عنوان
صفات ذات و فعل ،فلسفه بلا و بیماری در اسلام
پدیدآورسازمانی
مدرسه فقاهت
محل نشر
قم
تاریخ نشر
1399/02/25
اندازه
9MB
زبان
فارسی
یادداشت
صفات ذات و فعل
مقدمتاً عرض میکنم در یک تقسیم صفات خداوند بر دو قسم است یک صفات سلبیه دو صفات ثبوتیه و صفات سلبیه درواقع برمیگردند به ثبوتیه شاعر می گوید:
نه مرکب بود و جسم نه مرئی نه محل بیشریک است و معانی تو غنی دان خالق.
صفات ثبوتیَه که برای ذات باری تعالی ثابت اند دو نوع هستند: صفات ذات و صفات فعل در صفات ذات فرض ذات خداوند در توصیف به آنها کافی است مثل قدرت حیات و علم مقدوری باشد یا نباشد خداوند قادر است موجود زنده ای باشد یا نباشد خداوند حی است و نیز معلومی باشد یا نباشد خداوند عالم به ذات است و صفات ذات منتزع از ذات هستند اما صفات فعل صفاتی هستند که توصیف خدای سبحان به آنها متوقف است برصدور فعل از او و فرض چیزی غیر از ذات یعنی صفات فعل انتزاع می شوند از فعل خداوند و به همین فرق اشاره دارد آنچه در کتب کلامیه مشهور است که هر صفتی نفی و اثبات را نپذیرد [1] صفت ذات است مثل حیات و قدرت پس گفته نمیشود خدا میداند و نمیداند و یا قدرت دارد و ندارد حیات دارد و ندارد.ولی صفات فعل نفی و اثبات بر میدارند گفته می شود خدای سبحان « یغفر الذنوب و لا یغفر ان یشرک به » یا میگوییم یّخلقُ ما فیه فائدة و لا یخلقُ ما لیس فیه فائدة و یخلق و لا یخلق و هکذا صفات سلبیَه هم ذاتی هستند مثل عدم جهل و فعلیَه مثل« لیس بظلّام للعبید » و هدف ما در این مقدمه بحث از صفات فعل خدای سبحان مثل حکمت و عدالت است حکمت دو معنی شده است معنی اول یعنی کار خداوند بدون عیب و نقص و ایراد و اشکال است معنی دیگر این که حکیم منزه از کاری است. که سزاوار و شایسته نباشد قرآن می فرماید﴿: کتاب أُحکمت آیاته ثم فصّلت من لدن حکیم خبیر﴾.[2]
قضیَه سعد بن معاذ، بوزرجمهر و سقراط حکیم و فرمایش پیامبر معروف است که در خاکسپاری سعد بن معاذ فرمود: لحد را محکم و اساسی درست کنید چون خداوند حکیم است و کار حکیمانه را دوست دارد و نیز بوزرجمهر حکیم که وزیر نوشیروان بود به این لقب معروف شد چون کارش حکیمانه بود و نیز لقمان حکیم که قرآن میفرماید: و لقد آتینا لقمان الحکمة ان اشکرلله .[3] و نیز سقراط حکیم که در خانوادهای در روستایی و فقیر به دنیا آمد روزی دانشمندی از روستای آنها میگذشت چشمش به جوانی افتاد که بسته هیزمی بر دوش دارد که آن را منظم و خوب به ردیف بسته بود فهمید او جوانی با استعداد است پرسید این بسته هیزم را خودت بستهای یا دیگری؟ جوان گفت خودم بستهام مرد دانشمند برای اطمینان از او خواست آن بسته هیزم را باز کند و دوباره ببندد او نیز بسته را باز کرد و بهتر از قبل بست مرد دانشمند به او گفت بیا پیش من درس بخوان سقراط گفت ما خانواده ای فقیر هستیم و پدر ندارم دانشمند اصرار کرد و بنا شد سقراط شبها آسیاب ده را نگهبانی کند و با پولی که به دست می آورد زندگی خود و خانوادهاش را تأمین کند و روزها پیش دانشمند درس بخواند لذا به مکتبخانه رفت و با زحمت و پشتکار سقراط حکیم شد[4] که او را ابوالفلسفه[5] (پدر فلسفه) نامیدنداو فیلسوفی یونانی است و در سال ۴۷۰ قمری و ۳۹۹ میلادی میزیسته و انقلابی در فلسفه به اسلوب و فکر جدید ایجاد کرد و محور فلسفه را شناخت نفس انسان قرار داد و برهمین اساس علم اخلاق را بنا نهاد و تعلیم او شفاهی واز طریق پرسش و پاسخ بود و شاگردانش را کمک میکرد که خودشان معرفت را بدست بیاورند و اکتشاف معرفت کنند و با سفسطه مبارزه کرد و از طرفداران آن انتقاد کرد لذا دشمنانش او را به زندقه متهم کردند و حکم اعدام او را صادر کردند و او مرگ را بر فرار ترجیح داد به احترام شرایع مدنیّت خود و در زندان با خوراندن سم به او از دنیا رفت و تعالیم و افکارش در کتابهای شاگردانش مثل افلاطون به ما رسیده است این نتیجه پشتکار نظم حکمت و جدیت در کار است .[6]
در قرآن کریم تقریباً ۶۳مرتبه کلمه حکیم ذکر شده و بیست مرتبه کلمه حکمت آمدهاست.[7] یکی از صفات و اسماء خداوند حکیم است: ﴿قالوا لا علم لنا الَا ما علّمتنا انک انت العلیم الحکیم﴾.[8] ﴿ان الله عزیز حکیم﴾.[9] در هر صورت حکمت از صفات فعلیه خداوند است و حکیم از اسماء باریتعالی است وآیات قرآنی و روایات در این مورد متواتر است یک جا میفرماید ﴿والله علیم حکیم﴾[10] که میفهماند علم غیر از حکمت است.
معنای حکمت
حکمت به دو معنی اطلاق می شود:
۱- فعل در نهایت احکام و اتقان باشد و در غایتِ اتمام واکمال، به قول معروف بهگونهای است که لا یذهب فی درزه موءٌ.
۲- حکمت یعنی فاعل، فعل قبیح و ناشایست که سزاوار نیست انجام نمیدهد.
و فخر رازی در تفسیر کبیر خود برای حکمت وجوهی ذکر میکند که دو قسم آن را ما ذکر کردیم :
حکیم فعیل به معنی مفعِل است مثل الیم به معنی مُؤلم و معنی اِحکام در حق خداوند سبحان در خلق اشیاء یعنی اتقان و تدبیر در آنها است و حسن تقدیر دارد به گونهای که قابل توصیف نیست مثل خلقت مورچه و بَقّه (پشه) و غیر این دو.
خداوند می فرماید: ﴿و الّذی احسن کل شیء خَلَقه﴾.[11] یا میفرماید: ﴿هو الّذی صورکم فاحسن صورکم و رزقکم من الطیبات﴾.[12]
فخر رازی در ادامه میگوید: مراد از کلمه حکیم حسن تدبیر فی وضع کل شیء موضعه میباشد به حسب مصلحت ﴿و هو المراد بقوله: و خَلَق کل شیء فقدّره تقدیرا.﴾[13]
بعد میگوید: معنی چهارم برای حکیم عبارةٌ عن کونه مقدَساً عن فعل ما لا ینبغی. قال تعالی: ﴿افحسبتم انما خلقناکم عبثاً﴾.[14] ﴿و ما خلقنا السماء و الارض و ما بینهما باطلاً﴾.[15]