عنوان
فقه تربیت، تعلیم و تعلم، تحصیل در جوانی
اصطلاحنامه
آموزش و پرورش (Education) | تربیت (Upbringing) | تعلیم و تربیت | فقه (Islamic law)
پدیدآورسازمانی
مؤسسه اشراق و عرفان
محل نشر
قم
نویسنده
تاریخ نشر
1378/08/17
اندازه
14MB
زبان
فارسی
یادداشت
بررسی روایت سوم در موضوع طلب علم صغیر
روایت سوم اینگونه بود: «أيّما ناشئ نشأ في طلب العلم و العبادة حتّى يكبر أعطاه اللَّه يوم القيامة ثواب اثنين و سبعين صدّيقا[1]». گفتیم که دو نکته در این حدیث که با استدلال به این حدیث ارتباط دارد باید بهخصوص موردتوجه قرار بگیرد:
۱: العلم و العباده بهصورت مجموعی نیست و درواقع این ثواب را جداجدا برای آن ذکر میکند که ظاهر هم این است.
۲: روایت میگوید: «حتّى يكبر» یعنی کسی که در نوجوانی وارد طلب علم شود تا اینکه بزرگ شود. در اینجا دو نکته وجود دارد: یکی ورود در نوجوانی و جوانی و دیگری استمرار و تداوم آن تا زمان بزرگی؛ یعنی هم زود وارد شود و اغتنام فرصت شباب داشته باشد و هم استمرار داشته باشد. این ثواب درواقع مترتب بر مجموع این دو است؛ یعنی میگوید: «أيّما ناشئ نشأ في طلب العلم و العبادة حتّى يكبر» وقتی وارد شود تا اینکه بزرگ بشود و استمرار داشته باشد. این ثواب را بر آن مجموع مترتب میکند، مگر اینکه به قرائن لبی بگوییم که در اینجا تعدد مطلوب است.
س:؟؟؟
ج:ناشئ کسی که در اول دوره نشو و نمو و اول دوره نوجوانی است. اگر «حتّى يكبر» را نداشت، اینجا میگفتیم: خود تحصیل علم در جوانی و شتاب گرفتن و اغتنام فرصت جوانی، استحباب دارد، ولی چون حتی یکبر دارد مجموعاً اینگونه میشود؛ اما ورود در جوانی و تحصیل علم کردن خودش مستحب به ادب مؤکدی است. اگر به این شکل معنا کنیم، دلالت نمیکند، مگر اینکه همان بحث تعدد مطلوب را بیاوریم.
وحدت و تعدد مطلوب در واجبات و مستحبات
بحث وحدت و تعدد مطلوب در اصول و مباحث دیگر، مطرح میشود. در ارتکازات متشرعه و عقلایی در امور واجب بهسادگی ما نمیتوانیم بگوییم: یکجملهای که مجموعه یکچیزی را واجب کرده، جزء آن، جدای خودش واجب است. معمولاً مجموع من حیث مجموع که ظاهر دلیل است واجب میشود؛ اما در مستحبات به دلیل اینکه زیاد هستند و با توجه به ارتکازاتی که در مستحبات هست و خود موضوعی که اینجا وجود دارد و قرائنی که روایات دیگر دارد، نمیتوانیم بگوییم که تعدد مطلوب است.
در ارتکازات عقلایی با توجه به فضای مستحبات و خود موضوع زمینه بحث، حمل بر تعدد مطلوب میشود؛ یعنی هر جزء جدا مستحب است. در جوانی و نوجوانی وارد شدن، خودش رجحان دارد. استمرار هم خودش رجحان دارد. البته اینجا مستقیم روی آن استمرار گفته شده ولی ذهنیت و ارتکاز عقلایی این را انحلالی و تعدد مطلوبی میکند. این بعید نیست که این نوع دلالت را داشته باشد و اصولاً یک قاعده کلی است. در مستحبات به دلیل تعدد درجات و مراتبی که وجود دارد و به دلیل نوع موضوعی که دارد که عقل هم میفهمد در نوجوانی وارد شدن، ملاکات خوبی در آن هست، با این قرائن در مستحبات خیلی راحتتر میشود قائل به تعدد مطلوب شد؛ یعنی دلالت اصلی که مجموع را مستحب کرده است، منحل کنیم و بگوییم: هر جزء خودش استحباب دارد.
