عنوان
حکم غیبت مخالف،غیبت
اصطلاحنامه
پدیدآورسازمانی
مدرسه فقاهت
محل نشر
قم
تاریخ نشر
1397/07/15
اندازه
11MB
زبان
فارسی
یادداشت
خلاصه جلسه گذشته: بحث در رابطه با غیبت مسلمان بود که آیا غیبت مسلمان اهل تسنن جایز است یا نه؟ مشهور قائل به جواز هستند و عدهای هم قائل به عدم جواز هستند. ادله قائلین به این دو قول را بیان کردیم. بحث امروز ما در رابطه با روایاتی است که کلمه مسلم دارد «من اغتاب مسلماً».
اشکال اول بر استدلال به روایات:
بعضی این روایت را معنا کردهاند که «من اغتاب مسلماً» به معنای «من اغتاب مؤمناً» است. اسلام هم به معنای مؤمن است و هم به معنای عام که شامل مخالف هم میشود.[1]
جواب:
محقق اردبیلی به این اشکال جواب میدهند که این اشکال صحیح نیست و ما نمیتوانیم این روایات را به معنای «من اغتاب مؤمناً» معنا کنیم چون اسلام دو اصطلاح دارد که یکی اختصاص به مؤمن دارد و دیگری عام است و شامل مؤمن و مخالف میشود. در معنا کردن مسلم به مؤمن نیاز به قرینه وجود دارد؛ این احتمال وجود دارد که مسلم به معنای مؤمن باشد ولی دلیل و قرینهای بر این معنا وجود ندارد.[2]
اشکال دوم:
یکی از مرجحاتی که موجب میشود مسلم را به معنای مؤمن بگیریم این است که سند روایاتی که میگوید «من اغتاب مؤمناً»، صحیحه است و قوی است و روات آن شیعه و امامی هستند و این باعث ترجیح میشود. از طرف دیگر روایاتی که میگوید «من اغتاب مسلماً» اکثر روات آنها اهل تسنن هستند و سند آنها درست نیست. درنتیجه باید روایات «من اغتاب مؤمناً» را بر روایات «من اغتاب مسلماً» ترجیح دهیم.
جواب:
در میان روایات «من اغتاب مسلماً»، روایات صحیحه هم وجود دارد. در اینجا چند روایت از این روایات را که کلمه مسلماً دارد و سند آنها هم صحیحه است، ذکر میکنیم. باوجوداین روایات صحیحه، مشکل سند روایات حل میشود، علاوه بر اینکه درجایی که روایات زیادی وجود دارد و عنوان مستفیض یا متواتر بر آنها اطلاق میشود، مسئله سند حذف میشود، یعنی علما در چنین مواردی، بحث سندی را کنار میگذارند و آنها را قبول میکنند. همه این روایات مضامینی دارد که در روایات زیادی ذکرشده، «من اغتاب مؤمناً» «من اغتاب مسلماً» در روایات زیادی آمده و سند بعضی صحیح است و بعضی ضعیف، ولی چون روایات در بحث غیبت متواتر یا مستفیض است لذا مسئله سند در اینجا خیلی نقشی ندارد و ما نمیتوانیم این مرجح را بهحساب بیاوریم که روایات «من اغتاب مؤمناً» صحیح السند است و روایات «من اغتاب مسلماً» ضعیف السند بلکه در میان روایات «من اغتاب مسلماً» روایات صحیح السند هم وجود دارد. علاوه بر اینکه همانطور که گفتیم این روایات مستفیضه هستند و نباید نسبت به سند آنها اهمیت قائل باشیم.
