عنوان
فقه تربیت،تعلیم و تعلم،تربیت خانوادگی
اصطلاحنامه
آموزش و پرورش (Education) | تربیت (Upbringing) | تعلیم و تربیت | فقه (Islamic law)
پدیدآورسازمانی
مؤسسه اشراق و عرفان
محل نشر
قم
نویسنده
تاریخ نشر
1389/10/15
اندازه
11MB
زبان
فارسی
یادداشت
بررسی منابع غیردینی
گفتیم که بعد از آن که بیشتر از طریق آنچه که در نصوص وارد شده بود در آیات و روایات، از مسائل و موضوعات تربیتی وارد شدیم و آنها را با یک دستهبندی و طبقهبندی که انجام شد بررسی کردیم، گفتیم بر اساس همین نگاه و اصول و قواعدی که ما از آیات و روایات به دست آوردیم وارد یک رویکرد دیگری میشویم که مسائل را و پرسشهایی که در حوزه تربیت خانوادگی یا تربیت کودک و نوجوان وجود دارد و پرسشهایی که مطرح است اینها را استخراج کنیم و بر همان منابع و متون و قواعد و اصول فقهی که به دست آوردیم عرضه کنیم.
بحث اول: تربیت دینی
در این بخش وارد مباحثی میشویم که مبحث اول آن اصل تربیت دینی برای کودک و نوجوان بود و این که آیا درست است که ما در دوره کودکی و نوجوانی و به خصوص در دوره کودکی به تربیت دینی بپردازیم، چه در فضای خانه یا مدرسه و با ملاحظه این نکته که آن آمادگیهای کامل ذهنی و شخصیتی برای انتخاب آزاد و عاقلانه نسبت به دین هنوز فراهم نیست یا ضعیف است، به لحاظ عقلی و انتخابی آن شرایط کامل و مناسب فراهم نیست، آیا تربیت دینی امر درستی است که بیشتر این نوع تربیت دینی در قالب بهرهگیری از عواطف و رفتارها و مناسک و شعائر و امور احساسی و عاطفی انجام میشود و بعد عقلانی و انتخابی در آن ضعیف است منتها این انتخاب گری عقلانی در دورههای آغاز کودکی کاملاً ضعیف است یا در حد معدوم است و به تدریج به خاطر رشد عقلی و ذهنی و شخصیتی که کودک و نوجوان پیدا میکنند افزایش پیدا میکند اما به هر حال تا یک دورههایی مثلاً هفده هجده سال آن رشد عقلی کاملی که با تفکر و تأمل انتخاب کند نیست و یا بسیار ضعیف است. آیا این درست است که تربیت دینی از دورههای کودکی شروع شود به خصوص به آن شکلی که در توصیههای دینی ما بود و شاید چند ماه و چندین جلسه در مورد آن بحث کردیم، آیا این درست است یا درست نیست؟ در مباحث قبلی ملاحظه کردید که در تربیت عبادی و فقهی و حکمی در قلمرو مختلفی مثل نماز، روزه و امثال اینها، عادات، تلقینها و عادتها و الزامهایی که حتی گاهی وجود داشت برای این که این نوع رفتار را انجام دهد و مسیر زندگیاش اینطور تعیین میشد، آیا این درست است یا درست نیست؟ در جلسه قبل چهار پنج استدلال و شاهد و نکته که مؤید نظریه نفی این آموزشها و تربیتهای دینی مقدماتی که بیشتر مبتنی بر تلقین و عادت و تمرین و رفتار و مناسک و شعائر است ذکر کردیم و گفتیم به استناد آنها کسانی میگویند که اقدام به این امور نشود.
دیدگاهاسلامیدر تربیت دینی
در این جا بدون این که بخواهیم تکتک آنها را به شکل مبسوط بیان کنیم، من نظریه مقابل را با یک عناصر و ارکانی که دارد توضیح میدهم، آنچه که من در این جا عرض میکنم یک بخشی از آن جنبه فرا فقهی و تحلیل فقهی دارد و در واقع نکات فرا فقهی و تحلیلی است در مقام دفاع از آنچه که ظاهر نصوص متون ما است که توجه به آن ساخت دهی و ساختارسازی دینی در شخصیت کودک و نوجوان در آن منطوی است و نوعی دفاع از این است چون مجموعه تعالیم دین نشاندهنده این است که هم در تمهیدات تربیتی ماقبل تولد و هنگام تولد از تحلیک و نامگذاری و اذان و اقامه در گوشش و از این قبیل تمهیداتی که در اسلام مورد تأکید است و هم بعد که مقداری رشد کند واداشتن و عادت دادن و تلقین و امر و گاهی حتی تنبیه هم وجود دارد، در این جا ما برای هر دو نوع قصه در تربیت دینی شاهد هستیم، هم آن نوع تمهیدی که در جایی است که هنوز طرف وجود ندارد یا هنوز وجود عقلی نداردو اقداماتی از این قبیل که یک فصل طولانی بحث ما در سال قبل بود و هم آن جایی که آگاه و عاقل است ولی آن توانمندی را که بخواهد روی مبانی عقلی و... انتخاب کند و آن بعد را پرورش دهیم تا از آن بعد این عمل جاری شود و صادر شود و این اخلاق در او شکل بگیرد نیست بلکه با عادت و تمرین و تلقین رفتار و شخصیتش را شکل میدهد و او را وامیدارد و تشویق و تلقینش میکند بدون این که آن مبانی خیلی مبانی استوار و قویای باشد یعنی او آن مبانی را درک کند که هر دو نوعش در شریعت و در اسلام است و بسیار هم مؤکد و مهم است.