انحلال مجموع تحصیل در جوانی و استمرار به دو مستحب
اینجا مجموع تحصیل در جوانی و استمرار گفتهشده که مستحب است و ثواب برای آن ذکر شده است، ولی با ملاحظه همین نکتهای که گفتیم، میتوان این را منحل به دو استحباب کرد و ذهنیت عرفی هم مساعدت میکند. شاهدش این است در اینجا روایاتی داریم که روی جوانی مستقلاً تأکید کرده و روی استمرار و تداوم هم باز مستقلاً تأکید کرده است که آنهم شاهد ثانوی میشود. میخواهیم بگوییم که با قطعنظر از آن شاهدها، ذهنیت با این مساعد است. البته همه اینها بحث علم دینی است و قرائن هم در آن هست.
بررسی روایات نقلشده از عامه
دلالت روایت بعد را هم باید دقت کنیم. گرچه آنهم باز از جابر بن عبدالله نقلشده و از کتاب فردوس است. ظاهراً سند تامی نداشته باشد. البته بنده مراجعه نکردم و باید دید. در مواردی ممکن است روایاتی پیدا کنیم که از عامه باشد؛ ولی درعینحال روی مبانی ما قابلقبول باشد. این محل بحث است که بار دیگر به مناسبتی بحث کردیم. میگفتیم که علم را از اهلبیت (علیهمالسلام) بگیرید. بعضیها این را به این شکل معنا میکنند که در فرهنگ شیعه روایاتی که از غیر طرق اهلبیت (علیهمالسلام) و اصحاب اهلبیت (علیهمالسلام) که از پیامبر اسلام نقلشده است اعتبار ندارد؛ یعنی اسلام باید در ظرف شیعی و اهلبیت (علیهمالسلام) ریخته شود. دیدگاه دیگر میگوید: مفاد این روایات، این نیست، کما اینکه همین هم درست بود. آن روایات منع نمیکند از اینکه ما قواعد معتبر خودمان را در روایات عامه اجرا کنیم؛ یعنی اگر سلسله سندی دارد که افرادش وثوق دارند ولو اینکه ازنظر مذهب هم شیعه نیستند، برای ما معتبر هستند.
بر اساس این مبنای دوم، مواردی که از عامه نقل میشود، قابلتأمل است. در بین فقها هم تا حدودی این اختلاف وجود دارد؛ مثلاً روایت لا ضرر سندهای عامی هم دارد. آنها با همین نگاه و زاویه دید بررسی میکنند که اگر افرادشان بر اساس موازینی که ما داریم موثق باشند مشکلی ندارد. این در کتاب فردوس است که بنده کتابش را ندارم و در منابعی که ما داریم نبوده که ببینیم. چون دارد که جابر بن عبدالله این را از رسولالله (صلیالله علیه و آله) نقل کرده است. اگر بشود روی همین شرایط عامه وثوق را درست کرد، اینکه شیعی نیست مضر به قضیه نیست.
س:؟؟؟
ج: این روایات به این صورت در کتابهای عامی زیاد است که به جابر بن عبدالله یا سلمان یا اباذر میرسد. یا حتی دو نفر از سندش شیعی است و همهچیز قبول است ولی بعدیها در سلسله روات عامی قرار دارند نه آن سلسله روایت که ما در روایات شیعی داریم. مبنایش این است که ممکن است اینها با آن سندها تصحیح شود.