نکته دیگر این است که آیا اطلاق و تقیید در اینجا تحقق پیدا میکند یا نه؟ بهعنوانمثال «اعتق رقبة» و «اعتق رقبة مؤمنة» هر دو میگوید شما رقبه آزاد کنید اگر در ماه رمضان عمداً روزه خود را باطل کنید باید رقبه آزاد کنید و در بعضی روایات دارد که رقبة مؤمنة در اینجا رقیه مؤمنه را باید آزاد کرد یا مطلق رقبه کفایت میکند؟ در آنجا بحث کردهاند که اگر یکی از مطلق و مقید مثبت باشد و دیگری منفی، در این صورت تقیید محقق میشود یعنی اعتق رقبة و لا تعتق الرقبة الکافرة در این مثال تقیید محقق است لذا باید رقبه مؤمنه آزاد شود نه کافر.
اما اگر هر دو مثبت باشند؛ یعنی یک روایت میگوید اعتق رقبة و روایت دیگر میگوید اعتق رقبة مؤمنة، در اینجا چندراه وجود دارد: یکی اینکه آزاد کردن مطلق رقبه واجب است و آزاد کردن رقبه مؤمنه مستحب است. یا اینکه آزاد کردن رقبه مؤمنه بهعنوان افضل الافراد است مانند خواندن نماز در منزل و در مسجد که خواندن نماز در مسجد افضل است؛ یعنی نمازخواندن افرادی دارد که بعضی از آن افراد افضل هستند، در اعتق رقبة و اعتق رقبة مؤمنة نیز معنایش این است که وجوب عتق رقبه دارای افرادی است که بعضی از آنها افضل هستند که همان رقبه مؤمنه باشد. عدهای از علما در مورد اطلاق و تقیید اینطور بیان کردهاند و به نظر ما هم همین نظریه درست است.
در ما نحن فیه نیز میبینیم که در بعضی روایات «من اغتاب مؤمناً» واردشده و در بعضی روایات «من اغتاب مسلماً» دارد یعنی هر دو روایت مثبت هستند و نمیتوان تقیید زد.
نکته: در مثبتین هم اگر موجب و سبب یکی باشند، تقیید محقق میشود و اگر موجب و سبب متعدد باشد تقیید محقق نمیشود. توضیح این مطلب این است که اگر در روایتی داشتیم که «إن ظاهرتَ فأعتق رقبة» یعنی اگر ظهار کردید باید یک رقبه آزاد کنید و در روایت دیگر میگوید «إن ظاهرت فأعتق رقبة مؤمنة» سبب یکچیز است و آن ظهار است یعنی اگر به همسرتان گفتید «ظهرک کظهر امّی» کفارهاش این است که یک بنده آزاد کنید یا در بعضی روایات کفاره ظهار را آزاد کردن بنده مؤمن قرار داده است، سبب یکچیز است، بعضی گفتهاند در اینجا نیز تقیید محقق میشود یعنی میتوان گفت در مورد ظهار دو روایت وجود دارد که یکی کفاره را آزاد کردن بنده میداند و دیگری آزاد کردن بنده مؤمن، در اینجا روایت مطلق را به روایت مقید، تقیید میزنیم.
سؤال: آیا در بحث غیبت سبب یکی است یا متعدد است. آیا حرمت غیبت مثل إن ظاهرت است که سبب واحد است یا سبب متعدد است؟ یعنی سبب حرمت غیبت چیست؟ آیا آبروی مؤمن است یا آبروی مسلمان؟ یعنی آیا آبروی مسلمان هم مانند آبروی مؤمن محترم است؟ یا علت حرمت غیبت چند چیز است؟ در آن روایت که داشتیم «من سمع فاحشة فأفشاها فهو کالذی آتاها»[3] کسی که یک فاحشه و عمل زشت را بشنود و آن را افشا و بیان کند مانند این است که آن را انجام داده است.