مبنای فلسفیِ دیدگاه اسلامی
ما هفت هشت نکته و بحثی که در تقریر این نظریه عرض میکنیم بخشی از اینها جنبه تحلیلی دارد و بعضی هم جنبه فقهی دارد که آنها برای ما مهمتر است و بیشتر بسط خواهیم داد. من به ترتیب نکاتی که در برابر آن استدلالات است به عنوان عناصر این نظریه دوم که این امر اقدام به تربیت دینی بدون همراهی و ابتنای بر آن استدلالات عقلی و یک انتخاب تام کامل درست است و از نظر شریعت امر مستحسنی است و برداشت ما از فقه این است. این نظریه دوم میتواند مبتنی شود بر این نکات و عناصر و توجیهات و تحلیلات و استدلالاتی که عرض میکنم:
یک. مسیر سعادت حقیقی بشر
یک نکته که نکته بسیار مبنایی است در برابر آن نکتهای که آنها هم داشتند این است که ما بر اساس استدلالات کلامی و فلسفی معتقد به یک مسیر خاص دینی و مصالح واقعی در تربیت دینی هستیم یعنی دین یک امر تشریفاتی یا اعتباری و قراردادی نیست و دین فقط چیزهای دنیوی را در نظر نمیگیرد بلکه دین یک اهداف بلند و واقعی و سعادت حقیقی بشر را تعقیب میکند.
دو. تأثیر دوران کودکی بر شخصیت فرد
مبنای دوم و نکته دوم هم این است که شکی نیست که دوره کودکی و نوجوانی هم در آینده شخصیتی فرد تأثیر بسیار مهمی دارد، حتی قبل از کودکی و قبل از تولد و دوره حمل و دورههای شیرخوارگی، یعنی همین دورههایی که هنوز قدرت عقلی و فهم انتزاعی برای شخص فراهم نشده است، اما نقش بسیار مهمی دارد، نوع تربیت او و عادت دادن و تلقین و مسائل مختلفی که در آن دوره است نقش خیلی زیادی در آینده شخصیت فرد دارد و جهتگیریهای بعد از بلوغ و بعد از رشد و رسش فکری و عقلی او دارد که فکر نمیکنم کسی در این تردیدی داشته باشد، البته بنا بر دیدگاهها و نظریات مختلف درجه این اهمیت متفاوت است مثلاً در دیدگاه روانکاوی فرویدی تقریباً اینطور است که میگوید عمده شخصیت در همان سالهای اول کودکی و کودکی اول و دوم و سوم و اوایل نوجوانی است و بعد هر چه هست فقط بروز و ظهور آن چیزی است که در حوزه ناخودآگاه و نیمه هشیار و امثال اینها ساخته و پرداخته شده است، یک نگاه خیلی افراطی در این جا وجود دارد که ظاهر بعضی از تفاسیری است که از نظریه فروید به عمل آمده است. بعضی دیدگاهها هم میگوید که وقتی انسان به یک بلوغ عقلی رسید میتواند تصمیم بگیرد و تغییر دهد. با این که طیفی از دیدگاهها در میزان اهمیت دوره شیرخوارگی و کودکی و نوجوانی در شکلگیری شخصیت و آینده شخصیت است اما در عین حال در اصل این که این دوره، دوره مهم است و نقش نسبتاً بالایی دارد تردیدی نیست، اگر بخواهیم درصدی بگوییم هیچکس نباید بگوید که بیست سی درصد در آینده تأثیر ندارد و حداقلی وجود دارد که تقریباً همه مبانی آن را قبول دارند و تجربه بشر هم این را میپذیرد، مثلاً اگر کودکی با یک مشخصاتی در هفت هشت سال اول در آمریکا بزرگ شود با کودکی که در ایران بزرگ شود خیلی تفاوت دارد و فیالجمله نمیشود این را نفی کرد و باید مطمئناً آن را پذیرفت.
سه. بازتاب محیط کودکی در شخصیت فرد
نکته سوم هم که یک مبنای مهم دیگری است و فیالجمله آن قابل مناقشه نیست ولو این که باز میزان آن ممکن است محل اختلاف باشد، نقش همین تلقینها و عادات و رفتارها و مناسک و امثال اینها در شکلگیری شخصیت است در همان دوره کودکی و تا حدی نوجوانی که این هم یک اصل است که در کلیت آن نمیشود تردیدی کرد که کودک در دوره کودکی و اول و دوم و سوم و دوره نوجوانی این که در چه محیطی قرار بگیرد، محیط، آداب، تلقینها، مناسک، شعائر، فضاهای دینی یا غیردینی که در آن قرار میگیرد تأثیر دارد و بازتاب دارد در شکلگیری روح و روان و شخصیت او که باقی خواهد ماند ولو این که قابلتغییر هست و نمیگوییم جبر است و قابلتغییر نیست ولی هفتاد هشتاد درصد در شخصیت اثر میگذارد و نمیشود آن را نفی کرد.
چهار. تقسیم ثنایی در تربیت دینی
نکته چهارم هم این است که شما که نفی تربیت دینی میکنید این خودش مساوق با تربیت غیردینی است و اینطور نیست که ما یک حالت میانهای داشته باشیم و بگوییم شما این بچه را نه تربیت دینی کن و نه منافی دین و بگذار به جایی برسد که خودش مثل لوح سفید با عقل و آگاهی دینی بودن یا دینی نبودن را انتخاب کند، اینطور نیست، حداقل اگر عقلاً هم اینطور تربیت محض مجزای از نگاه دینی و نگاه غیردینی متصور باشد در عالم واقع اینطور نیست یعنی عملاً جایگزینش یک نوع شخصیتی است که دور از خدا است و دور از عالم قدس است و دور از عالم غیب است و دور از حقایق و وقایع غیر محسوس و ملموس است؛ یعنی اگر این اردوگاه نباشد آن اردوگاه است و حالت میانهاش یا متصور نیست و یا اگر هم متصور باشد واقعیتهای خارجی این نیست، یعنی اگر از لحاظ رفتاری و محیطی در این اردوگاه قرار نگیرد عملاً به این معنا است که در یک اردوگاه دیگری است که اینها نیست یعنی شکل میگیرد طوری که اگر فیالواقع این دین درست باشد و سعادت در این باشد بعداً به راحتی نمیتواند این را انتخاب کند و مسیر انتخابش مسیر دشواری میشود. ممکن است کسی حالتهای میانه را بگوید و هر دو را عرضه کند ولی این که بگوییم عرضه نکن و این که یک حالتی باشد که خنثی باشد یا دو طرف باشد، به لحاظ تلقین و مناسک و... دو طرفی نمیشود و معقول نیست.