بررسی روایت چهارم در موضوع طلب علم صغیر
روایت چهارم در صفحه ۲۵۳ میفرماید: «مَن لَم یَکتُب العلمَ صغیراً فَطَلَبَهُ کَبیراً فماتَ علی ذلک ماتَ شَهیداً». (آدرس روایت از نرمافزار نور پیدا نشد) این تا وقت کبر است و بعد از کبر وابسته به این است که آیا این غایت مفهوم دارد یا ندارد؟ شاید مفهوم نداشته باشد و اگر مفهوم هم داشته باشد، روایت دیگر میگوید: نه، بعد از کبر هم استحباب دارد. مثل این روایتی که الآن میخوانیم. در این نوع غایتها اصلاً مفهوم به ذهن عرف نمیآید و فقط استمرار را میخواهد برساند.
در مورد غایت دو بحث وجود دارد:
۱: آیا غایت داخل در مغیی است یا نه؟
۲: آیا غایت مفهوم دارد یا نه؟ در اینجا هر دو محل بحث است ولی اینجا اثری ندارد؛ چون روایاتی داریم که در کبر هم خودش؟؟؟ است. اگر غایت داخل در مغیی باشد مجموعی نیست و در کبر هم مستحب میشود. دریافت بنده این بود که مجموعی میشود؛ اما با آن قرینه عوض میشد.
تعبیر کنایی روایت
اینجا دارد: «مَن لَم یَکتُب العلمَ صغیراً» اینکه ننویسد علم را، این کنایه از فراگیری است. منتها چون این فراگیری در روایت تأکید شده است که همراه با کتابت باشد، گاهی بهجای تحصیل علم میگوید: کَتَبَ العلمَ یا لَم یَکتُب العلمَ. «مَن لَم یَکتُب العلمَ» کنایه از عدم تحصیل علم است؛ چون تحصیل با کتابت بر آن تأکید شده است. حال این روایت میگوید: کسی که در صغر تحصیل علم نکند، ولی در بزرگی تحصیل علم کند فمات بر تحصیل علم، مات شهیدا.
تأکید روایت بر یادگیری علم در کبر
این روایت اولاً تأکید بر این دارد که در عین اینکه ما تأکید بر صغر میکنیم درعینحال در کبر، ثواب خیلی زیادی وجود دارد. به خاطر اینکه احمز الاعمال و سخت و دشوار است. به خاطر آن دشواری، ثواب خاصی بر آن ذکر شده است. روایت میگوید: کسی که در صغر تحصیل نکرد و در کبر، طلب علم کرد خیلی ثواب دارد. این به خاطر این است که گویا یک پیش فرضی دارد و میگوید: در صغر جای تحصیل علم بود و ترجیح داشت و لازم بود؛ ولی اگر در آنوقت ترک کرد، ناامید نشود. در اینجا یک مفهوم مخالف به این صورت دارد. این مفروض روایت است که در صغر رجحان دارد و ترغیب به آن شده است. حالا اگر کسی ترک کرد در بزرگی هم ناامید نباشد و به خاطر سختیهای آن ثواب دارد.
س:؟؟؟
ج: این اشکال وارد است. اینکه در عداد این روایات آوردند، نکتهاش همین است که عرض کردم. جواب اشکال این است که متفاهم از این روایت، مفروض گرفته شدن تأثیرگذاری بیشتر در صغر است. اگر کسی طلب علم را در وقتیکه تأثیرگذاری بیشتری دارد ترک کرد و در بزرگی تحصیل کرد، به خاطر سختی ثواب بیشتر میبرد؛ اما اینکه رجحان و ترغیب شرعی در صغر دارد، این متوقف بر آن نیست؛ یعنی دلالت این به همین اندازه تمام میشود. چون باید به دلالت اقتضا آن را درست کنیم. دلالت اقتضا به این است که یکچیزی مفروض بگیریم تا معنای این روایت درست دربیاید. الزامی ندارد که ترغیب شرعی در اینجا مفروض گرفته شود. همینکه بگوییم در آن زمان به لحاظ ارتکاز و امر عقلایی یادگیری بهتر و مؤثرتر است، همین کافی است برای اینکه بگوییم: اگر درعینحال درزمانی که یادگیری بهتر محقق میشود، انجام نگرفت، بعداً به خاطر دشواری آن ثواب بیشتر داده میشود.
