عنوان
غیبت،مستثنیات غیبت،شهرت به نامی
پدیدآورسازمانی
مدرسه فقاهت
محل نشر
قم
تاریخ نشر
1397/11/28
اندازه
11:6MB
زبان
فارسی
یادداشت
خلاصه جلسه گذشته: صحبت در مستثنیات غیبت بود. دوازدهمین مستثنی آنجایی است که شخص در جامعه به صفاتی معروف شده است که آن صفات دلالت بر عیب میکند؛ مثلا مو ندارد و معروف شده به کچل و با این نام او را صدا میکنند، این شخص هم از این تعبیر ناراحت نمیشود. برخی از علما این تعبیر را جایز دانسته و برخی آن را جایز ندانستهاند.
در اینجا چند نکته مطرح است: غیبت شرایطی دارد از جمله «ذکرک اخاک بما یکرهه» ذکر کنی برادرت را به چیزی که او را ناراحت میکند. اگر ناراحت نمیشود، غیبت نیست. شرط دیگر این است که امر مستوری افشا شود. در عیب ظاهری که مستور نیست و همه خبر دارند و شخص هم بدش نمیآید دو شرط غیبت وجود ندارد. بنابراین محل بحث از غیبت تخصصا خارج است نه تخصیصا؛ به عبارت دیگر اصلا غیبت نیست. اگر رعناون محرم دیگری مثل ایذاء مؤمن در آن محقق باشد، حرمتش از باب غیبت نیست.
ادله نافیان حرمت:
دلیل اول: روایات:
روایت اول: عَنْهُ[1] عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ[2] عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي نَجْرَانَ[3] عَنْ صَفْوَانَ[4] عَنْ خَلَفِ بْنِ حَمَّادٍ[5] عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ زَيْدٍ الْهَاشِمِيِّ[6] عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیهالسلام) قَالَ: «جَاءَتْ زَيْنَبُ الْعَطَّارَةُ الْحَوْلَاءُ إِلَى نِسَاءِ النَّبِيِّ (صلیاللهعلیهوآله) وَ بَنَاتِهِ ...».[7]
روایت با سند کاملا درست از امام صادق (علیهالسلام) نقل شده: زینب عطرفروش لوچ نزد زنان و دختران پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) آمد... .
زینب، عیب ظاهری داشته که امام صادق (علیهالسلام) آن را بیان میکند. اگر بیان عیب ظاهر حرام بود، امام نباید آن را ذکر میکرد. زینب هم فرد خاص مشخص است هرچند در زمان امام صادق (علیهالسلام) نیست اما شبهه محصوره است. مثلا اگر شما عیب مستور یکی از علمای گذشته را بگویید، غیبت است.
روایت دوم: عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى[8] عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ[9] عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ عَامِرٍ[10] عَنْ أَبَانٍ[11] عَنْ رَجُلٍ لَا نَعْلَمُهُ إِلَّا يَحْيَى الْأَزْرَقَ[12] قَالَ: قَالَ لِي أَبُو الْحَسَنِ[13] (علیه السلام): «مَنْ ذَكَرَ رَجُلاً مِنْ خَلْفِهِ بِمَا هُوَ فِيهِ مِمَّا عَرَفَهُ النَّاسُ لَمْ يَغْتَبْهُ وَ مَنْ ذَكَرَهُ مِنْ خَلْفِهِ بِمَا هُوَ فِيهِ مِمَّا لَا يَعْرِفُهُ النَّاسُ اغْتَابَهُ وَ مَنْ ذَكَرَهُ بِمَا لَيْسَ فِيهِ فَقَدْ بَهَتَهُ».[14]
امام کاظم (علیه السلام) فرمود: اگر پشت سر کسی ذکر کنید به چیزی که در او است و مردم میدانند، غیبت نیست اما اگر مردم او را به آن نام یا عیب نمی شناسند، بهتان (غیبت) است.
هم سند و هم دلالت این روایت درست است و محل بحث غیبت نیست چون کشف ستری صورت نگرفته است.
روایت سوم: عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ[15] عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى[16] عَنْ يُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ[17] عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ سَيَابَةَ[18] قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (علیهالسلام) يَقُولُ: «الْغِيبَةُ أَنْ تَقُولَ فِي أَخِيكَ مَا سَتَرَهُ اللَّهُ عَلَيْهِ وَ أَمَّا الْأَمْرُ الظَّاهِرُ مِثْلَ الْحِدَّةِ وَ الْعَجَلَةِ فَلَا وَ الْبُهْتَانُ أَنْ تَقُولَ فِيهِ مَا لَيْسَ فِيهِ».[19]
امام صادق (علیهالسلام) فرمود: غیبت آن است که امر مخفی برادرت را که خداوند پوشانده بیان کنی اما امر ظاهری مثل عجول بودن، غیبت نیست. بهتان آن است که عیبی بگویی که در او نیست.
