عنوان
سرایت بیماری ،مسائل پزشکی ،مسائل مستحدثه
پدیدآورسازمانی
مدرسه فقاهت
ناشر
نویسنده
تاریخ نشر
1399/01/20
زبان
فارسی
یادداشت
بحث ما در حدیث «لا عدوی» بود و گفتیم این حدیث با سرایت بیماری منافاتی ندارد. بحث منتهی شد به روایاتی که متعرض بحث سرایت شده بود و تعدادی از آنها بیان شد؛ مانند روایت ترخیص در فرار از بیماری طاعون. این روایات دلالت بر سرایت بیماری داشت که روایات معارض آن و نحوه جمع میان آنها نیز بیان شد.
1سرایت بیماری در کلام اهل تسنن
روایات دال بر سرایت بیماری، تعریض به بعضی از اهل سنت دارد. آنها روایاتی دارند که منع از خروج از بلدی دارند که بیماری ای مثل طاعون و وبا در آن اتفاق افتاده است. برداشت آنها از این روایات این است که فرار از طاعون جایز نیست.
مرحوم ملاصالح مازندرانی در این مجال کلامی از اهل سنت آورده است: «و من طرق العامة روايات متكثرة للمنع من الدخول فى أرض الوباء و الخروج منها روى مسلم منها خمسة عشر منها ما رواه عن اسامة بن زيد قال قال النبي صلى اللّه عليه و آله «الطاعون رجز ارسل على بنى- اسرائيل او على من كان قبلكم فاذا سمعتم به بارض فلا تقدموا عليه و اذا وقع بارض و أنتم بها فلا تخرجوا فرارا منه» و البواقى كلها بهذا المضمون و هم قد اختلفوا فأخذ أكثرهم بتلك الروايات فمنعوا الفرار منه و القدوم عليه حتى قال بعضهم الفرار منه كالفرار من الزحف و بعضهم أجاز الامرين و قال بعضهم لم ينه عن الخروج خوف أن يهلك قبل أجله و لا عن الدخول خوف أن يصيبه غير ما كتب اللّه له و لكن خوف فتنة الحى بظن أن هلاك من دخل لدخوله و نجاة من خرج لخروجه، و نقل عن ابن مسعود أن الطاعون فتنة على المقيم و الفار يقول المقيم أقمت فمت و يقول الفار فررت فنجوت و انما فر من لم يحضر أجله و أقام من جاء أجله فمات. (انما نهى رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله عن ذلك لمكان ربئة)»[1]
1.1اشکال به کلام اهل تسنن
برداشت اهل تسنن از روایات پیامبر اکرم صل الله علیه و آله صحیح نیست چون این روایات ناظر به زمانی است که بحث جنگ بوده و مسلمین به خاطر وقوع وبا و طاعون نباید جبهه را خالی می کردند. پس منافاتی با حقانیت سرایت و اینکه انسان اگر جایی خوف سرایت بود فرار کند، ندارد.
روایات دال بر سرایت بیماری
از جمله روایاتی که بحث سرایت بیماری در آن آمده روایتی است از پیامبر اکرم صل الله علیه و آله که در آن آمده است: «وَ كَرِهَ أَنْ يُكَلِّمَ الرَّجُلُ مَجْذُوماً إِلَّا أَنْ يَكُونَ بَيْنَهُ وَ بَيْنَهُ قَدْرُ ذِرَاعٍ وَ قَالَ فِرَّ مِنَ الْمَجْذُومِ فِرَارَكَ مِنَ الْأَسَد»[2] مرحوم صدوق این روایت را به دو سند نقل کرده است. این روایت در کلام فقها به صورت یک روایت قطعی آمده است. بر اساس این روایت، بعضی از فقها جذام را به عنوان یکی از عیوب مجوز فسخ نکاح مطرح کرده اند.
مرحوم علامه در قواعد فرموده است: «ولو قيل بأن للمرأة الفسخ بالجذام في الرجل أمكن، لوجوب التحرز من الضرر، فإنه (عليه السلام) قال: فر من المجذوم فرارك من الأسد»[3] .
مرحوم کرکی در جامع المقاصد فرموده است: «و احتج الآخرون بقوله عليه السلام: إنما يرد النكاح من البرص والجذام والجنون والفعل، فإنه عام في الرجل والمرأة إلا ما أخرجه دليل، وبأنه يؤدي إلى الضرر، إذ ذلك من الأمراض المعدية باتفاق الاطباء، وقد روي أنه صلى الله عليه وآله قال: فر من المجذوم فرارك من الأسد ، فلا بد من طريق التخلص. ولا طريق إلا الخيار، وبأنه قد ثبت بالنص والاجماع كونهما عيبا في المرأة ففي الرجل أولى، فإن العلة في ثبوت الفسخ هو لبشاعته وشدة النفرة بسببه النافية لشهوة الجماع، وتوقع الضرر العظيم به موجودة، ثم بوجه أقوى فإن الرجل يستطيع التخلص بالطلاق ولا طريق للمرأة إلا الفسخ فتعين القول بثبوته. ولا يخفى أن هذه الدلائل أقوى»[4] .
نظیر این عبارت را مرحوم شهید ثانی در مسالک نیز دارد. ایشان فرموده است: «و حصول الضرر منه بالعدوى باتّفاق الأطبّاء و أهل المعرفة، مضافا إلى ما اشتهر من قوله صلى اللّه عليه و آله و سلّم: فرّ من المجذوم فرارك من الأسد»[5] .