در اینجا مسئله آبروی مؤمن است یا اشاعه فاحشه؟ بحث در این است که نباید فاحشه و عمل زشت را در جامعه شایع کرد. در اینجا بحث در آبروی شخص نیست بلکه ممکن است شخصی باشد که خبیث است و آبرویش محفوظ نیست ولی از باب اشاعه فحشا بیان کردن چنین مواردی صحیح نیست. پس دلیل حرمت، ﴿إنّ الّذین یحبّون أن تشیع الفاحشة فی الذین آمنوا لهم عذاب ألیم﴾[4] است. فقط حرمت آبروی شخص دلیل بر حرمت غیبت نیست بلکه ممکن است احترام هم نداشته باشد اما شما حق ندارید افشاگری کنید. پس غیبت یک علت ندارد که شما فقط به یک علتش تمسک کنید، بلکه دارای علتهای مختلف است.
نمیتوان گفت که اهل تسنن اعتبار و آبرویی ندارند پس غیبت کردن آنها جایز است، اولاً اهل تسنن مسلمان هستند و آبروی آنها محترم است، همانطور که جان و مالشان محترم است و ثانیاً برفرض اینکه شما بگویید آبروی آنها محترم نیست میگوییم که حرمت غیبت یک علت ندارد بلکه علتهای مختلفی دارد. در بعضی از روایات آمده که شما وقتی این کار را انجام دهید باعث میشود که آنها هم از شما غیبت کنند و آبروی شمارا ببرند و این باعث میشود که فساد در جامعه زیاد شود؛ یعنی علت حرمت غیبت یکچیز نیست؛ یکی از علل حرمت غیبت محفوظ بودن آبروی اشخاص است، علت دیگر عدم شیوع فاحشه در جامعه است و علت دیگر هم این است که احترام شما محفوظ باشد، وقتی شما غیبتکنید، دیگران هم شمارا غیبت میکنند و ناخواسته خودتان هم در جامعه افتضاح میشوید و این در جامعه باب میشود و هرکسی علیه دیگری افشاگری میکند؛ چنانچه الآن میبینید در جامعه این حالت به وجود آمده، لذا حرمت غیبت یک دلیل ندارد.
نمیتوان گفت آنکسی که مؤمن است و شخصیت والایی دارد، غیبتش جایز نیست پس غیبت کسی که شخصیت والایی ندارد، جایز است. چون حرمت غیبت دارای علل متعدد است. محقق اردبیلی با این بیان از اشکال جواب میدهند که در اینجا بههیچعنوان اطلاق و تقیید نیست و نمیتوان گفت «من اغتاب مؤمناً» «من اغتاب مسلماً» را تقیید میِزند و ما به هر دودسته روایت میتوانیم تمسک کنیم.
حتی بعضی از علما به روایات «من اغتاب رجلاً» و «من اغتاب انساناً» تمسک کرده و گفتهاند که غیبت هیچ انسانی جایز نیست مگر خوارج و نواصب و افراد محارب و اهل بدعت.
یکی از روایات این است که آقا امیرالمؤمنین (ع) میفرماید: «كذب من زعم أنه ولد من حلال وهو يأكل لحوم الناس بالغيبة ...»[5] خیال میکند حلالزاده است ولی با غیبت کردن مردم گوشت آنها را میخورد، در این روایت لفظ مؤمن یا مسلم وجود ندارد
بررسی رجال حدیث:
حسین بن احمد بن ادریس، مورد اختلاف است و امامی بوده ولی وثاقتش ثابت نیست. احمد بن ادریس قمی، امامی و ثقه است. محمد بن حسین بن ابی الخطاب، امامی و ثقه است. مغیرة بن محمد بن مهلّب، مهمل است. بکر بن خنیس کوفی، مهمل است و ظاهراً عامی است. ابیعبدالله شامی، مهمل است. نوف بن فضاله بکالی، مورد اختلاف است و امامی است که وثاقتش ثابت نشده است. این روایت مهمل و ضعیف است چون راویان مهمل در سندش وجود دارد.
این روایات راداریم و روایات «من اغتاب مؤمناً» و «من اغتاب مسلماً» هم هست و باید همه این روایات را در کنار هم قرار دهیم تا بتوانیم بهحکم واقعی برسیم. این کلام محقق اردبیلی به همراه توضیح بود[6] که به نظر ما متین و موردقبول است.