عرضه آموزشی است ولی یک بخشی از بحث ما در تلقین و عادت دادن است و آن را در فضای مناسک دینی قرار دادن است، هم این مناسک و هم آن مناسک، البته آموزشهایش هم در یک جاهایی تقابل دارد و در یک جاهایی تقابل ندارد و در آموزشهایش تا حدی میشود جمع کرد و بگوییم هر دو نوع را یعنی دینداری و غیر دینداری و مبانی و... را در حدی که بفهمد همه را به او عرضه کن، اما در مناسک و تلقین و آداب و عادات که اینها بیشتر مهم است حالت میانه ندارد یعنی اگر شما از این طرف مأنوسش نکنید عملاً جور دیگری مأنوس میشود یعنی منهای دین رشد شخصیتی پیدا میکند؛ یعنی همین که آداب و مناسک دینی و تعلق به قدس و عالم غیب نمیآید عملاً یک نوع انس و تلقین و عادت دادن به امور دنیوی است و این مقابل آن است که ما میگوییم یعنی میخواهیم بگوییم این حالت خنثی بیطرف نیست و چیزی مقابل آن است که ما میگوییم؛ یعنی میگوییم در طبع او این است که بیتوجه به آنها میشود و طبعش این است که آن طرف را ندارد یعنی در منطق ما دنیایی که به او آموزش داده میشود و تلقین و عادت میشود این دنیایی که به همراه آن نباشد یعنی منهای آن و حالت خنثی در آن نیست که این را هم تا حدی میشود گفت البته این به وضوح نکات قبلی نیست ولی تا حدی اینطور است گرچه خیلی تأثیری در بحث بعدی ما ندارد.
پنج. پایهریزی نظام تربیتی کودک بر فلسفه
یک مطلب دیگر هم که حالت نقضی دارد این است که خود شما هم در بحثهای انسانی یعنی آن نیازهای آینده انسانی او و اجتماعی او، عین این کار را خود شما هم انجام میدهید، یعنی در تفکر نظام تربیتی که پایهریزی شده است هدف دموکراسی است، طبع کودک این نیست یعنی با عادت و تلقین میگوید که چراغ راهنما را رعایت کن، قوانین را رعایت کن، انتخابات را رعایت کن و پایبند به انتخابات باش، دموکراسی و همین ارزشهای غربی که امروز در فلسفه سیاسی و اجتماعی غرب وجود دارد، کودک مخصوصاً در اوایل فلسفه اینها را نمیفهمد و شما از اول به صورت عقلی و منطقی اینها را به کودک تفهیم نمیکنید بلکه با آداب و روشها او را اینطور بار میآورید و بعد که بزرگتر میشود میگویید سرّ آن چیزی که میگفتم این است. شما آن تربیت طبیعتگرای روسویی ندارید، اگر مثل روسو باشید میگویید بهترین تربیت این است که فرد در یک حالت طبیعی اولیه برود و در جنگل بزرگ شود و در بیابان بزرگ شود و به حالت خودجوش رشد کند که در این صورت زندگی بشر مختل میشود. میگوییم شما در زندگی اجتماعی مبتنی بر فلسفه سیاسی اجتماعی لیبرالیستی و سکولاریسمی و دموکراسی که خودش یک فلسفهای است، شما برای تربیت فرد بر اساس آنها یا حتی ارزشهای انسانی مشترک که مبتنی بر این فلسفه و آن فلسفه هم نیست و آن ارزشهای انسانی هم خود فلسفه اساسی دارد، این که شما برای فلسفه ارزشهای انسانی یا فلسفههای خاص اجتماعی سیاسی غربی باز هم خودتان کودک را در مدرسه از راه سرود و نقاشی و اردو و عادت و تمرین و تلقین ذهن و شخصیتش را پرورش میدهید و این نشان میدهد که شما عرایض قبلی ما را غیر از اولی که اختلاف مبنایی است قبول دارید یعنی همین واقعیت موجود شما نشان میدهد که این سه چهار اصل قبلی ما را قبول دارید، یعنی کودکی مهم است و آینده به این گره خورده است و در همین دوره باید اقدام کرد و اگر خیلی چیزها را الان اقدام نکنیم بعداً نمیشود و لازم نیست که همه چیزی که میخواهی به او داده شود که مبتنی بر یک فهم عقلی منطقی خود او باشد.
شش. تأثیر ولایت والدین در آینده کودک
نکته و مبنای دیگری هم که در این جا است این است که همین بحثهایی که گفته شد اقتضای یک ولایت برای پدر و مادر و معلم و اولیا در ساختن شخصیت فرد وجود دارد، این همان اصل ولایت پدر و مادر است که ما با یک تقریر نو و جدیدی که در فقهمان نبود چند جلسه بحث کردیم و کمی هم با ولایت فقیه و... تشبیه میکردیم منتها در فضای خانواده، اگر کسی این مبانی را بپذیرد نسل قبلی که تمثلش در پدر و مادر و در مدرسه است و یک ولایتی برای آینده نسل جدید دارد یعنی حق دخالت و تصرفی دارد، حقی است و وظیفهای است برای این که آینده و سعادت او را تأمین کند و بر اساس همین مبانی که اصلاً طبع زندگی بشر این است، حق دارد و وظیفه دارد که سعادت آیندهاش را بر اساس یک فلسفه درست مستدل تنظیم کند ولو این که خود او نمیفهمد، همانگونه که حق دارد نام را انتخاب کند و به یک معنا هم وظیفهاش است و نسب او را باید حفظ کند و این که باید کاری کند که زندگی او مختل نشود، حق دارد که مسیر را برای او انتخاب کند منتها این باید بر اساس اصول درست و قواعد فلسفی و عقلی و منطقی باشد و همراه با عواطف و مهربانی و چیزهایی باشد که در اسلام مورد توجه است، این هم یک اصل است یعنی بر اساس اینها اصل بعدی نتیجه مجموعه بحثهای قبلی است. این منطق بشری است که علیالقاعده باید فقه هم این را بپذیرد و ما همین را مبنای بحث قبلی قرار دادیم که در اموری که مهم است و فوت وقت میشود و تدارکش به سادگی ممکن نیست ولایت دارد و وظیفه دارد و باید اقدام کند. چیزی که مهم نیست یا الان اصلاً امکان ندارد مانعی ندارد که آن را برای بعد موکول کند و الزامی در آن نیست اما اموری که مهم است باید اقدام کند.
