عنوان
تعریف غیبت، مبحث غیبت، مکاسب محرّمه
پدیدآورسازمانی
مدرسه فقاهت
ناشر
نویسنده
تاریخ نشر
1396/11/21
اندازه
15MB
زبان
فارسی
یادداشت
خلاصه جلسه گذشته: بحث در مسأله غیبت بود. در رابطه با مقوّمات شرعی ماهیت غیبت سه پرسش مطرح شد. اوّل، آیا در غیبت شرط است که فاعل غیبت به قصد انتقاص و کمکردن از مغتاب، غیبت او را انجام دهد؟ دوّم، آیا در غیبت ذکر نقص شخص مغتاب شرط است یا حتّی اگر رفتار مباح و مستحبّی از او را ذکر کنیم و باعث ناخشنودی او شویم هم غیبت به شمار میرود؟ سوّم، کراهت شخص مغتاب از چه چیزی در غیبت شرط است؟ کراهت از وجود نقص و عیب و یا کراهت از کشف آن و یا کراهت از ابراز و اظهار آن توسّط فاعل غیبت است؟
مرحوم شیخ انصاری تعریفی از غیبت ارائه مینمودند و از آن تعریف پاسخ هر سه مشکل را میدهند. به نظر مرحوم شیخ بنا بر کلمات علمای لغت، هم ذکر نقص شرط است و هم باید به قصد انتقاص نقص را در میان دیگران ذکر کند و کراهت شخص مغتاب نیز باید از کشف این نقص در برابر دیگران باشد؛ و وجود نقص دخلی در مفهوم غیبت ندارد.[1]
چرا که در تعاریف لغویّون، یکی از قیود تعریف غیبت، قید عیب بود و این که ذکر این عیب موجب کراهت شخص میشود. به نظر مرحوم شیخ انصاری ظاهر این کلام این است که باید نقص دیگری در غیاب او به قصد انتقاص، برای دیگران کشف شود تا غیبت صدق کند.
نکتهی کلام مرحوم شیخ انصاری همین است که ایشان بنا بر آنچه از ظاهر کلمات لغویّون به دست میآید این سه قید را در ماهیت غیبت دخیل میشمارند.
در مقابل، مرحوم ایروانی استظهار هر سه قید از کلمات اهل لغت را ردّ کردهاند. به نظر ایشان تنها کلمات صاحب قاموساللغه در این رابطه که غیبت را به ذکر عیب مقیّد میکند: «غابه، ای عابه...»[2] مرحوم شیخ را به توهّم شرطیت ذکر نقص و قصد انتقاص انداخته است و در سایر کلمات اهل لغت چنین ظهوری نیست.[3]
آیا واقعاً هر سه قید را میتوان از کلمات اهل لغت برداشت نمود؟ در حال حاضر مرحوم شیخ انصاری قائل به دخالت هر سه قید هستند و در برابر، مرحوم ایروانی این سه قید را لازمهی کلمات لغویّون نمیدانند.
به نظر ما، دو قید از این سه قید در تحقّق غیبت شرط است. یکی اینکه باید عیب دیگری را در نبود او متذکّر شویم و او از کشف و آشکار شدن این عیب ناراحت شود. پس نه در صورت کراهت از وجود عیب و نه در صورتی که من خوبی دیگری را بیان کنم و او ناراحت شود، غیبتی محقّق نشده است. امّا در صورتی که من از سر خیرخواهی عیب دیگری را متذکّر شوم. مثلاً در میان دوستان از عدم توجّه یک دوست غائب نسبت به درس و بحث و مطالعاتش ابراز ناراحتی کنم و از بابت درس نخواندن او گله کنم؛ در این فرض من قصد انتقاص او را ندارم، امّا هم عیب او را فاش کردم و هم اگر او باخبر شود، رنجیده خواهد شد. در اینجا غیبت محقّق شده است. استظهار این دو قید بر خلاف آنچه مرحوم ایروانی بر مرحوم شیخ انصاری اشکال وارد میکردند، کاملاً از کلمات اهل لغت قابل برداشت است؛ در کلام صاحب «مجمع البحرین» و «صحاح اللغه» غیبت را به «ما یغمّه لو سمعه»[4] تعریف شده بود؛ و همچنین در کلام صاحب مصباح المنیر آمده بود: «اذا ذکره بما یکره من العیوب»[5] ؛ با در نظر داشتن مجموع این بیانات به راحتی میتوان استظهار شیخ انصاری را نسبت به دو قید نقص و کراهت از کشف نقص و عیب به حقّ دانست.
پس قصد انتقاص اهمّیتی ندارد و به نظر ما از این جهت حقّ با مرحوم ایروانی است. در صورتی که شخص حتّی از سر خیرخواهی و دلسوزی عیب دیگری را بازگو کند، آبروی او را برده و عیب او را فاش کرده است؛ عدم قصد او شاید جایی در روز قیامت در نزد خدای او باعث غفرانش شود، امّا در تحقّق عنوان غیبت اثری نخواهد داشت. البتّه اگر شخص قصد انتقاص هم داشته باشد، به طریق اولی غیبت محقّق شده است و شخص مرتکب معصیت غیبت خواهد بود. ولی این قصد، شرط در تحقّق مفهوم غیبت نیست.