عنوان
تعریف غیبت در کلمات فقهاء،مبحث غیبت،مکاسب محرّمه
پدیدآورسازمانی
مدرسه فقاهت
ناشر
نویسنده
تاریخ نشر
1396/11/24
اندازه
15MB
زبان
فارسی
یادداشت
خلاصه جلسه گذشته: بحث در رابطه تعریف غیبت در کلمات فقهاء و اهل لغت بود. تعاریفی از اهل لغت ارائه شد و در ادامه کلمات فقهاء در این رابطه بررسی شد. در این تعاریف قیود مختلفی أخذ شده بود.
ابتدا به کلامی از امام خمینی ذیل این تعاریف بپردازیم.
کلام امام خمینی در رابطه با تعریف غیبت
به نظر مرحوم امام، کلمات فقهاء و لغویّون در این رابطه متفاوت و مختلف است؛ و در هر دو گروه تعاریف با بیاناتی از روایات آمیخته است؛ بنابراین ایشان نتیجه میگیرند که بهترین راه بررسی ادلّه و احراز قیود متیقّن از نگاه روایات در تعریف غیبت است. به نظر ما نیز این سخن متین است؛ یعنی برای احراز ملاک تحقّق غیبت و تحدید قیود آن، باید به روایات استناد کرد.[1]
تعریف چهارم
غیبت یعنی چیزی در رابطه با برادر خود فاش کنی که خدا آن را پوشانده بود.[2]
این تعریف را مرحوم خویی ذکر میکنند. به نظر ایشان بر اساس این تعریف غیبت جایی محقّق میشود که نقص برادر خود را فاش کنیم و عیبی از او را بر دیگران آشکار کنیم. البته به نظر ایشان غیبت منحصر به فرضی است که عیب او ذکر میشود و نقصی برای او در نگاه دیگران ثابت میشود. ولی در فرضی که ما کمالی را از کسی نفی میکنیم، در این صورت غیبت محقّق نشده است؛ زیرا نفی کمال ملازمهای با نقص ندارد. وقتی در جمعی از برادر خود شجاعت را نفی میکنیم، بیان نقصی در او نکردهایم؛ و یا هنگامی که اجتهاد شخصی را نفی میکنیم، در مقام انتقاص و کمکردن او نیستیم؛ بنابراین، غیبتی محقّق نشده است.[3]
به نظر مرحوم خویی تا جایی که این قیود محقّق بود، حرمت مترتّب بوده و عقاب لازم میآید. امّا در غیر از این صورت اصل برائت، حاکم به عدم لزوم عقاب و عدم حرمت است.
تعریف پنجم
غیبت رفتار و فعلی است که در غیاب شخص به جهت کمکردن و انتقاص او انجام میشود.
این تعریفی است که آیتالله مکارم شیرازی در رابطه با غیبت ارائه میکنند.
به نظر ما، تعبیر ایشان به فعل در تعریف غیبت به جهت وارد کردن صور غیرلفظی در مصادیق غیبت است؛ یعنی وقتی انسان به شکلی راه میرود تا نقصان جسمی برادر خود را به دیگران نشان داده و نقصان او را یادآور شود؛ غیبت در نظر ایشان منحصر در ذکر لفظی عیب برادر مؤمن نیست. اخذ قید انتقاص نشان میدهد که ایشان قصد انتقاص را شرط در تحقّق غیبت میشمارد. اگرچه ما قائل به شرطیت آن نبودیم.
در ادامه ایشان به ذکر تعاریف اهل لغت میپردازند؛ ما در ابتدای بحث تعریف غیبت آنها را به طور کامل بررسی کردیم. پس از آن به سراغ روایات میروند:
روایت اوّل: مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ فِي الْمَجَالِسِ وَ الْأَخْبَارِ بِإِسْنَادِهِ الْآتِي عَنْ أَبِي ذَرٍّ عَنِ النَّبِيِّ فِي وَصِيَّةٍ لَهُ قَالَ: «يَا أَبَا ذَرٍّ ... . قُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا الْغِيبَةُ؟ قَالَ: «ذِكْرُکَ أَخَاکَ بِمَا يَكْرَهُ ...».[4]
این روایت ضعیف است و افراد مهملی در سند آن هستند. امّا در تعریف غیبت همان محور تعاریف گذشته را ملاک تحقّق غیبت میشمارد. اینکه انسان در غیاب برادرش چیزی به زبان آورد که او را در صورت اطّلاع برنجاند.
روایت دوم: الْعَيَّاشِيُّ فِي تَفْسِيرِهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَمَّادٍ الْأَنْصَارِيِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(ع): «الْغِيبَةُ أَنْ تَقُولَ فِي أَخِيکَ مَا قَدْ سَتَرَهُ اللَّهُ عَلَيْهِ ...».[5]
این روایت هم مانند روایت قبل است و از جهت سند نیز مرفوعه است.