عنوان
فقه تربیت،تعلیم ،تعلم،وظایف آموزشی والدین
اصطلاحنامه
آموزش و پرورش (Education) | تربیت (Upbringing) | تعلیم و تربیت | فقه (Islamic law)
پدیدآورسازمانی
مؤسسه اشراق و عرفان
محل نشر
قم
نویسنده
تاریخ نشر
1386/03/07
اندازه
10MB
زبان
فارسی
یادداشت
تکالیف والدین از حیث عناوین کلی
عناوین کلی گاهی از حیث عالم بودن است و گاهی از حیث این است که یکی از مکلفین مأمور به انجام تکالیف است. ممکن است مصداقهای دیگری هم داشته باشد؛ مثلاً پدر به عنوان حاکم جامعهای میباشد و یک سری وظایفی در قبال همه مردم دارد و فرزند خودش نیز شامل در اینها میشود.
بنابراین وظایف آموزشی والدین و اعضای خانه به دو بخش کلی تقسیم میشود:
الف) وظایف آموزشیوالدین از حیث عناوین کلی
وظایف والدین از حیث عناوین کلی به سه بخش تقسیم میشود:
1. عالم بودن پدر یا مادر
2. حاکم بودن پدر یا مادر
3. پدر یا مادر یک شهروند از جامعه اسلامی بوده و دارای یکسری وظایف کفایی میباشند.
در توضیح مورد سوم میتوان اینگونه مثال زد که هر مسلمانی باید در مقابل سیطره کفار ایستادگی کند و در جهت استقلال جامعه و عزت اسلامی مصاحبت داشته باشد. از مصادیق این مورد میتوان به رواج دادن علم و دانش علوم اسلامی و سایر علومی که پایه اقتدار و عزت و عظمت جامعه اسلامی را پدید میآورد اشاره کرد.
وظایف آموزشی والدین از حیث پدر و مادر بودن
این وظایف که ممکن است گاهی شامل خواهر و برادر هم بشود غالباً وظایف کفایی هستند که گاهی نیز وجوب عینی پیدا میکنند و در بسیاری از موارد فیالعرض عینی میشوند. اما در بخش بعد ملاک وظیفههای پدر و مادر (بماهو پدر یا بماهو مادر و یا قیّم) با عبارات «بما أنّه عالم، بما أنّه حاکم، بما أنّه مسلم من المسلمین در مجتمع اسلامی و...» صحیح نمیباشد؛ بلکهبما أنّه والد وارد شده است.
ب) وظایف آموزشیوالدین از حیث مطلق و مقید بودن
در این قسم دوم اولین بحث ما این است که آیا عموم و یا اطلاقی وجود دارد که بیانگر این باشد که پدر و مادر وظیفه آموزشی دارند یا اینکه عموم و اطلاق وجود ندارد و فقط موارد خاصه مثل قرآن و حدیث کفایت میکند. وجود اطلاق نیز دال بر این است که والدین باید همه علوم و دانشها را به فرزندانشان بیاموزند و یا حداقل آموزش آنها مقید به یک علم خاص نباشد. این اولین بحث ما در بند باء و دارای اهمیّت بسیار بالایی میباشد.
