عنوان
رد ادعای نسب کاذب ،مستثنیات غیبت، غیبت
اصطلاحنامه
پدیدآورسازمانی
مدرسه فقاهت
محل نشر
قم
تاریخ نشر
1397/10/04
اندازه
11MB
زبان
فارسی
یادداشت
خلاصه جلسه گذشته: صحبت در رابطه با مستثنیات غیبت بود. یکی از مواردی که از حرمت غیبت استثنا شده، جایی است که نسبی را ادعا کنند. اگر شخصی ادعای سیادت میکند و شما میدانید که دروغ میگوید یا اشتباه میکند. در اینجا حقدارید که این نسب را رد کنید و بگویید که او سید نیست و من اجداد او را میشناسم و اطلاع کافی دارم که ادعای او کذب یا خطا است. یا ادعای نسبتهای دیگر میکند که آثاری بر آن مترتب است و شما میدانید که درست نیست. مثل فرزند بودن که ارث میبرد، ممکن است آثار خیلی سریع یا در آینده مترتب شود، یا مانند محرمیت که وقتی ادعای فرزند بودن داشته باشد یکی از آثارش محرمیت است درحالیکه اشتباه و دروغ است و شما آن نسبت را رد میکنید، در اینجا غیبت اشکالی ندارد.
سؤال: در اینجا رد نسبت واجب است یا جایز؟
جواب: معنای مستثنیات غیبت این بود که غیبت جایز است اما در اینجا صحبت وجوب هم هست؛ یعنی واجب است که شما غیبتکنید، مخصوصاً اگر شما منحصر باشید؛ یعنی فقط شما اطلاع دارید که او دروغ میگوید و سید نیست یا اینکه پسر این خانواده نیست. شاید بتوان گفت در اینگونه موارد که آثار مترتب میشود و انحصار هم وجود دارد، واجب باشد که غیبت انجام شود و حقیقت بیان شود. اینجا دوران الامر بین الحرمة و الوجوب است یعنی یا صحبت کردن واجب است یا حرام؛ یعنی اگر نسبتی نیست که آثاری بر آن مترتب شود در این صورت گفتنش حرام است مثلاً میگوید من اهل نجف یا کربلا هستم، آثاری بر این حرف مترتب نیست. پس اگر آثاری بر آن مترتب باشد، واجب است بیان شود و آن نسبت دروغ رد شود اما اگر آثاری بر آن مترتب نیست، لازم نیست دخالت کرد.
این مطلب که بیان کردیم در فرمایشات علما وجود ندارد ولی به نظر ما در اینجا جای این حرف هست که بگوییم غیبت کردن گاهی واجب میشود و این وجوب گاهی عینی است درصورتیکه یک نفر از این نسب دروغین اطلاع داشته باشد و گاهی وجوب تخییری است درصورتیکه دو نفر اطلاع داشته باشند.
گاهی یک نسبت داده میشود برای اینکه خودش را حفظ کند، «لصیانة نفسه أو عرضه أو ماله» یک شخص ظالم به شما ظلم میکند ولی میخواهید یک دروغ مصلحتی بگویید تا از دست ظالم نجات پیدا کنید، میگویید من پسر فلانی هستم که شمارا رها کند؛ در اینجا لازم نیست که این نسبت دروغ رد شود، چون برای نجات جان یا مال یا آبروی خودش دروغ میگوید. مثلاینکه در زمان شاه، ساواک افرادی را میگرفت و زندان و شکنجه میکردند، اگر کسی بتواند در آنجا دروغ مصلحتآمیزی بگوید که ظالم دست از ظلمش بردارد و شما که میدانید لازم نیست حقیقت را بگویید. به نظر ما این مورد از مصادیق «من ادعی نسباً» نیست، بگذارید این شخص دروغ بگوید و از دست این ظالم نجات پیدا کند.