س:؟؟؟
ج: ما باید هر روایت را مستقل از روایات دیگر معنا کنیم. تا این حد میرساند که در بزرگی به خاطر سختیها ما ثواب بیشتری میدهیم؛ اما در کوچکی که وقتش بود رها کرد. معلوم میشود آنوقت، وقتش است. یک نوع زمینه و فضای روانشناختی و عقلانی در آنجا وجود دارد.
س:؟؟؟
ج: روایتی که میگویم این را از آن روایتی که در خصوص ترغیب شرعی در صغر آورده شده از آن جدا کنید. ولی از آن ارتکازات و ذهنیت عقلایی جدا نمیشود. آنیک امر لبی است که همراه روایت است.
س:؟؟؟
ج: خیر، ارتکازات عقلایی حافه به کلام، کلام را معنا میکند. ترغیبهای شرعی را بگذاریم کنار و روایت را معنا میکنیم؛ اما قرائن لبی حافه به کلام را که رها نمیکنیم. کلام در بستر همان قرائن و ارتکازات عقلایی معنا پیدا میکند. با ارتکازات عقلایی میگوید: اگر در صغر تحصیل نکردید، صغری که وقتش است. این را عقل میفهمد، آنوقت در کبر ما ثواب بیشتری میدهیم. این نمیرساند که حتماً در صغر ما ترغیب خاصی داریم؛ ولی این را میرساند که در صغر یک آمادگی است. به خاطر قرائن لبی و عقلی ما میدانیم آمادگی هست. کسی که در آن آمادگی رها کرد و در سختیهای بزرگی آمد و تحصیل علم کرد ما ثواب بیشتری میدهیم.
س:؟؟؟
ج: اگر روایات ترغیب شرعی را کنار بگذاریم خواهیم گفت که شرع اینجا یک ترغیب ویژهای میکند برای اینکه فرد ناامید نشود و در بزرگی هم رها نکند؛ اما خود این روایت بهتنهایی نمیرساند که یک ترغیبی هم در صغر داریم. این دلالت که درست شد، این روایت در این باب قرار نمیگیرد؛ یعنی با توجه به نکاتی که عرض کردیم جزء مستندات ما در این باب نمیتواند باشد؛ اما در صغر روایات دیگری داریم که مستحب است. این تحلیلی که شما میفرمایید، تحلیل خوبی است. در تحصیل علم در مقاطع سنی، دو دسته روایات داریم.
جمعبندی مطالب
پس خلاصه مطلب این شد که دلالت روایت اول خوب بود. روایت دوم هم دچار ابهاماتی بود. روایت سوم هم خوب بود. در روایت چهارم میخواهیم بگوییم که ترغیب شرعی از خود این روایت به این صورت مستقل نسبت به نوجوانی و جوانی مستفاد نیست. وقتیکه ترغیب شرعی نشد این روایت اصولاً یک ترغیب شرعی برای بزرگی ایجاد میکند. آنوقت نتیجه بحث ما این میشود که در باب تحصیل در مراحل عمر حداقل دو دسته روایات داریم:
دسته اول: روایاتی که ترغیب شرعی کرده و دریافت عقل را که در صغر رجحان دارد تأیید کرده است. ترغیب شرعی شده که در کوچکی و در دوره آمادگی ذهنی تحصیل علم کنیم.
