عنوان
سیره عقلائیه
پدیدآورسازمانی
مدرسه فقاهت
محل نشر
قم
تاریخ نشر
1399/10/23
اندازه
0
زبان
فارسی
یادداشت
بحث ما در مورد قاعده عقلائیه الناس مسلّطون علی أموالهم و أنفسهم بود. در مورد آیه شریفه ﴿و من الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله و الله روؤف بالعباد﴾[1] بحث کردیم.
آیه بعدی این آیه شریفه است: ﴿ النبی اولی بالمؤمنین من أنفسهم﴾[2] . در مورد این آیه که اولویت تسلط پیامبر بر مؤمنین نسبت به خود مؤمنین را مطرح می کند و این اولویت پیامبر فرع بر این است که انسان مسلّط بر نفس خودش باشد.
این آیه یک دلالت مطابقی دارد که اولویت تسلط پیامبر بر مؤمن نسبت به تسلط مؤمن بر نفس خودش را بیان می کند و یک دلالت إلتزامی إقتضایی دارد که مؤمن مسلّط بر خود است. صحّت دلالت مطابقی متوقف بر این دلالت إلتزامی إقتضایی است. آنچه مستدل به دنبال آن است که ثابت کند تقطیع و پیوند عضو به بدن خود یا دیگری است که از مصادیق تسلّط انسان بر خود است و این آیه می فرماید مسلّط بر خود است. پس قطع و پیوند عضو از نظر شریعت پذیرفته است و این آیه شریفه إرشاد به سیره عقلائیه است.إشکال: این آیه إطلاق ندارد. شاید انسان در هر موردی و در هر قضیه ای مسلّط بر خود باشد. ما باید استدلال به آیه را طوری تقریر کنیم که اطلاق از آن به دست آید و حال آن که این آیه در مقام بیان جواز تسلّط انسان به صورت مطلق نیست بلکه آیه تسلّط انسان بر نفس خودش را به صورت فی الجمله اثبات می کند. اشکال بابیان برخی از بزرگان اصولی و فقها این است که آیه شریفه مشرّع نیست؛ یعنی آیه نمی خواهد جواز هر تصرّف انسان بر نفس خودش را بیان کند. به طوری که در هر جا که شک کنیم بتوانیم مشروعیت آن را از آیه استفاده کنیم و نمی توان در موارد مشکوک به این آیه تمسّک کرد. بلکه آیه فی الجمله تسلّط انسان بر نفس خودش را مطرح می کند.جواب: دلالت مطابقی آیه، اولویت تسلّط پیامبر بر مؤمن از تسلّط خود مؤمن بر نفسش می باشد. سؤال ما این است که اولویت تسلّط که به دلالت مطابقی است إطلاق دارد یا خیر؟ ظاهر آیه این است که پیامبر علی الاطلاق اولویت تسلّط دارد. حال آیا دلالت إلتزامی هم إطلاق دارد یا خیر؟ این اولویت پیامبر در چه محدوده ای می باشد. اگر اولویت تسلّط پیامبر بر مؤمن فی الجمله متفرّع بر تسلّط مؤمن بر خود مؤمن باشد، اولویت تسلّط پیامبر بر مؤمن به صورت مطلق متفرّع بر این است که مؤمن مسلّط بر خود به صورت مطلق باشد ودر واقع این متفرّع بودن وقتی که در ناحیه تسلّط فی الجمله مطرح می شود باید در ناحیه ی إطلاق هم مطرح شود. دلالت مطابقی ودلالت إلتزامی مانند هم باید ملاحظه شود واگر درناحیه دلالت مظابقی ، اظلاق است باید درناحیه دلالت التزامی هم اطلاق باشد.البته در خود سیره عقلائیه هم این اشکال مطرح است که سیره عقلائیه هم اطلاق ندارد. چون سیره عقلائیه دلیل لبّی است (اطلاق ندارد) و باید به قدر متیقّن آن توجه کرد و آنچه که از آیات و روایات استفاده می شود مبنی بر این است که این آیات و روایات ارشاد به سیره عقلائیه است و در این صورت اشکال ظهور بیشتری پیدا می کند چون خود سیره عقلائیه نسبت به موارد و مصادیق تسلط اطلاق ندارد واین آیات و روایات هم که به همان سیره عقلائیه ارشاد دارد اطلاق ندارد. پس نمی توانیم اطلاق آیات و روایات را ثابت کنیم و باید به قدر متیقّن سیره عقلائیه توجه کنیم. نهایت استدلال این است که تسلّط انسان بر نفس خود را فی الجمله ثابت کنیم.سؤال: آیا با آیات و روایات و سیره عقلائیه می توانیم شمولیت تسلّط انسان بر نفس خودش را ثابت کنیم تا بتوانیم از این بحث در پیوند اعضاء استفاده کنیم؟ انشاءالله بعد