در کل موارد و مصادیقی پیدا میشود که برای انسان مشکوک است. گاهی یقین دارید که نسبت ناروایی است و آن را رد میکنید و اگر منحصر به شماست واجب است که آن را رد کنید؛ اما گاهی نسبت ناروایی است که مشکوک است و شما نمیدانید که در اینجا رد واجب است یا نه. چون ممکن است برای نجات خودش این مسئله را مطرح کرده که فعلاً از این ظلمی که به او میشود نجات پیدا کند. در موارد مشکوک اصل حرمت غیبت است الا ما خرج بالدلیل و ما خرج بالدلیل جایی است که شخصی نسبتی را ادعا میکند و من میدانم که آثار مخربی بر آن بار میشود، در اینجا باید اعلام کنم ولی در موارد مشکوک اصل حرمت غیبت است.آیا در اینجا غیبت صدق میکند یا نه؟ کسی میگوید من سید هستم و شما میگویید دروغ میگوید؛ این غیبت است یا نه؟ چون معنا و مفهوم غیبت در اینجا صدق نمیکند. اولاً غیبت بیان عیبی است که واقعیت دارد و مخفی است، شما این عیب را بیان میکنید و این گفتن شما باعث ناراحتی او میشود، ولی رد نسب عیب نیست. شما پسر فلانی هستید یا نیستید، عنوان عیب بر این مورد صدق نمیکند. ثانیاً قصد تنقیص در اینجا وجود ندارد بلکه حقیقت را بیان میکند.در اوایل بحث غیبت گفتیم که مقومات غیبت، مستور بودن و عیب بودن و قصد انتقاص است، بعضی از علما بعضی از این مقومات را قبول داشتند و بعضی قبول نداشتند. طبق همین مبانی باید دید که در رد ادعای نسب، غیبت صدق میکند یا نه؟ اگر قصد انتقاص را جزء مقومات غیبت بدانیم در اینجا چون قصد انتقاص وجود ندارد لذا غیبت صدق نمیکند، ممکن است این شخص جاهل قاصر باشد، نمیگوییم که این شخص دروغ میگوید، بلکه میگوییم این نسبت درست نیست، شاید جاهل قاصر یا جاهل مقصر و یا ناسی باشد یا خطاکار است.
استثنای پنجم: رد یک مقاله یا ادعای باطل.
گاهی مقالاتی در روزنامهها یا در کتابها و مجلات نوشته میشود که شما میخواهید رد آنها را بنویسید که اشتباه میکند و این اشکالات باعث میشود که شخصیت او مقداری شکسته میشود. یا اینکه کسی سخنرانی کرده و موردانتقاد شخصیتی قرارگرفته است. آیا این غیبت محسوب میشود یا نه؟
به نظر ما «القدح فی مقالة باطلة» اشکالی ندارد و اگر غیبت هم باشد از مستثنیات غیبت است، منتهی بهشرط اینکه رعایت ادب بشود و اهانت در آن وجود نداشته باشد. مثل ما که الآن کلام مرحوم امام را نقل میکنیم و گاهی اشکالی را بیان میکنیم؛ اما اگر اهانت شود درست نیست و شاید مصداق غیبت باشد و جایز نباشد. اگر قصدها و کارها مقداری اصلاح شود همهچیز درست میشود، الآن ما در برخورد با اشخاص و اشکالاتی که به مقالات و سخنرانیها داریم، اگر این جهات را حفظ کنیم هیچ اشکالی پیدا نمیشود.
گاهی انسان مسئله دینی و اعتقادی را بیان میکند و گاهی مسائل دیگر مانند مسائل علمی؛ گاهی خوابها یا مطالبی را نقل میکنند که لوازمی دارد مثلاینکه مردم توجه و علاقه بیشتری پیدا میکنند و شما یقین دارید که دروغ است و این حرف باطل را رد میکنید. اگر در مسئله دینی باشد یقیناً واجب است که رد شود چون مربوط به دین و اعتقادات مردم است و واجب است که مقابله کنید و حق را بیان نمایید؛ اما اگر مربوط به علم است مثلاً در یک مسئله اصولی اشتباه کرده است در اینجا جایز است اشتباه بیان شود.پس بهطورکلی اگر انتقاد همراه با اهانت و برخورد به شخص باشد اشکال دارد ولی اگر میخواهید مطلب حقی را بیان کنید که جنبه علمی یا دینی دارد اشکالی ندارد.