هفت. بنای تربیت بر ارزشها و فضائل اخلاقی مشترک
یک نکته هم این است که اختلاف مبانی و دیدگاههای پدر و مادر و... واقعیتهایی است که وجود دارد و یک چیزهایی مسلم است مثل ارزشهای اسلامی و فضائل اخلاقی که مشترک بین همه بشر است و عمومی است، ماوراء این هم هر چه استدلال و عقل میگوید طرف میتواند اقدام کند و باید هم اقدام کند. این هم نتیجهای است که بر اینها مترتب میشود.
هشت. مصالح ذاتی تعالیم دینی
اصل دیگری هم که بسیار مهم است این است که اموری مانند این که میگوییم در دوره کودکی عبادت کند و فلان کار را انجام دهد، اینها را تا به حال از نگاه مقدماتی میگفتیم و از حیث این که آمادهاش میکند برای این که در موقع خودش بتواند این مصالح را به دست آورد ولی ممکن است خیلی از این چیزها بحث مقدماتی نباشد، مصالحی دارد که در همان دوره باید اقدام شود و اصلاً اینطور نیست که بگوییم بعداً جبران میکنیم، یعنی یک مصالح ذاتی نفسی ممکن است در خیلی از این دستورات و تعالیم دینی باشد که اصلاً قابل جبران هم نیست و اگر چنین چیزی باشد احتمالش هم قابلتأمل و توجه است.
از این بخش به بعد به این سمت میرویم که کمی فقهیتر کنیم، اینها بیشتر جنبه مبانی و... دارد البته همه آنها مهم است و بیشتر در واقع نوعی فلسفه تربیت است.
نه. راهکار فقهی عدم زیان تربیت دینی کودک
اصل بعدی این است که این که شما میگویید که گفته میشود که اقدام در خصوص مسائل تربیت دینی و عادت و مناسک و تلقین و شعائر و مسائل دینی، این یک زیانهای جانبی دارد ولو فوایدی هم دارد ولی یک زیانهایی هم دارد، زیانی از قبیل این که چون ظرفیت ندارد اختلالی در شخصیتش ایجاد میکند یا در او یک نوع آمادگی برای واپسزدگی ایجاد میکند و یا این که آثار زیان ایجاد اختلاف و تفرق اجتماعی و امثال اینها میکند که امروز هم گاهی گفته میشود و خود این ممکن است شکل فقهی به آن بدهد یعنی این زیانها و آثار سوئی که گاهی گفته میشود این موجب میشود که ما این نوع تربیت دینی به معنای تلقین و عادت و... را نپذیریم و اگر بخواهیم در این جا بیان فقهی بگوییم این است که این آثار و زیانها یک نوع عنوان ثانوی است که میگوید اگر دستوراتی هم دارید آنها را عوض کن یعنی تحتالشعاع قرار میدهد، کسی ممکن است اینطور بگوید که آیا این حرف درست است یا درست نیست؟ و بگوید که این کارشناسی موضوعی تربیتی که روان شناسان یا عالمان تربیت انجام میدهند و به این نتیجه میرسند که اقدام به این تلقین و عادت و فعالیتهای تربیت دینی زیانهایی دارد ولو این که همه حرفهای قبلی درست است و آثار دارد و حق میدهد به این که پدر و مادر و مدرسه اقدام کند اما چون زیانهایی دارد باید از اینها دست برداشت.
تأثیر علم تجربی در عناوین ثانویه
در این جا ما جوابی که میتوانیم به این بدهیم که ما را به یک بحث فقهی نرساند که دست از این که میگوید او را وادار تا نماز بخواند و حتی وقتی به فلان سال میرسد میتوانی تنبیه هم داشته باشی، امر کن به روزه و نماز و بیدار کن برای این که نماز بخواند و... و چیزهایی که در باب نماز و روزه وجود دارد و یا در باب اخلاقیات وجود دارد، این یک جواب فقهی دارد و یک جواب غیر فقهی دارد، جواب غیر فقهی تحلیلیاش این است که علم تا جایی که به زیانی پی میبرد، این حق علم است که بگوید این زیان دارد یا فلان کار سود دارد، در بعضی تحقیقات روانشناسی برای بعضی معصیتهای جنسی فوایدی مترتب شده است، یا بعضی از کارهایی که در دین مطلوب است از نظر علمی به این میرسد که مطلوب نیست و زیانی برای آن ذکر میکند، این سود و زیانهایی که در علوم انسانی و اجتماعی ممکن است برای اعمالی گفته شود، این سود و زیانها گاهی در برابر تعالیم و دستورات دینی است، آیا از این سود و زیانها و نظریاتی که میگوید این خوب است و این بد است، این آثار خوب دارد و این آثار بد دارد میشود ما این را مبنا قرار دهیم برای این که عنوان ثانوی شود و حکم شرعی را تغییر دهد؟ ما گفتیم گاهی میشود اما این گاهی خیلی کم است، آن جایی که یک سود و زیان واضح جامع قطعی برسد و بعد هم حالت ثانوی گاهی در برابر حکم شرعی پیدا کند، میگوید در یک شرایطی این جلوی آن را میگیرد اما در بسیاری از مواقع نمیتواند مقابل حکم شرعی بایستد، برای این علم از یک زاویه میبیند، مثلاً میگوید فلان عمل جنسی که شرع آن را به طور کلی حرام میداند مثل استمنا و لواط، این منافعی برای آن ذکر میکند، علم یک زاویه دید محدود دارد و محیط بر همه مفاسد و مصالح نیست و لذا به صرف یک تحقیق و نظریهای حتی اگر درست هم باشد، اولاً یک بحثش این است که معمولاً اینها حالت تئوری دارد و تا به اطمینانی برسد فاصله دارد، ثانیاً اگر برسد که البته گاهی میرسد ولی این که شما بخواهید از این هست به یک باید برسید ولو این که میشود از هست به باید رسید ولی شرایطی دارد و باید هست جامعی باشد یعنی مفاسد و مصالح جامع باشد و بگوید این کار را بکن یا این کار را نکن، این جامع معمولاً در علم نیست. این که ما میگوییم در آن جایی است که میخواهد حکم الزامی را عوض کند و عنوان ثانوی بشود و بگوید خمر در این زمان چون صنعتی شده است جایز است و میشود برای آرامش روان آن را خورد یا مثلاً الان که زندگی بشر اینطور شده است زن باید ارث ببرد و این عدالت است که میگوییم این نمیتواند مقابل احکام الزامی که ابدی و ازلی است قرار بگیرد. این که یک عناوین کارشناسی بخواهد مستند شود که بگوییم حکم از اساس نیست و حکم الزامی کلاً عوض شود، این چیزی نیست که بشود با این استدلالات انجام داد.
