عنوان
فقه تربیت،تعلیم و تعلم، وظایف تربیتی حکومت
اصطلاحنامه
آموزش و پرورش (Education) | تربیت (Upbringing) | تعلیم و تربیت | فقه (Islamic law)
پدیدآورسازمانی
مؤسسه اشراق و عرفان
محل نشر
قم
نویسنده
تاریخ نشر
1390/09/23
اندازه
12MB
زبان
فارسی
یادداشت
بیان ادله عام
دلیل سیزدهم؛ نقش هدایتی انبیاء در آیات و روایات
در ادامهٔادلهای که برای اثبات وظیفهمندی و تکلیف حاکمیت در مسائل تربیت مطرح بود، به مجموعهای از ادله رسیدیم که نقش و وظیفهٔهدایت را برای ائمه ذکر کردند، از قبیل آیهٔ«وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا»انبیاء 73 و روایاتی که مشتمل بر این وظیفه است.
بررسی دلالی ادلهٔهدایت
حیثیت ائمه علیهمالسلام در امر هدایت
نتیجهای که میتوانیم بر اساس مباحث قبل بگیریم این است که این وظیفه با شأن حاکمیت در ارتباط است، یا حاکمیت موضوع تام برای این وظیفه است و یا جزءالموضوع است. ولی در عین حال اصل اینکه کسی حاکمیت دارد و مأموریت و مسئولیتی که نسبت به مردم دارند، قابل استفاده است.
5. دلالت ادلهٔهدایت بر لزوم
بحث بعدی در ذیل این دسته از روایات و آیات این است که معمولاً تعبیری که در اینها آمده است، تعابیر توصیفی است مثل «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا»، یا گاهی خطاب به ائمه گفته میشود که شما هدات امت هستید و تعابیری از این قبیل و در اینجا کمتر بیانی داریم که امر و نهی در آن باشد.
جملات خبریهٔتوصیفی دال بر رجحان
در اینجا سؤال میشود که آیا میتوان از اینها تکلیف و وجوب را استفاده کرد؟ با توجه به اینکه سابق گفتیم که در جایی که توصیف به عمل میآید، بیشتر رجحان را افاده میکند، وقتی میگوییم: «وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاما»فرقان63، توصیفاتی که از مؤمنان میشود، مفید وجوب نیست؛ اما در توصیفاتی که در اینجا میآید که جملهٔخبریهٔمحض است نه به داعی انشاء، برعکس است و اصلش این است که دلالت بر رجحان میکند و به دلالت التزامی رجحان را افاده میکند، مگر اینکه قرینهای باشد تا از آن استفادهٔوجوب کنیم.
چون غایت دارد و میخواهد الگو دهد، رجحان را افاده میکند اما نمیتوان الزام را فهمید و لذا در همین توصیفاتی که دربارهٔمؤمنین و متقین در قرآن آمده است بعضی از واجبات و بعضی از مستحبات است، مثلاً در عبادُ الرحمن بعضی واجب و بعضی مستحب است یا در جایی که ترک چیزی را به آنها نسبت میدهد همینطور است.
ذات این بافت نمیتواند الزام را افاده کند و ذاتش این است که میگوید این خوبیها را دارند، وقتی عباد الرحمن را توصیف میکند، ویژگیاش این نیست که همهٔزندگی آنها واجبات است بلکه مستحبات نیز در زندگیشان است. این قرینهٔخارجی دلالت التزامی را بر رجحان میرساند اما وجوب قرینهٔخاصی میطلبد.
در اینجا اینکه ائمهٔو حاکمان معصوم به وصف هدایتگری توصیف شدهاند از جمله در «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا» و آیات و روایاتی از این قبیل، اینها قطعاً مفید رجحان هستند یعنی اینها به عنوان حاکم و زعیم جامعه این کارها را انجام میدهند و معلوم میشود که این کارها خوب است.