دسته دوم: که فقط ناظر این است اگر در کوچکی تحصیل نشد، در بزرگی ترغیب ویژهای روی آن انجام شده است. درواقع در صغر استحباب ویژهای دارد، در کبر هم استحباب ویژهای به لحاظ دیگری دارد. در صغر استحباب ویژه تحصیل علم به لحاظ تأثیر بیشتر این فراگیری در آن زمان است و در کبر بیشتر ثواب به خاطر زحمت زیادی است که فرد میکشد. نتیجهاین دو دسته روایت، یک برداشت جالبی میشود؛ یعنی در اسلام در عین اینکه آنقدر ترغیب میکند که در صغر دنبال علم بروی (البته علم دینی منظور است) درعینحال در بزرگی هم با یک مناط دیگر ثواب داده و به همان اندازه ترجیح میدهد. هر دو مستحب است.
درواقع ما یک استحباب کلی تحصیل علوم دینی داریم که یک اصل اولیه است. در صغر همان استحباب به خاطر آن روایات و ملاک تأثیرگذاری بیشترش، مؤکد و مضاعف میشود. در کبر هم به لحاظ زحمت بیشتر آن باز مؤکد میشود.
س:؟؟؟
ج: آن دو روایات تمام شد. یکی «يتعلّم العلم في صغره[2]» بود و یکی هم روایت سوم بود که بیان کردیم: «أيّما ناشئ نشأ في طلب العلم و العبادة...». درواقع در این باب روایاتش را میخوانیم که آیا دلالت میکند یا نه؟ گفتیم که روایت اول و سوم دلالت میکند و درست است. روایت دوم هم ابهامات و اجمالاتی در آن بود که خیلی نمیشد به آن تمسک کرد. روایات چهارم هم ربطی به این باب ندارد و مربوط به تحصیل علم در کبر است و به خاطر سختی آن، ثواب ویژهای میدهند.
حال میگوییم: دو دسته روایات پیدا کردیم: یک دسته روایاتی مثل روایت اول و سوم که میگوید: در صغر مستحب است. یک دسته روایاتی هم ازجمله همین روایت میگوید: در کبر مستحب است و ثواب ویژهای دارد. جمع این دو اینطور میشود که تحصیل علم بهطورکلی مستحب است. در صغر با یک مناطی استحباب مؤکد و مضاعف دارد. در کبر هم به مناط دیگر مؤکد و مضاعف است.
س:؟؟؟
ج: گفتیم ظهور این است که علم و عبادت جداست و آنهم تعدد مطلوب است. به نظر بنده دلالت روایت سوم به لحاظ ظهوری تمام است.
دو دستگی روایات
بنابراین دلالت روایت چهارم بر این بحث تام نیست؛ بلکه یک بحث دیگری میگوید و عملاً دو دسته روایت میشود:
۱: روایاتی که در اوایل سن و جوانی ترغیب میکند.
۲: روایتی که برای بزرگی تأکید کرده است.
س:؟؟؟
ج: حرفی نیست. چون فضا و ذهنیت متشرعه بوده است. میخواهیم بگوییم که آیا از این آن ذهنیت را میفهمیم یا نه؟
س:؟؟؟ نه فرض بگیریم که هیچکدام از آنها نبود، به همان اندازه رجحان عقلایی آن کافی بود که روایت را بشود معنا کرد.
س:؟؟؟
ج: فرمایش شما درست است. در آن فضا اینگونه حرف میزند. منتها ما میخواهیم بگوییم که اگر ما اطلاعی از این فضا نداشته باشیم، حداقل دلالت این روایت چیست؟
س:؟؟؟
ج: اگر از آن فضا خبر نداشته باشیم، میگوییم: دلالت نمیکند. میگوید: کسی که در صغر که ذهن آماده دارد و میتواند تحصیل علم کند، نرفت. در بزرگی ما ثواب خاص میدهیم. این آمادگی و توانایی او امر عقلی و عقلایی است؛ اما اینکه در صغر هم ثواب خاص میدهیم، این از آن درنمیآید. حکم شرعی باید با ثواب همراه شود، نه صرف ارشاد که عقلا اینگونه میگویند، ما هم همراه عقلا هستیم. میخواهیم بگوییم که استحباب شرعی از این بیرون نمیآید.
