عنوان
مستحدثه: تتمّه بحث قبل و المقصد الثالث(المفاهیم)
پدیدآورسازمانی
مدرسه فقاهت
محل نشر
قم
تاریخ نشر
1399/10/22
اندازه
0
زبان
فارسی
یادداشت
ردّ کلام ابو حنیفه (فی ملازمة النهی للفساد[1] ):
استدلال ابی حنفیفه و شاگردان او این بود که نهی از شیئ دلالت بر صحّت می کند و الّا اگر دلالت بر فساد کند معنایش این است که نهی مولی، سلب قدرت از انسان می کند؛ این حاصل استدلال ایشان بود.
ما نسبت به نظر ایشان در دو مقام بحث می کنیم:
1. در مقام عبادت: مرحوم آخوند(قدّس سرّه) دو مرحله ای کرده است که مرحله اوّل عبادات ذاتی است کار به آن نداریم امّا مرحله دوّم که عبادات ذاتی نیست در آنجا سؤال می کنیم آیا نهی مولی به صحیح "فعلی" خورده یا "شأنی"؟ اگر به صحیح "فعلی" بخورد معنایش این است که امر و نهی در شیء واحد جمع شود زیرا متعلَّق امر و نهی یکی است به خلاف مسألهی اجتماع امر و نهی که میتوان گفت در آنجا متعلَّق امر و نهی دوتاست. صحیح فعلی عبارت است ا ز: "ما تعلّق به الامر" اگر به صحیح فعلی بخورد معنایش این است که امر و نهی در یکجا جمع شود طبعا باید شقّ دوّم را انتخاب کند و "صحّت شأنی" را قائل شود، صحّت شأنی یعنی "لو تعلّق به الامر لصحّ" و فرض این است که امر به آن تعلّق نگرفته چون نهی به آن تعلّق گرفته است پس "صحیح شأنی" است و در حالی که شما دنبال اثبات "صحیح فعلی" هستید. این جواب، جواب خوبی است که در کفایه مطرح نموده است امّا در معاملات جواب خوبی نداده است.
2. در مقام معامله:
1. جواب مرحوم آخوند (قدّس سرّه) : نهی در سه مورد دلالت بر صحّت می کند:
1. نهی به سبب بخورد: این مقدور است زیرا نهی سلب قدرت نمی کند.
2. نهی به مسبّب (مالکیت مصحف) بخورد.
3. نهی به تسبّب بخورد.
مرحوم آخوند (قدّس سرّه) : نهی، در این دو قسم اخیر، کاشف از صحّت است.
در اوّلی (نهی از مسبّب) مناقشه کردیم گفتیم تناقض است که از یک طرف مبغوض باشد و از یک طرف صحیح باشد.
2. جواب حضرت استاد: بنابراین بهترین جواب این است که بگوییم اسماء معاملات اسماء است برای "صحیح عرفی" و بین صحیح عرفی و صحیح شرعی فاصله است و نهی مولی نیز به صحیح عرفی خورده است بیش از این دلالت نمی کند که بیع عرفی صحیح است امّا شما دنبال صحیح شرعی هستید.
المقصد الثالث: فی المفاهیم[2]
مقصد اوّل در اوامر و مقصد دوّم در نواهی بود.
مرادمان از مفاهیم، فعلا مفاهیم به معنی الاعم است.
امور تمهیدیه:
1. مفهوم و منطوق می تواند صفت "دلالت" باشد و هم میتواند صفت "مدلول" باشد: مدلول امّا منطوقیّ و إمّا مفهومیّ و دلالت نیز إمّا مفهومیّة و إمّا منطوقیّة
به نظر ما: منطوق و مفهوم وصف مدلول است. مدلول منطوقی: ما تکلّم به المتکلّم؛ مدلول مفهومی: ل"م یدلّ علیه اللفظ و ما نطق به و لکن فهم من اللفظ"؛ بنابراین مفهوم و منطوق "وصفان للمدول" البته "عرضا و مجازا" گفته می شود: "الدلالة المنطوقیّة" و "الدلالة المفهومیّة"؛ در عرف هم گاهی گفته می شود فلانی مطلبش را گفت و ضمنا ما را ترساند اوّلی منطوق و دوّمی مفهوم است.