البته در محدوده مباحات کارشناسیها کمی راحتتر میتواند اثر بگذارد یا در تعیین مصادیق یک امری که شارع فرموده است «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّة»انفال/60، کارشناسی میگوید قوت امروز این است که در آن جا درست است و آن جا علم خیلی مهم است و اثر دارد و لذا این که ما الان میگوییم نفی ارزش کارشناسی در حوزه مباحات یا در حوزه قواعد کلی که میخواهد مصداقش را تعیین کند، ولی جایی که شارع حکم اولی را تعیین کرده است و علم بگوید که عدالت این است که زن اینطور باشد و ارث ببرد و دیهاش اینطور باشد این واقعاً نمیشود، آن که شارع میگوید نمیگوییم حتماً نفی نظر علمی میکند ولی یا نظر علمی درست نیست یا اگر هم درست است یک جمعبندی و کسر و انکساری در مجموعه مفاسد و مصالح است که شده «إِثْمُهُما أَكْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما»بقره/219، این الغای خصوصیت میشود و ربطی به خمر ندارد، این «إِثْمُهُما أَكْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما»یک قانون مهم تحلیل حکمی و فقهی را بیان میکند یعنی میگوید قاعده دین این است که بعد از کسر و انکسارات خیلی جاها مارک حرمت به عمل میچسباند یا وجوب را به آن عمل میچسباند، علیرغم این که ممکن است در این جا منافعی باشد یا در آن واجبات مضارّی باشد. کارشناسی در مباحات مهم است، کارشناسی تعیین مصداق احکام خیلی مهم است و در همان حد عقلایی عرفی کافی است ولی در این جا حتی در حد عقلایی عرفی هم بگوید که این اثر را دارد میگوید کافی نیست، ولی همین نظریات معمولی بگوید که قدرت اجتماعی و سیاسی جامعه اسلامی در این است که انتخابات داشته باشند یا نداشته باشند و لذا استفاده از علوم انسانی و کارشناسیها در تعیین مصادیق درست است، در حوزه مباحات باز هم درست است، به صورت جایی که اطمینان بیاورد و بخواهد حالت اضطرار مقطعی درست کند این هم درست است، الان کارشناسی سیاسی ما میگوید حج رفتن موجب لطمه است ولی یک کارشناسی بگوید که حج فایدهای ندارد که این درست نیست، آن هیمنه احکام و ازلی و ابدی بودن آنها طوری است که نمیگذارد، رازش هم همین است که نمیتواند محیط بر همه چیزها باشد ولی در حدود دیگر میتواند اثر بگذارد. این یک نوع بحث است که مقابل بعضی از این روشنفکریها میشود جواب منطقی داد و آن که شما میفرمایید جواب دیگری است و آن این است که کسی میگوید من میگویم تعالیم اسلام درباره زن بر اساس نگاه به خانواده است و لذا آن محدودیتی که روی زن یا مرد گذاشته است این برای این است مصلحت خانواده را در نظر دارد، این میگوید مثلاً دین را هم کنار بگذار، آخرت و غیب و... را هم کنار بگذار، اگر بخواهی یک زندگی خوب و سعادت واقعی داشته باشی و برای همین دنیا هم که زندگی بکنی خانواده خیلی مهم است، یعنی اگر حجاب را سفارش کرده است یا معصیتهای جنسی را منع کرده است برای مصالح خانواده است مثل کارهایی که شهید مطهری در حقوق زن انجام داده است، این یک نوع دفاع دیگر از دین است که البته این دفاع را گاهی میشود پذیرفت و گاهی بیشتر نوعی توجیه است که آدم میکند، یعنی یک احتمالی را به میان میآورد که هر استنتاجی را که بخواهد برای نفی حکم دینی بشود خنثی میکند و لذا آرائی که در علوم انسانی یا علوم غیرانسانی وجود دارد و حتی در فلسفه وجود دارد که قطعی نیست این نمیتواند مقابل آن بایستد بلکه در آن جایی که قطعی هم هست ولی یک چیزی را محدود میبیند این هم نمیتواند آن را عوض کند برای این که یک احتمالی وجود دارد که مانع میشود که ما دست از اطلاق آنها برداریم و لذا اینها هم نمیتواند قرائن عقلی و لبی شود برای این که از ظاهر دلیل دست برداریم یا از اطلاقش دست برداریم و این قدرت در اینها نیست. آن که منصرف بکند و قید بزند اینها درست است ولی جایی که میخواهد کلیت حکمی را تغییر دهد منطقش این است که عرض میکنم. به هر حال این نکته خیلی نکته مهمی است یعنی چنین چیزی نمیتواند اطلاق را بزند و حکم را عوض کند و با این شکل نمیشود.[1]
و صل الله علی محمد و آل محمد
________________________________________
[1]
بررسی منابع غیر دینی
بحث اول: تربیت دینی
در مقدمه یک سلسله مباحثی که در پایان مباحث تربیت خانوادگی قرار شد به آن بپردازیم این بحث مطرح شد که اصولاً تربیت دینی در دوره کودکی و احیاناً غیر خانه آیا درست است یا درست نیست، گرچه این بحث معجونی از یک مبحث تحلیلی فلسفی و فقهی بود، چون نبود که فقهی باشد و همین طور ما به نحوی روش شناسی یک بحث علوم انسانی و دیدگاههای علمی و رابطه آن ها با فقه و احکام و دین را مطرح کردیم. نمیخواستیم تا این حد دامنه پیدا کند و وارد یک سری بحثهای روش شناسی شویم اما چون در این مسیر قرار گرفتیم هم نکات بسیار مهمی را دیروز عرض کردیم و هم در تکمیل آن بعضی نکات دیگر را هم عرض میکنیم. در این جا قبل از این که از نظر محتوایی وارد ادامه بحث شوم، دو نکته را عرض میکنم، یکی این که بدون ورود در این نوع بحثهای عمیق روش شناسی هیچ وقت نمیشود ما علوم انسانی اسلامی داشته باشیم، ما جسته و گریخته هر از چند گاهی در مباحث فقهی یا تفسیری یا اصولی چیزی را بیان میکنیم اما به هر حال باید این باب تداوم پیدا کند چون در این زمینه ما در متادولوژی کار هنوز ضعف و اشکال داریم، بحثهایی هم که در این جا مطرح میشود از همین باب است و نکته دوم هم این است که کسانی که در حوزه مباحث تربیت و تعلیم، چه بعد فقهی و چه ابعاد فلسفی ورودی پیدا کردهاند، ورود در این بحث حجت را برای آن ها تمام میکند چون این جور مباحث ضرورت جامعه و نظام است و این طور مباحث زحمت زیادی دارد و برای این که جا بیافتد و به نتیجه برسد کار زیادی دارد.