س:؟؟؟
ج: نه، به اعتبار کبر آن است. بله رجحان اصل علم را میرساند؛ ولی علم در صغر آن را نمیتوانیم برداشت کنیم. مفروض در همه این روایات این است که اصل علم رجحان دارد؛ یعنی پشتوانه همه اینها است. اگر آن نبود همه اینها بیمعنا میشد.
س:؟؟؟
ج: اگر ظاهر این بگیرید، معنایش این میشود که در کبر، ثواب بیشتر است و در صغر، تأثیر بیشتر است.
بررسی روایت پنجم در موضوع طلب علم در صغر
روایت پنجم از حضرت علی (علیهالسلام) است و از تاریخ؟؟؟ نقلشده است. این روایت کاملاً مقطوعه است و سندی برای آن ذکر نشده است و گفتهاند: «عن علی (علیهالسلام) یا مَعشَرَ الفتیان حَصِّنُوا اَعراضَکُم بِالاَدَب و دینَکُم بِالعلمِ» (آدرس روایت از نرمافزار نور پیدا نشد)، ای جوانان، عرض و آبرویتان را باادب حفاظت کنید و دینتان را با علم. اینجا روشن است که مراد، علم دینی است. در مورد دلالت هم به فتیان خطاب شده که «حَصِّنُوا...دینَکُم بِالعلمِ». دینتان را با علم نگهداری کنید. معلوم میشود که ترغیب به علم در جوانی شده است.
نکات روایت
پس نکات این روایت یکی بحث سند مقطوعه است. یکی هم بحث فتیان است، فتیان از بلوغ به بعد است که حدوداً به هیجده سال در لغت تحدید شده است. خطاب شرعی فی حد نفسه با قطعنظر از روایات بلوغ، فقط فهم مخاطب را میطلبد؛ یعنی وقتیکه بتواند قابلیت و ظرفیت فهم و درک این خطاب را داشته باشد، قابل خطاب است. ما باشیم و عقل خودمان، همان وقتیکه کودکی فهم پیدا میکند و قابل این است که برای او امرونهی کنیم، امرونهی متوجه او میشود و تکلیف هم بر او میآید.
بنابراین اگر روایات بلوغ و این حرفها را نداشتیم و به خود خطابات مراجعه میکردیم، شرایط کلی آن خطابات، همان فهم مخاطب و قدرتش است که معمولاً قدرت هم مفروض در این است. اگر تکالیف برحسب خطابات بود، ما نمیتوانستیم سن خاصی تعیین کنیم. ممکن است بچهای در دهسالگی بتواند طرف خطاب قرار بگیرد و درک و فهم داشته باشد و ممکن است کسی زودتر و یا دیرتر به این درک برسد. این سیال و متفاوت میشد. افراد به علل فردی یا به علل جغرافیایی و منطقهای و علل مختلف متفاوت هستند؛ اما ادله بلوغ که از بیرون میآید، نوعی تفسیر کرده و یک نوع تقیید زده است. یا حکومت دارد و یا تقیید است.
این ادله حد سنی زده است. آنوقت همه این بحثها به آنجا برمیگردد که آن حد سنی درواقع آیا فقط در طرف عقاب زدهشده و در طرف ثواب هر وقت فرد کار خیری انجام دهد، ثواب میبرد یا برای مطلق ثواب و عقاب حد سنی زده است؟ این بحث آنجا میآید. ظاهراً در اینجا بحث فتیان خیلی مصداق ندارد، برای اینکه فتیان ظاهراً قبل از بلوغ را نمیگیرد و مربوط به بعد از بلوغ است.