قرینیت تناسب حکم و موضوع بر وجوب
اما بعید نیست که بگوییم که قرائنی وجود دارد که این تکلیف، تکلیف الزامی آنها است، برای اینکه فلسفهٔامامت و فلسفهٔاینکه حاکمیت را به دست افراد خاصی دادند این است که این هدایت انجام شود و چیزی که اینها را از دیگران جدا میکند، همین نقش هدایتی آنها است و اینکه بگوییم جعل امامت شده است و دستگاه مخصوصی برای این ترتیب داده شده است، این از اصول اصلی اعتقادی ما است. اگر بگوییم این جعل برای این شده است که بهتر اینها هدایت کنند که اینها باهم سازگار نیستند. مقام امامت و فلسفهٔسیاسی که اسلام دارد و جدایی اولیای الهی و ائمهٔعدل از ائمهٔباطل، تفاوت و مرز اینها در هدایت است و این جزء فلسفهٔسیاسی اسلام است و قرائن خاصهای دارد که همهٔادلهای که میگوید «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا» و تعابیر مختلفی که در شأن ائمه آمده است که اینها هادیان مردم و امت هستند، اینها رجحان را افاده میکند، اما نه مطلق رجحان را، بلکه رجحان به نحو الزام را افاده میکند.
اگر این قرینه را بپذیریم باید این وظیفه را به عنوان یک وظیفهٔالزامی بدانیم و یک نکتهٔقطعی دیگر این است که هدایت در امور راجحه نیز چیز خوبی است، اینکه در امور الزامی هدایت کند، الزام دارد؛ و هدایت در امور راجحه چیز خوبی است.
جمعبندی
پس تا این جا دو نکته بیان کردیم؛
1. هدایتگری در محدودهای که جزء مسائل الزامی و روشن و قطعی شرع است، این قرائن به مناسبات حکم موضوع میگوید الزامی است.
2. مطلب دیگر این است که در غیر محدودهٔالزامی در مستحبات و تکالیف زائد بر واجبات، قطعاً چیز خوبی است که امام یا حاکم یا اشخاص دیگری مردم را به آن سمت هدایت کنند، منتها الزامی در آن نیست.
احتمالات در «یَهدونَ بأمرِنا»
با توجه به این دو نکته ممکن است بگوییم؛
1. احتمال اول؛ «یَهدونَ بأمرِنا» دلالت بر الزام میکند و مخصوص الزامیات است و قسم رجحانیات و ترجیحیات آن را با تنقیح مناط و مناسبت حکم و موضوع فهمیده میشود.
2. احتمال دوم؛ «یَهدونَ بأمرِنا» جامع بکار رفته است در این صورت در محدودهٔالزامیات و ضروریات، دال بر وجوب است و در غیر آنها راجح است.
3. احتمال سوم؛ «یَهدونَ بأمرِنا» در هر دو معنا به کار رفته است یعنی هم زمان معنی «یَهدونَ بأمرِنا» در این موارد لازم و در مواردی راجح است اما آنچه که مسلم است این است که وجوب هدایت در محدودهٔاموری لازم و مورد ابتلا از امور مسلمه و مشمول ادله است و نمیتوان از آن صرفنظر کرد.
بنابراین به نظر میآید از اینها علیرغم قاعدهٔاصولی که بیان شد از قرائن و مناسبات حکم و موضوع دارد که وجوب از آن استفاده میشود چون فلسفهٔسیاسی امامت در اسلام این است.
6. هدایت؛ تصرفات عملی و احکام ولایی
نکتهٔبعدی در ذیل این ادله این است که مقصود از هدایتی که در این گونه موارد مطرح میشود چیست؟
چون ائمه و پیامبران علیهمالسلام وظایف مختلفی دارند یک منصب و شأن آنها ابلاغ و ترویج احکام است و منصب دیگر قضا است و منصب دیگر مدیریت جامعه است در این مورد اقدام عملی است در اینکه در مقام عمل تدبیر میکند و سیاست خود را به کار میگیرد و «یَهدونَ بأمرِنا» قسم آخر را که شأن مدیریتی است را شامل میشود و ممکن است گفته شود در این گونه موارد فقط این شأن را میگوید و یا اینکه بگوییم معنای عام دارد که این را نیز در برمیگیرد ولی قطعاً این را نیز در برمیگیرد.