دیدگاهای غربی در تربیت دینی
گفتیم که دو نظریه در حوزه تربیت دینی در دوره کودکی و نوجوانی مطرح است و یک نظر که نظر نسبتاً جا افتاده است و حداقل در بعضی از دیدگاههای غربی این است که نباید دردوره هایی که هنوز بلوغ عقلی و درک انتزاعی و آمادگیهای ذهنی نیست، نه تربیت با روش عقلی در حوزه دین امکان دارد و مناسب است و هم تربیت در حوزه عواطف و روحیات و خلقیات و... بر اساس دین، آن هم بر اساس ادلهای که گفته شد مناسب نیست، این یک دیدگاه است که پنج شش محور مهم و دلیل برای آن ذکر شد.
دیدگاهاسلامیدر تربیت دینی
در نکته مقابل دیدگاه دومی است که تجویز میکند مراقبهای دینی و مواظبتهای دینی و تحفظات دینی، آموزشهای اولیه دینی ولو روشمند و عقلانی کامل نیست و به خصوص عادت دهی و تلقین و سوق شخص با روشهای عاطفی و احیاناً غیر عاطفی به سمت ارزشهای دینی که از اعتقادات گرفته و تا عبادات و منسک و شعائر و امثال این ها ادامه پیدا کند، این هم دیدگاه مقابل است که این همان چیزی است که ما از مجموعه مباحثی که در یک سال در حوزه تربیت اعتقادی و عبادی و اخلاقی و امثال این ها داشتیم برداشت میشود که حتی قبل از تکلیف و حتی در دورههای کودکی و حتی در کودکی اول و شیر خوارگی و یک مقدار به عنوان تمحیدات حتی در دوره تولد و قبل از آن هم وجود دارد. اگر شما جمع این ها را ببینید مطمئن میشوید که این احکام مبتنی بر چنین نظریه و دیدگاهی است، ما برای این که از این نظریه دفاع کنیم و نسبت به آن استدلال کنیم هفت هشت مطلب را عرض کردیم.
روش شناسی قواعد و ضوابط
تأثیر نظریات علمی بر احکام الهی
نظریات علمی و کارشناسیهای علمی نمیتواند کلیت یک حکم اولی الهی را تغییر دهد، به دو دلیل، یکی این که اصولاً این کارشناسیها وقتی در تقابل کلی با حکم قرار بگیرد، خود این ها غالباً یک جایگاه و پایگاه اطمینان بخش خیلی قوی ای ندارد، ثانیاً اگر هم در این حد داشته باشد که گاهی دارد، این نمیتواند مبنای استخراج یا تغییر احکام اولی شود، به خاطر این که احکام مبتنی بر یک مصالح و مفاسد جامع با کسر و انکسارها است و این نمیتواند با آن تقابل کند، این را بحث کرده بودیم و حاصل بحث دیروز هم همین بود که الان عرض کردیم و تطبیق دادیم بر بحث خودمان که به این شکل است. حاشیه ای که میروم این است که کارشناسیهای علمی و نظریات علمی نمیتواند احکام اولی را در متون قاطع و اصولی بردارد و بگوید که این نیست، چنین چیزی اصلاً معقول نیست و مبنای منطقی ندارد و از نظر فقهی هم طبعاً هیچ فقیهی نمیتواند این ها را بگیرد و بگوید این ها را کنار میگذارم.
سئوال میشود که این کارشناسی ها و نظریههای علمی که در حوزههای اقتصاد و سیاست و اجتماع و تربیت و مدیریت و حتی قلمروهای مختلف فنی و غیر علوم انسانی، این ها چه ارزشی میتواند در ارتباط با فقه و مسائل دینی داشته باشد؟ در این جا ضمن این که آن اثر و کارکرد را نفی کردیم با بیانی که دیروز گفتیم و خلاصهاش هم امروز عرض شد در عین حال این دیدگاه ها و نظریههای علمی و کارشناسی یک آثار ایجابی و ارزش ایجابی هم میتواند داشته باشد که چند مورد را عرض میکنم:
الف. تعیین مصادیق موضوعات احکام الهی
یکی در تعیین مصادیق موضوعات احکام است، آن جایی که عناوینی در موضوعات احکام میآید یا در متعلقات احکام میآید و علم و کارشناسی میگوید که این مصداق آن است یا نیست، گفته شده است که مُسکر، کار کارشناسی میگوید که این مسکر است یا میگوید که مسکر نیست و امثال اینها که در این جا میتواند تأثیر داشته باشد، منتها تأثیر در تعیین مصادیق عناوینی که موضوع متعلق حکم است، این تأثیری که در این جا میتواند داشته باشد با یکی از این دو شیوه است که این شیوه ها جای بسط بیشتری در مباحث فقهی دارد و من به عنوان احتمال عرض میکنم، یکی این که لیسَ علی المریض حَرج، این که این جا مریض است یا مریض نیست و امثال این ها یا مسکر است یا مسکر نیست که فی الجمله این تأثیر را میتواند در این جا داشته باشد.
