عنوان
مرگ مغزی
پدیدآورسازمانی
مدرسه فقاهت
محل نشر
قم
تاریخ نشر
1375/07/02
اندازه
13MB
زبان
فارسی
یادداشت
به مناسبت روز اول بحث می گوییم: علم وقتی فایده دارد که توأم با تقوا باشد و الا علم بدون تقوا وبال است. در زیارت جامعه می خوانیم: وَ جَعَلَ صَلَوَاتِنَا عَلَيْكُمْ وَ مَا خَصَّنَا بِهِ مِنْ وَلَايَتِكُمْ طِيباً لِخُلْقِنَا وَ طَهَارَةً لِأَنْفُسِنَا وَ تَزْكِيَةً لَنَا وَ كَفَّارَةً لِذُنُوبِنَا؛ یعنی اینکه ما در کنار قبر شما به درود می فرستیم چهار فایده برای ما دارد: اولا موجب می شود اخلاق ما خوب شود، ثانیا موجب تطهیر نفوس ما می شود، ثالثا موجب می شود تزکیه پیدا کنیم و آخر اینکه گناهان ما بخشوده شود.
شاید یکی از فلسفه های تشکیل حوزه ی علمیه در اطراف قبور مقدسه برای این باشد که بشود از نورانیت این قبور استفاده کرد و علم را با تقوا عجین نمود.
بحث امسال ما در مورد سه مسأله از مسائل مهم مستحدثه است:
مسأله ی اول در مورد مرگ مغزی است. کسانی هستند که بر اثر تصادف یا بیماری مغزشان از بین می رود ولی بدن حیات نباتی خود را ادامه می دهد. این سؤال مطرح می شود که در این حال یقینا فرد مزبور باز نخواهد گشت و خواهد مرد آیا در این حال اعضاء که هنوز از کار نیفتاده است می توان آنها از بدن او جدا کرد و به دیگری پیوند زد؟
مرگ مغزی علاوه بر مسأله ی فوق مسائل دیگری را نیز به دنبال دارد مثلا اموال آن شخص و زن او در این حال چه می شود. اگر مرگ مغزی هفته ها طول بکشد آیا احکام میت بر او بار می شود؟
مسأله ی دوم در مورد تلقیح مصنوعی است. زنانی هستند که به دلائلی باردار نمی شوند آیا می توان از نطفه ی شوهر و یا نطفه ی بیگانه ای را گرفت و با او تلقیح کرد و یا می توان نطفه ی زن و مرد دیگری را در آزمایشگاه تلقیح کرد و در رحم این زن کاشت؟
مسأله ی سوم در مورد تغییر جنیست است. کسانی هستند که دو جنسه هستند و تغییر جنسیت می دهد. اگر ازدواج کرده باشد حکم آن چه می شود مثلا زن داشته باشد و خود هم تبدیل به زن شود. احکام متعدد دیگری هم بر آن بار می شود.
قبل از ورود به بحث چند مطلب را باید بحث کنیم.
مطلب اول چیزی است که سال های گذشته نیز مطرح کردیم و آن مربوط به فلسفه ی مسائل مستحدثه است. گفتیم دو مقدمه است که با هم ضمیمه می شود و سر از مسائل مستحدثه در می آورد.
مقدمه ی اولی این است که کاروان جامعه ی انسانی هرگز متوقف نمی شود و همواره در حال پیشرفت و اکتشاف و اختراع می باشد. مسائل جدیدی همانند پیوند اعضاء و امثال آن در مسائل طبی، اقتصادی و غیره مطرح می شود که باید احکام آن را بررسی نمود.
مقدمه ی ثانیه این است که می دانیم اسلام برای هر سؤالی جوابی دارد. آیه ی ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ﴾[1] و حدیث پیامبر اکرم (ص) در حجة الوداع که می فرماید: «وَ اللَّهِ مَا مِنْ شَيْءٍ يُقَرِّبُكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ وَ يُبَاعِدُكُمْ مِنَ النَّارِ إِلَّا وَ قَدْ أَمَرْتُكُمْ بِهِ وَ مَا مِنْ شَيْءٍ يُقَرِّبُكُمْ مِنَ النَّارِ وَ يُبَاعِدُكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ إِلَّا وَ قَدْ نَهَيْتُكُمْ عَنْه» بیانگر این است که از هیچ حکمی فروگذار نشده است و کسانی که قائلند حکم بعضی از موضوعات در شرع نیامده است در اشتباهند.
بنابراین هیچ مسأله ی مستحدثه ای بدون جواب در دنیا نیست خصوصا که اسلام دین تمام جهان است و ابدی می باشد.
فقیه باید سعی کنید تا از قواعد کلیه و اصول عملیه و لفظیه بدون اینکه پناه به قیاس و استحسان و ظنون غیر معتبر ببرد حکم این مسائل را استخراج کند.
