اعراف آیه 101: ﴿كَذلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلى قُلُوبِ الْكافِرين﴾[4]
یعنی خداوند این چنین بر قلب کافران مهر می زند و آن را از کار می اندازد تا حقائق را تشخیص ندهند.
سوره حدید آیه 27: ﴿وَ جَعَلْنا في قُلُوبِ الَّذينَ اتَّبَعُوهُ رَأْفَةً وَ رَحْمَةً﴾[5]
یعنی ما در دل های کسانی که تابع حضرت مسیح بودند (نه مسیحیان امروز) رأفت و رحمت قرار دادیم. در این آیه قلب کانون احساسات معرفی شده است.
سوره آل عمران، آیه 103: ﴿وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً﴾[6]
خداوند در این آیه به اتحاد قلب ها اشاره می کند یعنی اراده ها، جهت گیری در مسائل سیاسی و اجتماعی همه به قلب ارتباط دارد و وقتی قلب ها با هم متحد شد مردم هم با هم متحد می شوند.
سوره احزاب آیه 51: ﴿وَ اللَّهُ يَعْلَمُ ما في قُلُوبِكُمْ﴾[7]
یعنی خداوند از نیت هایی که در دل شماست با خبر است. این نشان می دهد که کانون نیت ها قلب انسان می باشد.
اما دلالت روایات:
به پنج نمونه از روایات اشاره می کنیم که از نهج البلاغه گرفته شده است.
امیر مؤمنان علیه السلام در خطبه ی 83 می فرماید: فَاتَّقُوا اللَّهَ عِبَادَ اللَّهِ تَقِيَّةَ ذِي لُبٍّ شَغَلَ التَّفَكُّرُ قَلْبَه؛ ای بندگان خدا از مخالفت خدا بپرهیزید و تقوای کسی را پیشه کنید که تفکر (در مورد خدا)، قلب او را مشغول کرده است.
در خطبه ی 91 به خداوند عرض می دارد: (وَ لَمْ يُبَاشِرْ قَلْبَهُ الْيَقِينُ بِأَنَّهُ لَا نِدَّ لَك) یعنی کسانی که برای تو شریک قائل هستند در واقع کسانی هستند که يقين به اين حقيقت، كه براى تو شبيه و نظيرى نيست، در درون قلبشان قرار نگرفته است.
در نامه ی 53 به مالک اشتر می فرماید: (وَ أَشْعِرْ قَلْبَكَ الرَّحْمَةَ لِلرَّعِيَّةِ وَ الْمَحَبَّةَ لَهُم) یعنی در قلبت نسبت به رعیت رحمت و محبت داشته باش. بنابراین کانون محبت و عواطف، قلب انسان شمرده شده است.
در کلمات قصار در کلمه ی 147 در مورد علماء راستین می فرماید: (وَ الْعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِيَ الدَّهْرُ أَعْيَانُهُمْ مَفْقُودَةٌ وَ أَمْثَالُهُمْ فِي الْقُلُوبِ مَوْجُودَة)
یعنی علماء تا دهر باقی است اسمشان هم باقی است. اجساد آنها در زیر خاک مدفون است ولی مثل و قیافه ی آنها و مکتب و خط فکری آنها در دل های بندگان از سینه ای به سینه ی دیگر منتقل می شود.
در کلمات قصار در کلمه ی 375 در مورد امر به معروف و نهی از منکر می فرماید که کسی که این دو واجب را ترک کند و نه با زبان و نه با دست و نه با قلب امر به معروف و نهی از منکر نکند: (فَمَنْ لَمْ يَعْرِفْ بِقَلْبِهِ مَعْرُوفاً وَ لَمْ يُنْكِرْ مُنْكَراً قُلِبَ فَجُعِلَ أَعْلَاهُ أَسْفَلَهُ وَ أَسْفَلُهُ أَعْلَاهُ)
کسی که با قلبش معروف را معروف نشناسد و منکر را منکر نداند قلبش وارونه می شود و حس و تشخیص او منعکس می شود و حق را باطل و باطل را حق می شمارد. یعنی آنقدر منکرات را می بینند و نهی نمی کنند که به تدریج باورشان می شود که اینها منکر نمی باشند و هکذا در مورد امر نکردن به معروف.
جمع بندی: علم امروز می گوید کانون ادراکات مغز است و تجربه و حس هم همین را ثابت می کند. زیرا هر آسیبی که به مغز برسد حتی اگر قلب زنده باشد بخشی از ادراکات انسان کم می شود. گاه ضربه ای مغزی موجب از بین رفتن بخشی از حافظه می شود و گاه به فرد فراموشی کامل دست می دهد.
این بحث را در جلسه ی بعد ادامه می دهیم.