چگونگی اثر گذاری نظریات علمی بر احکام الهی
منتها نوع تأثیر و تحلیلش را دو جور میشود تبیین کرد، یکی این که تشخیص این عناوین و موضوعات با عرف یا با نظر کارشناسی است، یعنی از اول در مبنا بگوییم عرف یا نظر کارشناسی و نظر کارشناسی هم بگوییم که مستقل میتواند در این جا در تعیین موضوعات و مصادیق مؤثر باشد که این کمتر قائل دارد. نظر دوم این است که عرف ملاک در تشخیص موضوعات و مصادیق و مفاهیم و هم تطبیق مفاهیم بر مصادیق است، مثلاً عرف باید بگوید که این سفر است یا سفر نیست، وطن است یا وطن نیست، این مسکر است یا مسکر نیست، این مریض است یا مریض نیست، ولی عرف دقیق است و نظرات علمی و کارشناسی اگر درست به یک جایی برسد این عرف دقیق را تغییر میدهد، همین طوری ممکن است کسی چیزی را مسکر نداند ولی اگر یک نظر دقیق علمی باشد و عرضه به عرف عام شود، عرف عام میگوید که مسکر است یعنی آن نگاه علمی نظر عرف را تغییر میدهد، این یکی از جاها است که یا به این شکل است که بگوییم عناوین و موضوعات و متعلقات احکام تشخیصش با عرف یا با کارشناسی است. یا این که بگوییم عرف عام است منتها عرف دقیق است منتها یک دقتی که عرف عام وقتی که توجهش میدهیم میفهمد و در این جا خیلی وقت ها کارشناسی ها همین عرف عام را تغییر میدهد یا در آن تأثیر میگذارد، این یک تأثیری است که در این جا وجود دارد البته مبانی آن دو نظر در اصول باید بحث شود گرچه بحث خیلی زیادی هم نشده است، این یک تأثیر است. (اگر در جایی یک اتفاق خاصی بیافتد و یک شرائط ویژه ای باشد که در یک حالت خاص به اطمینانی برساند، از لحاظ مصداق که مثلاً در این جا این ضرر را دارد، در آن جا راه دارد برای این که بگوییم مقدم میشود، مثل حج است مثلاً کسی بگوید که کارشناسیهای ما به این رسیده است که در دنیای ارتباطات نیازی نیست که افراد در یک جایی جمع شوند و حج انجام دهند که این اصلاً درست نیست و علم نمیتواند حکم را از اساس تغییر دهد، اما اگر یک کارشناسیهای مقطعی است که اطمینان هم در آن است، مثلاً این که در این زمان به دلیل آنفلوآنزا یا به دلیل دیگر مفاسد و مضار دارد این میتواند تغییر دهد، این هم به خاطر این است که در خود دلیل شرعی یک عنوان اضطرار یا ضرر یا چیز دیگر آمده است و این میتواند مصداق آن را تعیین کند و حکم را محدود کند، این ها همه دقائق و ظرائفی است که در روش شناسی اجتهاد و رابطه علوم و تأثیراتی که دانشهای بیرونی روی اجتهاد و استنباط میگذارد باید عرض کنیم.)
ب. تأثیر مقطعی در ایجاد عناوین ثانوی
یک تأثیر هم در ایجاد عناوین ثانوی به طور مقطعی است و آن این است که کارشناسی نمیگوید که اصل این حکمی که خدا گفته است راجع به ارث زن یا دیه زن یا دیه کافر یا... بر فرض این که دلیل تمام باشد، این دلیل کارشناسی و علمی نمیگوید که اصل این اصلاً درست نیست، بلکه میگوید که با عنوان ثانوی اضطرار یا شرائط خاص آن جور را ایجاب میکند و میگوید با آن وضعی که من میدانم و این کارشناسیهای علمی من اقتضا میکند در این محدوده اگر بخواهد این کار شود این فلان ضرر را دارد، مثلاً میگوید که فرض بگیریم که حکم الهی در این است که در هدفمندی یارانه ها بیت المال تقسیم شود نه این که کسی که پول دارد بیشتر ببرد و کسی که کم بهره تر است کمتر ببرد بلکه این بیت المال را به تساوی باید تقسیم کرد، منتها میگوید الان یک شرائطی است که نمیشود این تساوی را حاکم کرد و موجب هرج و مرج میشود، این یک کار علمی و کارشناسی است که در صورتی که اطمینانی ایجاد کند عنوان ثانوی ایجاد میکند، این هم در این حد مانعی ندارد برای این که این نمیگوید که من در حکم تغییر دادم بلکه میگوید در این شرائط این حالت را ایجاد میکند که این در این حد مانعی ندارد.
ج. تأثیر در ابزار و روشهای اجرای احکام
یک نوع دیگر از تأثیر علم در حوزه مسائل فقهی و... تأثیر در ابزار و روشهای اجرای احکام است و علم میگوید که بهترین راه این است، این ها هم در صورتی که موجب اطمینانی باشد مانعی ندارد مثلاً میگوید قوا أنفسکم و أهلیکم ناراً یعنی علم میگوید که این این طور اقدام کنید بهتر اثر میکند.