طرح چند سوال پیرامون وظایف آموزشی والدین بما هو والدان
در اینجا سؤالاتی را که در ابتدا کلام عرض کردیم مطرح میشود. سؤالات متعددی از قبیل اینکه:
1- آیا دلیل کلی وجود دارد که بر گردن والدین وظیفه آموزشی باشد؟
2- اگر دلیلی وجود دارد وظیفه عینی محسوب میشود یا کفایی؟
3- آیا این وظیفه واجب است یا مستحب؟
4- این وظیفه بالمباشرة هست یا بالتوکیل؟
5- آیا اطلاقی که موجود است، همه علوم و دانشها را در برمیگیرد و یا اطلاقی وجود ندارد و فقط نوع خاصی مراد است؟
6- آیا این نوع خاص نسبت به امور خاص فرزند است و یا مقید به مراحل رشد خاصی نمیباشد؟
بررسی روایات مبنی بر اطلاق یا عدم اطلاق
سؤال کلیدی این است که آیا اطلاقی وجود دارد که تقیید آموزش به قرآن و حدیث و امثال این موارد را کلیتر بکند یا خیر؟ تا آنجایی که ما تتبع کردیم چیزی به عنوان تعلیم مطلق وجود ندارد. اما درعینحال میتوانیم به روایاتی استشهاد بکنیم به جهت آنکه بگوییم علیالاصول یک وظیفه تعلیمی بر دوش پدر یا مادر وجود دارد که در ادامه بحث به آنها خواهیم پرداخت ان شاءالله.
اولین روایتی که می شود در این باب به آن اشاره کرد همان روایات مراحل سه گانه و سه هفت سال متوالی است که در تعلیم و تربیت به آن اشاره شده است. این روایات در منابع عامه و خاصه وارد شده است.
تاحدیکه در ذهن بنده است شاید هیچکدام از روایات هفت سال به تنهایی سند معتبری ندارند (جز یک مورد که تردید دارم)، اما متعدد و جای دقت بیشتری را دارند و شاید بشود به بعضی مبانی آن را تطبیق داد. در این روایات چند تعبیر آمده است؛ از جمله کتاب وسائل، جلد پانزده، کتاب نکاح،ابواب احکام اولاد، باب هشتاد و دو / هشتاد و سه، صفحه 193. معمول این روایات تعابیری دارد که به آن ها اشاره خواهیم کرد.
روایت اول
روایت اول از کافی و من لا یحضرالفقیه نقل شده است:
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى بْنِ عُبَيْدٍ عَنْ يُونُسَ عَنْ رَجُلٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ (علیه السلام) قَالَ: «دَعِ اِبْنَكَ يَلْعَبُ سَبْعَ سِنِينَ وَ أَلْزِمْهُ نَفْسَكَ سَبْعاً فَإِنْ أَفْلَحَ وَ إِلاَّ فَإِنَّهُ مِمَّنْ لاَ خَيْرَ فِيهِ»[1].
وظایف والدین از حیث تأدیب
اجازه بدهید ابتداء روایات کلی را بررسی کرده و بعد از آن به سراغ این روایت بیاییم. چراکه ترتیب منطقیتر اینست که روایت مذکور را به عنوان دلیل دوم مورد بحث قرار دهیم.
دلیل اول در واقع روایاتی است که پدر و مادر را موظف به تأدیب اولاد کرده است (و أدّبوا اولادکم). به عنوان مثال روایاتی که درآن تعبیر تأدیب آمده است و قیدی هم ندارد و به طور کلی یک وظیفه تأدیبی را بر دوش پدر و مادر قرار داده است.
روایت اول
این روایات در باب هشتاد و سوم، ابواب احکام اولاد، حدیث هشتم که از مکارمالاخلاق نقل شده است و متاسفانه سند ندارد (مقطوعه و مرفوعه است). روایت از پیامبر اکرم صلواةالله و سلامه علیه است که فرمودند:
«لَأَنْ يُؤَدِّبَ أَحَدُكُمْ وُلْدَهُ خَيْرٌ لَهُ مِنْ أَنْ يَتَصَدَّقَ بِنِصْفِ صَاعٍ كُلَّ يَوْمٍ»[2]. اگر کسی فرزندش را تأدیب بکند، بهتر است از آنکه هر روز نصف صاع صدقه بدهد. این حدیث تعبیری است که سند آن ضعیف بوده و در حد استحباب دلالت دارد.