مطلب دوم این است که خوب در حوزه ی علمیه لجنه ای باشد که موضوعات مسائل مستحدثه را جمع آوری کنند و در زمینه های پزشکی، اقتصادی، و سایر امور مسائل جدید را جمع کنند و به فقهاء تحویل دهند تا در مورد آن بررسی انجام شود تا وقتی از فقیه سؤال می کنند فقیه خالی از ذهن نباشد و جوابی ندهد که ناصحیح باشد. امروزه در دادگاه ها مسائل عجیب و غریب بسیاری پیدا می شود و فتوای مراجع به عنوان سند در پرونده درج می شود. از این رو باید دقت بسیاری به خرج داد.
مطلب سوم این است که مسائل مستحدثه در مسیر آن است که فقه تازه ای را احداث کند ولی با این حال در حوزه های علمیه در حاشیه است و بیشتر به فقه سنتی پرداخته می شود.
راه اول این است که فقهاء در کنار مسائل سنتی به مسائل مستحدثه ی آن هم بپردازند. مثلا در کنار بحث ربا به مسائل جدید آن و بانکداری اسلامی و امثال آن هم پرداخته شود که آیا بانک بدون ربا وجود دارد یا نه، بحث تورم مطرح شود که اگر کسی هنگام بازپرداخت بر اساس تورم مبلغ بیشتری بدهد ربا حاصل می شود؟ و یا در کنار مسائل نکاح مسائل از قبیل تلقیح مصنوعی و مانند آن نیز مطرح شود.
راه دوم این است که بحث مستقلی در مورد مسائل مستحدثه اختصاص داده شود. اگر مسائل مستحدثه مطرح نشود چه بسا اشکال شود که دین اسلام برای مسائل جدید جوابی ندارد.
اول مسأله از مسائل سه گانه: مرگ مغزی
آنچه از بحث های اهل فن و پزشکان استفاده می شود این است که مغز به کلی از کار می افتد و هیچ نشانه ای از حیات در مغز نیست. مغز در حال عادی امواجی از خود ساطع می شود که با نوار قابل ضبط است. در مرگ مغزی این موج صفر می شود و خط صافی در نوار منعکس می شود. با این حال بعضی از دستگاه های بدن مانند قلب کار می کند و از کار نمی افتد. این به سبب آن است که سیستم حرکت دهنده ی قلب در درون خود قلب است و به مغز مربوط نمی شود. (بر خلاف دستگاه تنفس که از مغز فرمان می گیرد و اگر مغز از کار بیفتد دیگر نمی توان نفس کشید و این کار فقط با تنفس مصنوعی امکان پذیر می باشد.) قلب حتی بعد از جدا شدن از بدن هم به تپش ادامه می دهد و کار می کند.
علاوه بر قلب یکسری از دستگاه های دیگر بدن به حیات نباتی خود ادامه می دهند. در این حال اگر توسط دستگاه مصنوعی اکسیژن به بدن برسد و قلب کار کند و با سرم، غذایی به بدنش برسد، بدن به رشد و حیات نباتی خود ادامه می دهد و موی سر و ناخن دستش بلند می شود. ولی حیات انسانی و حیوانی اصلا وجود ندارد. حتی گاه نور شدید به مردمک چشم موجب تغییر اندازه ی مردمک نمی شود و این علامت آن است که مغز به هیچ وجه کار نمی کند.
در مسأله ی مرگ مغزی باید هفت حکم را بررسی کنیم:
1. فردی که دچار مرگ مغزی شده است زنده است یا مرده به حساب می آید؟ آیا می توان او را غسل داد و کفن کرد و دفن نمود با آنکه دستگاه هایی از بدن او کار می کند. آیا زنده نگه داشتن او تا زمانی که بدنش حیات نباتی دارد لازم است؟ آیا می توان تنفس مصنوعی را از او جدا کرد تا کاملا بمیرد؟
2. اموال او در این ایام چه حکمی دارد؟ اموال او به ارث می رسد؟
3. حکم همسر او چیست؟ آیا از زمان مرگ مغزی عده ی وفات شروع می شود یا اینکه عده ی وفات از زمانی است که حیات نباتی او هم از بین برود؟
4. اگر این شخص وکلایی داشته است از آنجا که با فوت وکیل خود به خود معزول می شود، در زمان مرگ مغزی اگر وکلاء معاملاتی کنند آیا نافذ است و یا اینکه آنها معزول شده اند؟
5. اگر کسی که دچار این عارضه شده است ولی کسی بوده است آیا در این حال ولایت او باقی است یا اینکه به جد و یا فرد دیگری منتقل می شود؟
6. اگر کسی که مرجع تقلید است دچار مرگ مغزی شود آیا در حکم حی است و می توان از او تقلید ابتدایی کرد؟
7. آیا می توان قلب و یا سایر اعضای او را از بدنش جدا کرد و به دیگری پیوند زد؟
در آیات و روایات چیزی که مربوط به مرگ مغزی باشد وجود ندارد و باید از طریق قواعد کلیه و اصول حکم این مسائل را پیدا کنیم.
ابتدا باید به سراغ اصول عملیه رویم و حکم استصحاب و غیره را بررسی کنیم. (مانند استصحاب زوجیت، ملکیت، بقاء مقلیدین بر تقلید)