د. تأثیر در فهم ادله احکام
در فهم ادله هم گاهی توجه به ظرائف و دقائقی که در علم یا در فلسفه میآید یک نوع زمینه ای درست میکند که مطالب جدیدی را از حکم به دست میآورد یعنی کسی که فلسفه خوانده است یک ظرفیتی در او پیدا شده است که بهتر میتواند آیات را بفهمد. هم عمیق تر میتواند بفهمد، هم مطالب جدید میتواند بفهمد، هم میتواند مطالبی را که دیگران فهمیدهاند عمیق تر بفهمد مثل توحید، تفکر فلسفی و تعمق میتواند عمق دهد و گاهی هم هست که آن فضا موجب میشود که آن برداشت متفاوت و متغایر شود، هم دریافتهای جدید میتواند در حوزه منابع و متون به انسان علم دهد، هم میتواند تعمیق داشته باشد و هم میتواند تغییر دهد، این جا از بحثهای ادبی گرفته تا بحثهای علمی و فلسفی، همه این ها مؤثر است البته در این جا مرز دقیقی با تفسیر به رأی دارد و دقتش هم در این است که آن توانمندی که با خواندن فلسفه یا علوم انسانی برای شخص فقیه در استخراج مطالب جدید و پرسشهای نو پیدا میشود این خوب است، توانمندی ای که پیدا میکند که عمیق تر این ها را بفهمد این هم خوب است، توانمندای که پیدا میکند که فهم عادی غیر دقیق را مضبوط کند و متفاوتش کند این هم خوب است، این ها همه در حدی است که موضوع را بهتر بفهمد، اگر همین به این شکل در آید که مهمولی که از ملأ صدرا گرفته است یا از پیاژه گرفته است هیچ فرقی نمیکند، اگر بخواهد این مهمول علمی و فلسفی را به قرآن بچسباند این تفسیر به رأی میشود ولی این توانمندی ای که پیدا کرد که بتواند بفهمد این چیز خوبی است، ممکن است آن چیزی که پیاژه فهمیده است از این بفهمد یا چیزی که ملأ صدرا فهمیده است از این بفهمد و ممکن است هیچ کدام را نفهمد یعنی نتواند با روش درست اصولی از این استفاده کند و لذا تأثیر علوم بیرونی بر فهم متن در این شکی نیست منتها این تأثیر به خاطر این است که ظرفیت آدم را بالا میبرد، اگر «لا يُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلاَّ مَنْ ظُلِمَ» نساء/148 را به طلبه ای که دو سال درس خوانده است بدهید و بگویید این را معنا کن معنا میکند ولی وقتی به دست یک فقیه و مفسری بدهید باید چند روز بحث کند و چند مطلب در میآورد که همگی درست و دقیق است، همان عرف عام این مقدمات را بتواند بپذیرد میگوید درست است. این که ظرفیت شخص به خاطر این که فلسفه و علوم انسانی خوانده است بالا رفته است این چیز خوبی است و این ظرفیت موجب میشود که پرسشهای نو را ببرد و بتواند معانی عمیق تر را درک کند اما نهایتاً باید این درک در آن ضوابط اصولی و فهم عرف دقیق بگنجد و آن مهمول و حکم را بر این تحمیل نکند، عرضه موضوعی که همان تفسیر موضوعی شهید صدری است مانعی ندارد ولی نباید بر این تحمیل حکم شود.
ضابطه فهم درست این است که هم قواعد اصولی و ضوابط فهم متن به شما اجازه بدهد در آن کادر جلو بروید و هم این که حالا که دارید عمق پیدا میکنید آن شخص و گوینده و متکلم و متن هم از جایگاه و ظرفیتی برخوردار باشد که بشود این ها را به او نسبت داد، اگر نباشد نمیشود و در متون دینی به خصوص در قرآن کریم این طور است. بعد از این بحث ها معلوم شد که آن چه که از احکام دین در تعلیم و تربیت دینی برمی آید آن قدر متعدد است که نمیشود هیچ کار کرد و با این حرف ها میگوییم کنار بگذارید و لذا با همان ادلهای که عرض کردم این ادله و قوانین و قواعد فقهی سرجایش است. نکته دیگر این است که در شرع هم چنین تحمیلی وجود نداشته است، ما یک جا در باب نماز داریم که از هفت سالگی به بعد اجازه ضرب داده شده است آن هم با حدود و قیودی که بیان کرده است والا غالباً عواطف را مهم میشمارد یعنی دنیایی از عواطف در تعالیم ما بود که این یک مورد در آن خیلی گم است، البته نه این که ما بگوییم قائل نیستیم بلکه به صورت قاطع میگوییم نظر این است ولی اگر در چارچوبه کلی ببینید میبینید که همه عاطفه و مهر و محبت است، البته کسی که ظرفیت عقلی ندارد ما معتقدیم که باید اقدام کرد ولو هنوز فهم روش مند نسبت به اثبات خدا ندارد که این را باید انجام داد برای این که مصلحت بزرگی در کار است که فوت میشود و این مقدم بر این است که آن جهت را رعایت کنیم.
البته در دوره کودکی محدوده تعیین روش ها در تربیت عبادی و چیزهای دیگر محدود بود و علم میتواند کمک کند به این که روشهای جدید اتخاذ شود و راههای نو پیدا شود و اقدامات جدیدی پایه ریزی شود که همه آن ها در محدوده ای است که علم میتواند برای تقویت آن کمک کند. (در آن جایی که یک تعارض ظهوری پیدا میکند، آن جایی که ظنی است و غیر اطمینانی است که در مقابل آن ارزش ندارد.)
در روش شناسی قواعد و ضوابط خیلی بیشتری وجود دارد که من هر از گاهی به یک زاویه آن میپردازم و همه این ها باید در یک طرح کلانی جمع شود و تنظیم شود. این یک بحث مقدماتی بود که حالت تحلیلی داشت و البته یک مقدار هم جنبه فقهی داشت، در تربیت دینی در کودک و نوجوان چه در خانه و چه در غیر خانه که عرض کردیم، البته قابل بسط و توسعه است و من لبّ مطالب را در این جا عرض کردم. از این عبور میکنیم و به یک سلسله اصول و روشهایی وارد میشویم که در علم جدید و در مباحث جدید علوم تربیتی در حوزه تربیت خانوادگی توصیه و سفارش شده است که باید آن ها را بررسی کنیم.
]هرمنوتیک
این یکی از مبانی اجتهاد است که بحث نکردیم البته در هرمنوتیک در آن سالی که بحث میکردیم عرض کردیم که هر متنی را نمیشود در هر جایی جلو ببری و باید مفروضات قبلی باشد، در قرآن این مفروض است که ظرفیت، ظرفیت بالایی است، در روایات هم تا حد زیادی این طور است و در بعضی جاها هم ممکن است در این حد نباشد، ما در بحث هرمنوتیک میگفتیم که در الفاظ در خیلی جاها انسان میتواند احتمال درآورد ولی این که در کجا اجازه میدهد که جلو بروی در این جا دو شرط دارد، یکی این که ضوابط لفظی و قواعد لفظی و استنباط لفظی و اصولی به شما اجازه دهد که تا آن جا جلو بروی و یکی هم این که احتمال این را بدهی و یا مطمئن باشی به این که متکلم هم این ظرفیت فهمی را داشته است و در مقام بیان از آن جهت هم بوده است که در متن قرآنی ما معتقد به این هستیم و از آن هم دفاع میکنیم. گاهی هست که یک انسان عادی یک بیت شعر گفته است اگر همان را به انسان دقیقی بدهند میتواند کلی حرف درآورد.[
و صل الله علی محمد و آل محمد