روایت دوم
روایت دیگر روایت نهم همین باب است که از مکارمالاخلاق نقل شده و سند آن، مثل روایت قبل ذکر نشده است.البته این حدیث در کتاب کنزالعمال و در مراجع عامی نیز آمده است. بنابراین روایت را شیعه و عامه نقل کردهاند که سند هیچ کدام به تنهایی درست نمیباشد.
قال رسول الله صلی الله علیه وآله:
«أَكْرِمُوا أَوْلَادَكُمْ وَ أَحْسِنُوا آدَابَهُمْ يُغْفَرْ لَكُم»[3].
روایت سوم
روایت سوم در باب هشتاد و ششم، ابواب احکام اولاد، جلد پانزده، صفحه صد و نود و هشت. در این باب روایت اول سومین دلیل ما می شود و روایت این است که: محمد بن یعقوب، عن علی بن ابراهیم، عن ابیه که در بعضی کتب مستقیما آمده استعَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنْ دُرُسْتَ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ ع قَالَ جَاءَ رَجُلٌ إِلَى النَّبِيِّ ص فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا حَقُّ ابْنِي هَذَا قَالَ «تُحْسِنُ اسْمَهُ وَ أَدَبَهُ وَ ضَعْهُ مَوْضِعاً حَسَناً»[4].
حضرت نقل کردهاند: شخصی خدمت پیامبر گرامی اسلام رسید و در حالی که دست فرزندش را گرفته بود به حضرت فرمود: این فرزند من چه حقی بر من دارد؟ حضرت فرمودند:«تَحْسِن إسْمَه وَ أَدَبَه» او را خوب نامگذاری بکن و به خوبی او را تأدیب بکن. «وَضِعَهُ مُوضِعاً حَسَناً» در بعضی روایات اینطور است که او را در جایگاه مناسب قرار بده، اما قاعدتا بیانگر اینست که طوری تربیت کن که آینده خوبی داشته باشد. این نقلی است که در اصول کافی و تهذیب آمده است، ولی در بعضی از نسخه ها «ترضعه مرضعا حسنا» آمده که مسلماً از غلط های عبارتی به وجود آمده است.
این روایت نیز تحسین ادب و تأدیب فرزند را به عنوان یک وظیفه بر عهده پدر قرار داده است. البته سند این روایت «محمد بن عیسی عن یونس» آمده است که ما در آن مشکل داریم. در مورد محمد بن عیسی سه نظر وجود دارد؛ بعضی مطلقا معتبر، بعضی مطلقا لامعتبر و بعضی هم قائل به تفصیل میباشند و می گویند خودش ثقه و معتبر است، اما روایاتی که از یونس نقل میشود بهخاطر مشکل فنی (از محمد بن حسن بن ولید نقل شده و ما قبلا به آن پرداختیم) سندش بی اشکال نیست. ولو از نظر آقای خویی و امثال ایشان مشکلی ندارد.
در جلد هفتاد و چهار و صد و چهار بحار، بحثهای مربوط به پدر و مادر وارد شده است.
روایات دیگری نیز در مستدرک و کنزالعمال آمده است که بنده آنها را ذکر نمیکنم.
روایت چهارم
این روایت از نهجالبلاغه، حکمت سیصد و نود و نه آمده است:
«حَقُالوَلَدِ عَلَیالوالِدِ أَنْ یُحْسِنَ إِسْمَه وَ یُحْسِنَ أَدَبَه وَ یُعْلِمَهُ القُرآنُ»[5].
همچنین در جلد هشت میزان الحکمة، باب ولد و والد، جلد صد و چهار بحار، جلد 15 مستدرک و در جلد 16 کنزالعمال نیز این روایت ذکر شده است و دارای سند مقطوعه میباشد. قید «یحسن أدبه» در این روایت هم آمده است.
روایت پنجم
روایت پنجم از بحار، جلد هفتاد و چهار، صفحه هشتاد و پنج، از امیرالمؤمنین سلام الله علیه نقل شده است.