دوباره وقتی شما به آیات دیگر و روایاتی که در ذیل این آیات آمده است، مانند آیهٔ«أَ فَمَنْ يَهْدي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدِّي إِلاَّ أَنْ يُهْدى»یونس35 لفظ «یُتَّبِع»در هدایتگری فقط احکامی نیست که حکم را گرفته است و عمل میکند مراد آن «یُتَّبِع» است که احکام ولایی و حکومتی را نیز شامل میشود یا در «أُولِي الْأَمْر»نیز همینطور است.
هدایتی که در این گونه موارد به کار رفته است فقط هدایت بیان و تبلیغ نیست که از باب وجوب عنوان اولی وجوب اطاعت دارد بلکه هدایت از باب احکام ولایی و حکومتی است آن را هم شامل میشود که وجوب متابعت در آنجا وجوب متابعت از احکام ولایی و حکومتی است پس مقصود از هدایت در اینجا فقط تبلیغ نیست بلکه احکام ولایی و حکومتی و هم تصرفاتی که انجام میشود را شامل میشود.
روایاتی که ذیل این آیات آمده است و اصول کافی باب حجت را که بررسی کنید مشاهده میکنید زمانی که فلسفهٔسیاسی اسلام را که تبیین میکند بخش عمدهای از هدایت همین مسئله است که تصرفات عملی باشد و حتماً مشمول این ادله است.
یعنی در پرتو هدایت و دستورات الهی هدایت میکند که در «یَهدونَ بأمرِنا» بعضی گفتهاند که «لأمرنا» میباشد یا باء معانی دیگری دارد.
(ما این آیه را به عنوان تک آیه بررسی نمیکنیم، اگر به عنوان تک آیه بحث میکردیم وارد بحث میشدیم ولی در اینجا یک امر را مسلم گرفتیم و آن را مورد بحث قرار میدهیم. اگر هدایت بیاید شامل تصرفات حکومتی و ... میشود، حداقل بعضی از ادلهاش این را شامل میشود.)
7. مسئولیت حکومت اسلامی در مسائل دینی و فرهنگی
آنچه که باید در یک نگاه کلی عرض کنیم این است که مجموعهٔآنچه که در ادلهٔخاصه دیدیم، همهٔاینها ما را به یک امر کلی میرساند که هیچ تردیدی در آن نیست و با فلسفهٔسیاسی حکومت در اسلام گره خورده است، یعنی اگر کل اینها را باهم ببینیم، میبینیم که در اسلام حکومت وجود دارد و در فلسفهٔسیاسی اسلام و حکومت، یکی از نکات اصلی این است که حاکمیت در برابر فضائل و رذائل و اخلاقیات و مسائل دینی و فرهنگی مسئولیت دارد. این چیزی است که از مجموعهٔادله میتوان استفاده کرد که در متن فلسفهٔسیاسی اسلام وظیفهمندی حاکمیت در قبال اخلاق و فرهنگ و فضیلت نهفته است و به همین دلیل نظام حکومت و سیاست در اسلام از بقیهٔنظامها جدا شده است.
ما در ابتدا چند دلیل را بررسی کردیم که بعضی تک دلیل بود و بعضی مجموعهای از ادله بود، مطلبی که میخواهیم در جمعبندی عرض کنیم این است که مرز فلسفهٔسیاسی حکومت و امامت در اسلام با سایر سیاستها و حکومتها در این امر است، ضمن اینکه در فلسفهٔسیاسی اسلام رفاه و آسایش مردم و تأمین نیازهای مردم و عدالت اجتماعی، مأخوذ است ولی قطعاً یک شاخص مهم که مرز را از بقیه جدا میکند این است که در قبال تحقق دین در جامعه وظیفه تعیین شده است. از مجموعهٔاین ادله و بسیاری از ادلهٔدیگری که وجود دارد به خوبی این استفاده میشود.
بنابراین حاکمیت دینی، حکومت رفاه یا حتی عدالت اجتماعی نیست بلکه علاوه بر آنها چیز دیگری نیز است. حکومت دینی، حکومتی است که هم در آن رفاه و آسایش و تأمین نیازهای مادی و معیشتی یک هدف و فلسفه است و علاوه بر آن عدل است که بسیار مهم است و علاوه بر اینها فلسفهٔدیگری دارد که همان «یَهدونَ بِأمرنا» است، یعنی هدایت جامعه به سمت فضائل و اجتناب از رذایل است.
