عنوان
فقه پزشکی: سیره ی عقلاء، پیوند عضاء
پدیدآورسازمانی
مدرسه فقاهت
تاریخ نشر
1399/09/10
اندازه
7:81MB
زبان
فارسی
یادداشت
مرجعیت عرف در مفاهیم و مصادیق
بحث ما راجع به کاشفیت عدم ردع از کلام معصوم نسبت به سیره های عقلائیه معاصر بود وآخرین طریقی که بیان کردیم تمسک به قاعده لا ضرر ولا ضرار بود ودرهمین راستابحث در مرجعیت عرف بود. مرجعیت عرف در مفهوم را همه قبول دارند و هیچ اختلافی در این جهت نیست اما مرجعیت عرف در تطبیق بر مصداق محل اختلاف است.
مشهور: قائل به مرجعیت عرف در تطبیق مفهوم بر مصداق نیست.
2. بعض الاجلّاء (مرحوم امام قدس): عرف در تطبیق مفهوم بر مصداق مرجعیت دارد. البته این گونه نیست که دقت عقلی را در همه جا نفی کرده باشد بلکه در بعضی موارد دقت عقلی را دخیل می دانند.
مختار ما همان نظریه مشهور است، هرچند دیدگاه حضرت امام دارای طرفداران زیادی است وقابل دقت وتامل و مناسب است کلمات ایشان بررسی شود و مورد مداقّه علمی قرار گیرد.
چند مطلب را کنار هم قرار می دهیم تا نظریه مشهور ثابت شود:مطلب اول: گاهی از اوقات بین مرجعیت عرف در مفهوم و مرجعیت عرف در تطبیق بر مصداق خلط می شود. چند مثال را ذکر می کنیم: مثال1:کلمه « ماء» یک مفهومی دارد و یک ماهیتی. ماهیت ماء متشکّل از هیدروژن و اکسیژن است ولی مفهوم ماء مایع سیّالی است که ممکن است دارای املاح فراوان دیگری هم باشد و این مفهوم یک مفهوم عرفی است. بنابراین اگر ما برای شناخت ماء بودن این مایع به عرف رجوع کنیم، اینجا در واقع به عرف به عنوان مرجع در مفهوم مراجعه می کنیم یعنی می گوییم ماء در عرف این گونه نیست که متشکّل از هیدروژن و اکسیژن خالص باشد. بنابراین در اینجا ما به عرف از دیدگاه مفهوم شناسی نگاه می کنیم نه از باب تطبیق بر مصداق.مثال لفظ دم، که یک ماهیت دارد و یک مفهوم. ماهیت آن دو بخش دارد: مایع و جامد. قسمت مایع آن پلاسما است که شامل آب، مواد معدنی، دی اکسید کربن و... است. قسمت جامد آن هم گلبول های قرمز و سفید است. به دقت عقلی این ماهیت دم است، اما دم به مفهوم عرفی آن که رجوع کنیم همان چیزی است که وقتی شسته می شود جرم آن از بین می رود ولی رنگ آن باقی می ماند. اینکه ما در رابطه با رنگ خون به عرف رجوع می کنیم از باب مرجعیت عرف در تطبیق بر مصداق نیست بلکه از باب مرجعیت عرف در مفهوم است، یعنی این رنگ در عرف، مفهوم دم ندارد.مثال 3: گندم و جو که در زکات مطرح و در بیع وشراء هم مورد معامله قرار می گیرد فقط گندم خالص و جو خالص را شامل نمی شود بلکه به گندم و جویی که یک مقدار کمی خار و خاشاک هم دارد گفته می شود. اگر به دقت عقلی بخواهیم رجوع کنیم فقط به خالص اینها گندم و جو گفته می شود ولی از نظر عرف این گونه نیست. لذا از جهت عرفی مشتری حق ندارد به بایع رجوع کند و بگوید: شما به من گندم نفروختی بلکه گندم به همراه خاک فروختی. چون در عرف به همین گندمی که با خار و خاشاک است گندم گفته می شود. اینجا هم از باب مفهوم به عرف رجوع می کنیم نه از باب مصداق.نباید بین مرجعیت عرف در مصداق با مرجعیت عرف در مفهوم خلط شود. گاهی اوقات بحث سعه و ضیق مفهوم است نه بحث تطبیق بر مصداق. گاهی انسان خیال می کند مفهوم این لفظ محدود به یک مصداق یا افراد خاصی است ولی وقتی به عرف رجوع می کنیم می بینیم مفهوم این لفظ توسعه دارد و شامل مصادیق متعدد می شود. اینجا از باب مرجعیت عرف در مفهوم است نه از باب مرجعیت عرف در مصداق. بنابراین مثال هایی که گاهی توهم می شود از باب مرجعیت عرف در مصداق است، ما معتقدیم این مثال ها مربوط به مرجعیت عرف در مفهوم است نه مرجعیت عرف در مصداق.