س:؟؟؟
ج: قول لغوی که به آن معنا حجت نیست. باید احراز کنیم که آن زمان متفاهم عرفی بوده است. لغت بما هو هو معتبر نیست. بههرحال برای اینکه ما این متفاهم را کشف کنیم به قول لغوی مراجعه میکنیم؛ یعنی قول لغوی است و یک مقدار هم فضای خود روایات است.
س:؟؟؟
ج: تعیین سنی انجام شده است. فتی گاهی به معنای جوانمرد به کار میرود. گاهی هم برای جوان با قیودی که در روایت هست به کار میرود. بعید نیست که اینجا اینگونه باشد، معشر الفتیان از اوایل بلوغ تا سی، چهلسالگی را میگیرد؛ یعنی اینها جوانها هستند. تحدیدهای خاصی که در لغت شده، شاید نشود به آن اعتماد کرد؛ یعنی اینکه بخواهیم بگوییم: این خطاب دقیقاً در مورد فلان سن وارد شده است، این بعید است. در «قالُوا سَمِعْنا فَتًى يَذْكُرُهُمْ يُقالُ لَهُ إِبْراهِيم» (انبیاء/۶۰) بحثی است که آیا منظور یک جوانمرد است، یا جوان است. در آنجا شاید به آن اهتمام قویتر باشد. ولی در «فِتْيَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِم» (کهف/۱۳) احتمالش هست.
س:؟؟؟
ج: این فارق از بحث ارزشی است و به یک مقاطع سنی فتی میگوید. این کاربرد دارد؛ ولی گاهی هم هست که به لحاظ بحث ارزشی میگویند: فتی ولو سن بالاتر باشد. اینجا عموم خصوص من وجه است. منتها با دو ملاک گفته میشود و هر دو کاربرد دارد. کاربرد سومش این است که فتیان که فتا گفته میشود، در قالب تنگِ تعیین سنین که خاص ذکر شده، نمیگنجد. فتیان یعنی آنهایی که در جامعه، جوان تلقی میشوند؛ مثلاً از پانزده، شانزدهسالگی تا سیسالگی یا بالاتر. گاهی بالاترش هم جوانها هستند و خیلی نمیشود تحدید دقیق کرد.
س:؟؟؟
«حَصِّنُوا اَعراضَکُم بِالاَدَب» میرساند که برای قبل است؛ یعنی میگوید: اوایل سن، ادب داشته باش. فتیان و فتا معنای ارزشی هم دارد. فتی کسی که سنین جوانی دارد. به معنای جوانی مؤونه زائدهای میخواهد که بخواهیم حمل بر آن کنیم. اصل هم این است. اینجا اینکه میگوید: ادب و علم بیاموزد، درواقع میخواهد با این خطاب، خوب و جوانمردش کند. آدمی که ادب ندارد جوانمرد نیست. پس این روایت از این جهات اشکالی ندارد. به جوان خطاب میکند که دینت را با علم نگهداری کن؛ یعنی ترغیب ویژهای به جوان میکند که دینت را با علم بیاموز. متفاهم هم در همین جوانی است. دلالت این روایت خوب است ولی سندش کاملاً مقطوعه است.
بررسی روایت منسوب به حضرت علی (علیهالسلام)
روایت دیگری هم نقلشده که به حضرت علی (علیهالسلام) منسوب شده و در جلد بیستم شرح نهجالبلاغه ابن آبی الحدید آمده است. این هم سند ندارد. «تعلموا العلم صغارا تسودوا به كبارا[3]». علم را در کوچکی بیاموزید که در بزرگی آقا باشید. اگر این روایت بهتنهایی باشد، به ذهن نمیآید که میخواهد یک امر شرعی بگوید. بیشتر اشاره به «تسودوا به كبارا»است. به ذهن نمیآید که یک جنبه شرعی در این باشد.