چند مورد از آن ادله مربوط به جایی بود که پیامبر یا امام صلواۀ الله علیهم کسی را به عنوان حاکم و والی فرستاده است و وظایفی مانند یاد دادن و تربیت کردن و تزکیه کردن و ... را بر عهدهٔآنها میگذارد که این فلسفهٔسیاسی اسلام را بیان میکند.
فلسفهٔسیاسی اسلام
اما این دلیل در لایهٔبالاتری است و میگوید شأن امام این است که گفتیم این حداقل به حاکمیت های مشروع دیگر تسری میکند، اینها همه نشاندهندهٔاین است فلسفهٔسیاسی اسلام چندضلعی است و حداقل این سه ضلع مهم وجود دارد؛
1) تأمین نیازهای مادی.
2) عدل و عدالت.
3) تأمین بخش معرفتی و اخلاقی و معنوی.
یا به عبارت دیگر دو فلسفهٔاصلی دارد؛
1) تأمین زندگی مادی با همهٔابعادی که دارد، از جمله با نگاه عادلانه.
2) تأمین نیازهای فرهنگی با جهتگیری خاص.
تفاوت حکومت دینی با حکومتهای لیبرال
این فرهنگی بودن گاهی در حکومتهای لیبرال نیز وجود دارد، آنها نیز میگویند ما وظایف فرهنگی داریم، منتها در اینجا دو فرق وجود دارد؛
1. وجود ابعاد فرهنگی در حکومت دینی
در هر حکومتی یک نگاه فرهنگی حتماً وجود دارد، حداقل فرهنگی که بتواند زندگی مادی را درست تنظیم کند وجود دارد و تقریباً نمیتوان گفت در حکومتی فرهنگ ملحوظ نیست. چیزی که در اینجا میگوییم فرهنگ خاص دینی و اسلامی است والا مطلق فرهنگ در حکومتهای لیبرال و حکومتهای رفاه نیز وجود دارد منتها فرهنگ مادی است برای اینکه زندگی فردی و اجتماعی خوب اداره شود. ولی در اینجا فرهنگ خاص که همان فرهنگ اسلامی است، مقصود است. در حکومت دینی محوریت با هدایت کلان جامعه به سمت معنویت است، بقیهٔامور باید در پرتو آن سامان پیدا کند و لذا اگر نوعی رفاه و پیشرفتی باشد که با آن در تعارض باشد، آن مقدم است.
2. وجود فرهنگ اخروی علاوه بر فرهنگ دنیوی در حکومت دینی
در حکومتهای لیبرال و دموکراسی به این شکل است که در قبال فرهنگ عمومی دنیایی مسئولیت دارد و عمل میکند، ولی راجع به فرهنگهای خاص میگوید من چیزی را تعقیب نمیکنم ولی گروهها میتوانند کار خود را انجام دهند. پس در فلسفهٔسیاسی اسلام هم ابعاد فرهنگی وجود دارد و هم اینکه فقط فرهنگ عام دنیایی نیست بلکه فرهنگ اخروی است.
3. اختصاص فرهنگ ـ اخروی به اسلام
سوم اینکه این نوع فرهنگ و شمول آن نسبت به دنیا و آخرت، مخصوص فرهنگ اسلامی است.
-----------------------------------------------------------
بحث اصولی؛ جملات خبریه
انواع جملات خبریه
در جایی که در بیان یک عمل جملههای خبریه و توصیفی میآید نه انشایی، دو قسم است؛
1.جملات خبریهٔانشائیه
گاهی جملههای خبری و توصیفی در مقام انشاء است که این همان جملات خبریهای است که در مقام انشاء است و در اصول خواندهاید و اینها مفید وجوب است، بلکه آکد در دلالت بر وجوب است.
2.جملات خبریهٔتوصیفیه
نوع دوم این است که این توصیفات و اخبارات در مقام توصیف است نه در مقام اخبار، مثلاً میگوید: «وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً»فرقان/63. اینها هستند یا میگوید در «هدیً للمُتَّقینالَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُون» بقره 2 و 3؛ که در قرآن از این قبیل موارد زیادی داریم.