2. المدالیل امّا منطوقیّة و إمّا مفهومیّة: مدالیل فرقی نمی کند مفرد باشد و یا جمله باشد گاهی مفهومی است و گاهی منطوقیّ حتّی در مفردات هم می شود گفت "مثل زید" که دلالتش بر ذات دلالت منطوقی است امّا "انّه جزئیّ" این دلالت مفهومی است، الانسان دلالتش بر "حیوان ناطق" منطوقی و دلالتش بر "أنّه کلّی" مفهومی است، دلالت مطابقی و تضمّنی منطوقی است امّا دلالت التزامی مفهومی است دلالت مفهومی و منطوقی در جمله مانند: "إن جاء زیدٌ اکرمه" مفهوم: "إن لم تجیء لا تکرمه"
اختلاف نظر بین منطقیّون و بیانیّون: منطقیّون هر سه را از اقسام دلالت لفظیّ قرار داده اند لذا هر سه را منطوقی می دانند (منظومه: دلالة اللفظ بَدَت مطابقة-حیث علی تمام معنا وافقه- و ما علی الجزء تضمّنا وُیِمَ- و خارج المعنی التزامه لزم) امّا بیانیون قائلند که منطوقی همان مطابقی است و نهایتا تضمّنی را هم شامل می شود امّا التزامی را مفهومی می دانند. حق با بیانوین است.
الدلالات السیاقیّة: اصطلاحی در علم اصول است که در قوانین مفصّل بحث کرده است و بر سه قسم است: دلالت اقتضاء، تنبیه ، اشاره:
1. دلالت اقتضاء: ما یتوقّف صدق کلام المتکلّم أو کونه عقلانیّا علی التقدیر: مثلا ﴿وَ سْئَلِ الْقَرْيَةَ الَّتي كُنَّا فيها وَ الْعيرَ الَّتي أَقْبَلْنا﴾[3] که صحّت عقلی کلام متوقّف بر تقدیر "اهل" است زیرا در اینجا عقل می گوید که کلام دلالت بر تقدیر "اهل" دارد، گاهی صدقش یتوقّف علی التقدیر، مثال: رفع عن امّتی ما لا یعلمون الخطأ و الاضطرار چطور می فرماید از امّت خطا و نسیان و اضطرار برداشته شده است در حالی که امّت پر است از خطا و نسیان بنابراین صدق کلام متوقّف بر تقدیر "عقاب" دارد: رفع عن امّتی "عقاب" ما لا یعلمون
این دلالت، دلالت مفهومی است چون خود کلام بر آنها دلالت ندارد و متکلّم به آن نطق کرده بلکه عقل دلالت کرد.
2. دلالت تنبیهیه: دو کلام است یکی سؤال کرده و یکی جواب داده که ما علّیت یکی بر دیگری را می فهمیم، مثال: اعرابی آمدمحضر رسول خدا (ص) گفت: هلکتُ و اهلکتُ، در ماه رمضان با همسرم مجامعت کردم، حضرت فرمودند: "کفِّر" معلوم می شود اوّلی (مجامعت) علّت بر دوّمی (کفّر) است.
3. دلالت اشاره: متکلّم دو کلام دارد من از جمع اینها شیء ثالثی بفهمیم و لو متکلّم در ذهنش نباشد، مانند اینکه خدا در آیه ای فرموده: ﴿وَ الْوالِداتُ يُرْضِعْنَ أَوْلادَهُنَّ حَوْلَيْنِ كامِلَيْنِ لِمَنْ أَرادَ أَنْ يُتِمَّ الرَّضاعَة﴾[4] ؛ در آیه دیگر فرموده: ً ﴿وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً﴾[5] از مجموع این دو آیه فهمیده می شود که اقلّ حمل شش ماه است زیرا اگر 24 ماه را از 30 ماه کم کنیم شش ماه می ماند.
بنابراین المدالیل کلّها مفردا کان أو جمعا تحت احد امرین: إمّا نطق به المتکلّم و إمّا لم ینطق و لکن فهم من کلامه.
اقسام عرض لازم: در علم منطق می گویند: لازم بیّن بمعنی الاخص، لازم بیّن بمعنی الاعمّ، لازم غیر بیّن.
1. لازم بیّن بمعنی الاخص: تصوّر موضوع کافٍ فی تصوّر اللازم، مانند تصوّر عمی برای تصوّر بصر کافی است.
2. لازم بیّن بمعنی الاعمّ: تصوّر موضوع کافی در انتقال به لازم نیست بلکه باید محمول و محمول و نسبت بینهما را تصوّر کنیم تا جزم به لزوم پیدا کنیم، مثال: سه زاویه مثلث را تصوّر کنیم و دو زاویه قائمه را تصوّر کنیم و بعد نسبت بینهما را بسنجیم تا بتوانیم تساوی بینهما را تصوّر کنیم.
3. غیر بیّن: تصوّر موضوع و محمول و نسبت کافی نیست بلکه نیاز به برهان دارد، مثل عالم و حدوث؛ برهان: عالم متغیّر است و کلّ متغیّر حادث فالعالم حادث.
همه این مدالیل، مدالیل مفهومیّه هستند
در جلسه بعد مفهوم اصطلاحی (مفهوم به معنی الاخصّ: مفهوم شرط، مفهوم وصف و...) را شروع می کنیم که هفت اصطلاح دارد.