لَمّا سُئِلَ عَنْ حَقِّ الوَلَد قالَ: «تُحَسِّنُ اسْمَهُ وَ أَدَبَهُ وَ تَضَعُهُ مَوْضِعاً حَسَنا»[6].
روایت ششم
سند این روایت جلد هفتاد و هشت بحار است که خالی از اشکال نیست و باید مراجعه کرد.
امام صادق سلام الله علیه:
تَجِبُ لِلْوَلَدِ عَلَى وَالِدِهِ ثَلَاثُ خِصَالٍ: «اخْتِيَارُهُ لِوَالِدَتِهِ وَ تَحْسِينُ اسْمِهِ وَ الْمُبَالَغَةُ فِي تَأْدِيبِه»[7].
روایت هفتم و هشتم
روایت هفتم در کنزالعمال، حدیث شماره بیست و دو هزار و هفتصد و چهل موجود است.
پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله:
«حَقُّالوَلَدَ عَلَیالوالِد أَنْ یُحْسِنُ إِسْمَهُ وَ یُحْسِنُ أَدَبَه»[8].
روایت هشتم نیز از کنزالعمال است که پیغمبر اسلام فرمودند:
«حَقُّالوَلَدِ عَلَی والِدٍ أَنْ یُحَسَّنَ اِسْمُهُ وَ یُحَسَّنَ مَوضِعْهُ وَ یُحَسَّنَ اَدَبَهُ»[9].
روایتی که اکرموا اولادکم و أحسنوا آدابهم که از پیغمبر نقل شده بود
اینها مجموعهای از روایات بود که تحت عنوان «تحسین الأدب و یا تأدیب الولد» یعنی روایاتی که تأدیب ولد را بر والد قرار داده است، قرار گرفت.
بررسی روایات از حیث سند
در این روایات چند بحث مطرح میشود.اولین بحث مربوط به سند آنها میباشد. در بحث سندی بنابر نظر بعضی از علما (نظیر آقای خویی و امثال ایشان) فقط یکی از روایات درست بود، ولی به نظر ما هیچکدامشان صحیح نمیباشد و سند معتبری ندارد. منتهی اینها یکی از مواردی هستند که تعدد روایات، مطابقت آنها و سازگاری با عقل، عدم وجود بحث اختلافی شیعه و سنی، عدم وجود توهم اسرائیلیبودن و عدم توهم از مباحث شک برانگیز در اختلافات ادیان و مذاهب و... در آنها وجود دارد. همچنین احادیث مذکور به روایات دیگر با بیان متفاوت تری مؤید می شود که شبیه به بیان و روایات هفتگانه نیست، ولی اشاره به بحث تأدیب دارد.
روایت نهم
در رساله حقوق نیز عنوانی وجود دارد که میفرماید: «حق آن بر تو این است...» و جزء نهمین روایت ما محسوب میشود.
ارزش روایات در حکم استحباب است
هیچ فقیهی نمیتواند بگوید که اصل این مجموعه روایات از اعتبار ساقط است و ما باید آنها را کنار بگذاریم؛ چراکه مشمول قاعدهای هستند و ما کمی قبل به بیان آنها پرداختیم (تعدد روایات، مطابقت با عقل و فتاوا، عدم وجود اختلاف شیعه و سنی و...). از این جهت است که می شود این مجموعه روایات را پذیرفت، ولی ارزش آن در حد حکم استحبابی است.
________________________________________
[1]- الكافي (ط - الإسلامية)، ج6، ص: 46.
[2]- وسائل الشيعة، ج21، ص: 476.
[3]- همان.
[4]- وسائل الشيعة، ج21، ص: 479.
[5]- نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 546.
[6]- بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج71، ص: 85.
[7]- بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج75، ص: 236.
[8]- علل الشرائع، ترجمه مسترحمى، ص: 293.
[9]- نهج الفصاحة (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول صلى الله عليه و آله)، ص: 447.