در شکل اول از امام سؤال میکند من فلان کار را انجام دادم، چه کار کنم؟ حضرت میفرماید: یَغـتَسِلُ که معلوم است به جای امر جملهٔخبریه به کار میبرد.
اما در بسیاری از موارد داریم که اخبارات در مقام توصیف است یعنی به داعی اخبار و جملهٔخبریهٔطبع خود به کار میرود، نه به داعی انشاء؛ که در قرآن زیاد داریم، هم در طرف انسانهای خوب و هم در طرف ناصالحان مثلاً در هدیً للمتَّقین و عبادُ الرحمن توصیف میکند یا«أُولُوا اَلْأَلْبابِ»را توصیف میکند و افعال و رفتارهای آنها را برمیشمارد.
دلالت جملات خبریه
قسم دوم قطعاً دلالت بر رجحان میکند، وقتی انسان متقی را توصیف میکند یا مؤمن را توصیف میکند مثلاً میگوید «اَلَّذِينَإِذاأَصابَتْهُمْمُصِيبَةٌقالُواإِنّالِلّهِوَإِنّاإِلَيْهِراجِعُونَ»،بقره/156، اینها توصیفاتی است که از مؤمنین به عمل میآید. یا توصیفاتی که از کفار و فساق و منافقین به عمل میآید.
توصیفات که در مقام انشاء نیست و واقعاً توصیف میکند، یک مدلول التزامی دارند و آن این است که این عمل، عمل نیکویی است و در اصل رجحان از اینها استفاده میشود؛ یعنی اگر توصیف مؤمنان است رجحان و اگر توصیف کفار و منافقان است مرجوحیت استفاده میشود؛ اما وجوب و الزام نیاز به قرینهٔبیشتری دارد. همین که در توصیف مؤمن و صالح به کار رفت، به ذات خود نشان میدهد که این کار، کار پسندیدهای است، اما این پسندیدگی رجحان مطلق را افاده میکند ولی ممکن است قرائنی وجود داشته باشد که موجب شود از آن وجوب را برداریم.
پس این یک قاعده است که گفتیم دو قسم است که قسم اول در مقام انشاء قطعاً دال بر وجوب است الا به قرینهٔخاصه و اولاً جملات خبریهٔدر مقام انشاء که قسم اول بود، به نحو آکد ظهور در وجوب دارد مگر اینکه قرینهای باشد که به سمت رجحان و استحباب ببرد. دوم اینکه جملات خبریهای که در مقام انشاء نیست و در مقام توصیف است و به داعی توصیف آمده است، آن جملات به دلالت التزامی مطلق رجحان را افاده میکند مگر اینکه در جایی قرینهٔخاصی وجود داشته باشد.
تفاوت شأن تبلیغی و شأن هدایتی امام
شأن تبلیغی امام واجب است. آن بحث هدایت عملی است یعنی باید راهنمایی عملی کند. اینکه ابلاغ کند واجب است مگر چیزهایی که دلایل خاص دارند و ابلاغ نمیشوند. در شأن تبلیغی واجب و مستحب و حرام و مکروه را باید ابلاغ کند. برای علما نیز همینطور است و ممکن است چیزهایی باشد که الزامی نیست یا حتی مورد ابتلا نیست اما اگر نگویند از بین میرود و باید بگویند.
شأن تبلیغی امام و شأن هدایتی امام دو چیز متفاوتاند، مدیریت و تبلیغ جامعه غیر از تبلیغ احکام است، یک شأن امام، همان طور که در روایت آمده است ابلاغ است و این در واقع هدایت به معنای عام است اما اگر «یَهدونَ بأمرِنا»در این بحث هر دو را شامل شود که مانعی برای این وجود ندارد ولی این یک بار اضافی بر آن دارد.
س. أمرنا نمیتواند قرینه باشد؟ چون اینجا أمرنا است نمیتواند قرینه باشد امرنا غیر از أمر است.
تدبیرهای برای ابلاغ لازم است، اینکه ائمهٔطاهرین علیهمالسلام خطابه میخواندند و در مسجد مینشستند، همهٔاینها تدبیر ابلاغ است، ولی غیر از تدبیرات اجتماعی و حکومتی است که امیرالمؤمنین سلاماللهعلیه متکفل آن شد.)