سند و دلالت این روایت هم درست است.
روایت چهارم: مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ[20] عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ مُحَمَّدٍ[21] عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ[22] عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْوَشَّاءِ[23] عَنْ دَاوُدَ بْنِ سِرْحَانَ[24] قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) عَنِ الْغِيبَةِ قَالَ: «هُوَ أَنْ تَقُولَ لِأَخِيكَ فِي دِينِهِ مَا لَمْ يَفْعَلْ وَ تَبُثَّ عَلَيْهِ أَمْراً قَدْ سَتَرَهُ اللَّهُ عَلَيْهِ لَمْ يُقَمْ عَلَيْهِ فِيهِ حَدٌّ».[25]
امام صادق (علیه السلام) فرمود: اگر چیزی را که خداوند مستور کرده پخش کنی غیبت است درحالی که بر آن شخص حدی اقامه نشده است.
روایت از نظر سند و دلالت کامل است. بیان امر غیر مستور، تخصصا غیبت نیست.
همه این بحثها تا جایی است که آن شخص از بیان عیبش بدش نیاید اما اگر متأثر میشود که چرا من را به این نام یاد میکنید، اگر عنوان غیبت هم بر آن صدق نکند، عنوان ایذاء صادق است که خود از گناهان است.
دلیل دوم: سیره مستمره
در زمان معصومین (علیهمالسلام) مردم این کار را انجام میدادند. مردم برخی را به عیبهای ظاهری صدا میزدند و آن شخص هم ناراحت نمیشد.
محقق خویی (رحمهالله) میفرماید: «السيرة القطعيّة من حديث الأيّام و قديمها، بل و كان هذا مرسوماً بين الأئمّة (علیهمالسلام) أيضاً».[26]
بالاخره به نظر ما بهتر است که انسان احتیاط کرده و این کار را انجام ندهد. اگر علم داریم که ناراحت نمیشود، خودش بحثی است اما اگر احتمال میدهیم که ناراحت میشود، نباید این کار را کرد.
سیزدهمین مستثنی: غیبت برای دفع ضرر از مغتاب
در زمان شاه، طلبهها را میگرفتند و درباره افراد دیگر از آنها سؤال میکردند و برخی از طلبهها درباه آن شخص مثلا میگفتند که اصلا دین ندارد. این بدگویی برای این بود که طرف را نجات دهند. دراینصورت اگر غیبتشونده هم بداند که شما در آن موقعیت از او بدگویی کردید، خوشحال میشود.
در اینجا برای منافع سه صورت قابل تصویر است:
منفعت برای غیبتکننده است؛
منفعت برای غیبتشونده است؛
منفعت برای شخص ثالث است.
شیخ انصاری (رحمهالله) میفرماید: «منها دفع الضرر عن المغتاب. و يلحق بذلك الغيبة للتقيّة على نفس المتكلّم أو ماله أو عرضه أو على ثالث؛ فإنّ الضرورات تبيح المحظورات».[27] به دفع ضرر از مغتاب ملحق میشود دفع ضرر از نفس، مال یا آبروی متکلم یا شخص ثالث.
محقق خویی (رحمهالله) میفرماید: «جواز الاغتياب لدفع الضرر عن المغتاب- بالفتح- كما إذا أراد أحد أن يقتله أو يهتك عرضه أو يأخذ أمواله أو يضرّه بما يرجع إليه؛ فإنّ غيبته جائزة لدفع الاُمور المذكورة عنه، فإنّ حفظها أهمّ في الشريعة المقدّسة من ستر ما فيه من العيوب، بل لو اطّلع عليها المقول فيه لرضى بالاغتياب طوعاً».[28]
اگر نجات مؤمن به وسیله تهمت هم باشد اشکالی ندارد. مصلحت نجات مؤمن بالاتر از مفسده غیبت است.
آیتالله سبحانی (حفظهالله) مثال میزند به اینکه شخصی نسبت به زنی نظر سوء دارد و شما میگویید که آن زن بیماری ایدز دارد تا زن را نجات دهید.[29]