همچنین در انوار اللوامع آمده است: «و حصول الضرر منه بالعدوی باتفاق الاطباء و أهل المعرفة مضافا الی الأخبار الشاهدة بعدواه مثل قوله صلى اللّه عليه و آله و سلّم: «فرّ من المجذوم فرارك من الأسد » و مثل حدیث «ناولوهم علی أطراف الرماح» و مثل خبر الخصال المصرح بالعدوی فی الامراض الثلاثه و الأدواء و عد منها الجذام فالقوق بذلک قوی جدا»[6] .
مضمون روایت «فرّ من المجذوم فرارك من الأسد» در روایات عامه نیز بیان شده است.
البته به نظر می آید این روایت که در آن چنین آمده است: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص خَمْسَةٌ يُجْتَنَبُونَ عَلَى كُلِّ حَالٍ الْمَجْذُومُ وَ الْأَبْرَصُ وَ الْمَجْنُونُ وَ وَلَدُ الزِّنَا وَ الْأَعْرَابِيُّ»[7] دلالت بر سرایت نداشته باشد، چون در بعضی از فقرات آن سرایت وجود ندارد.
2توجیه روایات دال بر عدم سرایت بیماری
برخی از روایات به عنوان معارض ذکر شده است. از جمله اینکه در روایت هشام آمده است: «عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَرَّ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ص عَلَى الْمُجَذَّمِينَ وَ هُوَ رَاكِبٌ حِمَارَهُ وَ هُمْ يَتَغَدَّوْنَ فَدَعَوْهُ إِلَى الْغَدَاءِ فَقَالَ أَمَا إِنِّي لَوْ لَا أَنِّي صَائِمٌ لَفَعَلْتُ فَلَمَّا صَارَ إِلَى مَنْزِلِهِ أَمَرَ بِطَعَامٍ فَصُنِعَ وَ أَمَرَ أَنْ يَتَنَوَّقُوا فِيهِ ثُمَّ دَعَاهُمْ فَتَغَدَّوْا عِنْدَهُ وَ تَغَدَّى مَعَهُم»[8] . ملاصالح مازندرانی نیز می فرماید: «و مما يؤيد ذلك ما روى من طرق العامة عن جابر أنه (ص) أكل مع المجذوم فقال «آكل ثقة باللّه و توكلا عليه» و من طرقهم أيضا ان امرأة سألت بعض أزواجه «ص» عن الفرار من المجذوم فقال كلا و اللّه و قد قال رسول اللّه «ص» لا عدوى»[9] .
اما این روایات صالح برای معارضه با روایات دال بر سرایت بیماری نیستند. نسبت به صحیحه هشام می گوییم ممکن است وجهش این باشد که معصومین علیهم السلام بیماری ای مانند جذام -که نفرت عمومی به دنیال دارد- نمی گیرند. پس معنای این روایات این نیست که دیگران از جذامی فاصله نگیرند.
ممکن است اشکال شود بالفرض که قبول کنیم خودشان مبتلی نمی شوند اما کار ایشان موجب گمراهی بعضی افراد می شود و موجب می شود دیگران فکر کنند که سرایت واقعیت ندارد. جوابش این است که کار ایشان در فرضی القاء در مفسده خواهد بود که به دیگران تذکر داده نشده باشد. وقتی که فرموده اند از شخص جذامی یا مبتلا به طاعون فرار کنید، جایی برای این توهم باقی نمی ماند.
اما نسبت به کلام ازواج نبی اکرم صل الله علیه و آله می گوییم که سخن آنها بر ما حجت نیست، چون یا برداشت غلطی از روایت داشته اند و یا مبتنی بر عدم وقوف به تخصیص آن روایت به بعضی از امراض می باشد. عمده کلام این است که برای ما فقط فعل و قول و اقرار معصوم حجت است.
مرحوم صاحب وسائل فرموده از این روایات کراهت تحذر از عدوی فهمیده می شود و بابی با عنوان «بَابُ كَرَاهَةِ الْحَذَرِ مِنَ الْعَدْوَى»[10] مطرح کرده است. این کلام صحیح نیست؛ از این روایات کراهت فهمیده نمی شود بلکه وجوب تحذر فهمیده می شود.
از جمله روایات دیگری که در روایات عامه آمده «لَا يُورِدُ الْمُمْرِضُ عَلَى الْمُصِحِّ»[11] است. مفاد روایت این است که نه تنها سرایت اتفاق می افتد بلکه باید هر بیماری ای را با آن معامله بیماری مسری کرد مگر موردی که مسری نبودن آن ثابت شود.
بالفرض که در روایت آمده باشد که سرایت واقعیت ندارد اما منافاتی ندارد که با سرایتی که واقعیت ندارد، به لحاظ بعضی از احکام شرعی با آن معامله یک واقعیت کرد؛ مثلا کسی که یک بیماری ای دارد که مردم از او اجتناب می کنند، این عدم سرایت منافات ندارد که اجتناب از او مجاز باشد و حتی تکلیف را ساقط کند، مثلا آبی که شخص بیمار با آن تماس داشته و موجب تنفر مردم شده است، بگوییم این نفرت طبع موجب سقوط تکلیف به وضو با آن آب شود، چون وجوب وضو با این آب حرجی است؛ چون مردم از آن تنفر دارند و این تنفر باعث می شود که شخص مکلف باشد از این آب وضو نگیرد. مانند اینکه شخصی از مرده می ترسد، اگر آب منحصر باشد به جایی که مرده ای در آنجا باشد و اگر شخص از آنجا وضو بگیرد ممکن است سکته کند، در این فرض وضو ساقط است.