س:؟؟؟
ج: «يوشك أن تكونوا كبار قوم آخرين[4]» نیز همان چیز است. یا روایت بعدی دارد که «مَنْ لَمْ يَتَعَلَّمْ فِي الصِّغَرِ لَمْ يَتَقَدَّمْ فِي الْكِبَر[5]». در منیه هم ایشان این را آورده است. این هم یک ارشاد عقلایی است و چیزی از آن استفاده نمیشود.
اینها مجموعه روایاتی است که اینجا آمده است. نتیجهای که میتوانیم بگیریم این است: روایتی که بتوان از آن جنبه شرعی استفاده شود، همان روایت «أيّما ناشئ نشأ» است و از روایت «یا معشر الفتیان» میشود تقریباً یک ترغیب شرعی از آن به دست آورد. بقیه روایات یا ربطی به این بحث ندارد یا ظهور در یک ارشاد دارند.
س:؟؟؟
ج: در این نوع چیزها بیان شرعی که میآید، درواقع یک ثواب اضافهای غیر از مقدمیت بر آن ذکر میکند. شاید این اشکال شما وارد باشد. ما میگفتیم: اگر امر به مقدمه تعلق بگیرد، ارشاد است مگر اینکه قرینهای باشد که درواقع آن را تغییر دهد. قرینه مثل جایی که ثواب خاصی ذکر بکند؛ مانند «أعطاه اللَّه يوم القيامة ثواب اثنين و سبعين صدّيقا»؛ یعنی مقدمه خیلی فرق میکند. اگر این ظهور در آن نداشته باشد اشکال شما وارد است؛ یعنی این بحث فقط بهعنوان مقدمه میگوید مستحب است. استحباب شرعی نمیشود. چون خود ما هم قاعدهای که قبلاً ریختیم این بود که اوامری که در مقدمات مستحب یا واجب بیاید، این اوامر ارشاد به همان چیزی است که عقل میگوید. این مقدمه آن مستحب است و خوبی عقلی است.
اگر بخواهیم خوبیِ شرعی بگوییم؛ یعنی ثوابی اضافه داشته باشد، باید قرائنی داشته باشیم. روایت که میگوید: «أعطاه اللَّه يوم القيامة ثواب اثنين و سبعين صدّيقا» یک مؤونه زائدهای میآورد و دلالت میکند؛ ولی اینجا که امر میکند در جوانی دینتان را حفظ کنید و علم بیاموزید، ثواب اضافهای ذکر نمیکند و بهعنوان مقدمه آن میگوید. طبق قواعدی که خود ما عرض کردیم باید همین را بگوییم. اگر این را توجه کنیم، فقط یک روایت میماند. البته تا اینجا روایات دیگری هم داریم مانند: «فَبَادَرْتُكَ بِالْأَدَبِ قَبْلَ أَنْ يَقْسُوَ قَلْبُك[6]». اینجا فحص کامل نشده است. شما هم تتبعی داشته باشید که تحصیل در صغر و جوانی چه وضعی دارد.
حکم مولوی یا ارشادی بودن روایت
نکته آخر اینکه «تعلموا العلم صغارا تسودوا به كبارا» اگر یک حکم مولوی باشد، فقط صغاری که در مرز تکلیف باشند میگیرد. چون خطاب مکلف را شامل میشود؛ اما اگر ارشاد باشد، امر در بچگی است ولو اینکه هنوز هم نمیتواند طرف خطاب قرار بگیرد؛ اما یاد بگیرد بهتر است. این هم در اینجا تأثیر دارد.
________________________________________
[1]نهج الفصاحةص ۳۶۳
[2]نهج الفصاحة (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول صلیالله عليه و آله) ص ۷۱۷
[3]شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد؛ ج۲۰؛ ص ۲۶۷
[4]سليم بن قيس الهلالي، ج ۱ ص ۱۸
[5]تصنيف غرر الحكم و درر الكلم؛؛ ص ۴۳
[6]وسائل الشيعة؛ ج۲۱؛ ص ۴۷۸