عنوان
مطالعه دیدگاههای مذاهب چهارگانه اهل سنت در رابطه با حق مخالفت علیه حاکم (فایل منبع موجود نیست)
نویسنده
استادراهنما
حمداله اکوانی
استادمشاور
رضا التیامینیا
محل نشر
یاسوج
تاریخ نشر
1398
مقطع تحصیلی
کارشناسی ارشد
زبان
فارسی
توضیح
در حقیقت حکومت لازمه نظم، امنیت، آسایش و یک زندگی سعادتمندانه برای هر انسانی از بدو خلقت تا حال حاضر است، هر حکومتی نیز در طول تاریخ نیازمند خلیفه، سلطان یا حاکمی جهت فرمانروایی و حکومت کردن بوده، این در حالی است؛ که حاکمان گاهی اوقات در راستای اجرای عدالت و رفع نیازهای مردم ناتوان ماندهاند و در این راستا اقدامات آنها موجبات کاهش مشروعیت در زمینه حکومت کردن را برایشان فراهم آورده است. که این اقدامات با واکنشهایی از طرف حکومت شوندگان روبهرو بوده، که بعضی اوقات واکنشهایی آرام همچون: اصلاحات را به دنبال داشته و گاهی نیز واکنشهای تندی همچون: شورشها و انقلابها از مردم به چشم خورده است. در اسلام هم در میان مذاهب چهارگانه اهل سنت همواره دیدگاههای متفاوتی در رابطه با حق مخالفت علیه حاکمان وجود داشته است، گاهی اوقات رؤسای اهل سنت بر حمایت از حاکم، به خاطر دوام، انسجام و همبستگی جامعه و امت اسلامی تأکید کردهاند، بدین معنا که واکنش منفی در مقابل حاکم را به شرایط زمانی و مکانی ربط دادهاند. گاهی اوقات هم مخالفت و شورش علیه حاکم را صلاح دانستهاند. بعد از وفات پیامبر اکرم بر اثر شکلگیری اختلافات سیاسی، کلامی و فقهی در میان مسلمانان فرقههایی شکل گرفتند، که میتوان آنها را به سه دسته تقسیمبندی کرد: 1_ مذاهب اسلامی در آغاز فرقهها و احزاب سیاسی بودند از قبیل: خوارج، مُرجئه و شیعه که دلیل اختلاف آنها بحث خلافت و امامت بود. 2_ دسته دیگر فرقهها و مذاهبی بودند که بر عقاید کلامی و عقیدهای تأکید و اختلاف داشتند، اینها تکامل یافته احزاب سیاسی دسته اول بودند که در دین اسلام شکل گرفتند، از قبیل: فرقههای شیعه اثنی عشری، فرقه اسماعیلیه، فرقههای خوارج، معتزله، اشاعره و صوفیه. 3_ دسته سوم نیز بر مسایل فقهی و روشهای استنباط تأکید داشتند، از جمله: مکتبهای حنفی، مالکی، شافعی، حنبلی به عنوان مذاهب چهارگانه اهل سنت و مکتب جعفری در میان مذهب اهل تشیع را شامل میشوند(فضایی، 1383: 91_90). همواره چگونگی حق مخالفت، انتقاد و شورش علیه حاکمان از معضلات جوامع بشری بوده و اکثر حاکمان در طول حاکمیت خود همواره با چنین موضوعاتی روبهرو بودهاند(پیری، 1394: 54). هنگامیکه مردم توانایی مطالبه حقوق خود را از راههای مسالمتآمیز بر پایه یک حکومت دمکراتیک نداشته باشند، اقدام به پیمودن راهها و مسیرهای دیگری برای رسیدن به خواستههایشان میکنند که یکی از این مسیرهای مخالفت با حاکم، شورش و به زیر کشیدن آنها برای رسیدن به مطالبات سرکوب شده میباشد(پیری، 1394: 56_55). مسئله حق مخالفت علیه حاکم، ریشه تاریخی و ماقبل دارد، این حق مخالفت در دوره میانه برای اندیشمندان مسلمان در طیفهای مختلف یعنی؛ برای اهل سنت و شیعه مهم بوده است، به خصوص برای اهل سنت بعد از وفات پیامبر و چگونگی ادامه حکومت اسلامی، چنین مسئلهای حائز اهمیت بوده است. یکی از کارهای اساسی فقه اهل سنت ارائه راهکارها برای موضوعاتی همچون: حکومت و چگونگی برخورد و رابطه با حاکم بوده و در رابطه با چگونگی حق مخالفت با حاکم دیدگاههای متفاوتی در میان رؤسای مذاهب چهارگانه اهل سنت وجود داشته است، محدوده زمانی پژوهش ما از دوره امام اول یعنی امام ابوحنیفه تا پایان دوره امام چهارم یعنی امام حنبل میباشد. در حقیقت برای هر گروه و امتی در طول تاریخ این احتمال همیشگی وجود داشته است که درگیر شورشها و مخالفتهایی از طرف جامعه خویش قرار گیرند، مسئله حاکم و حقوق او نیز در دورههای اولیه شکلگیری جامعه اسلامی یعنی از قرن چهارم تا قرن پنجم، و از طرفی دیگر حق مردم و به ویژه حقی چون مخالفت با حاکم مطرح بوده است، این حق مخالفت در میان رؤسای مذاهب اهل سنت به شیوههای متفاوتی پاسخ داده شده است.
واژههای کلیدی: شورش، انقلاب، حاکم، اهل سنت، حکومت