عنوان
غیبت، مستثنیات غیبت
اصطلاحنامه
پدیدآورسازمانی
مدرسه فقاهت
محل نشر
قم
تاریخ نشر
1397/09/17
اندازه
11MB
زبان
فارسی
یادداشت
خلاصه جلسه گذشته: بحث در رابطه با مستثنیات غیبت بود. گفتیم که مواردی از حرمت غیبت استثنا شده است. یکی از آن موارد نصح المستشیر بود یعنی نصیحت کردن کسی که طلب مشورت کرده است. شخصی در مورد ازدواج یا معاملهای نزد شما آمده و نظر شمارا در مورد آن میخواهد، اگر شما بخواهید حقایق را برای آن شخص بیان کنید لازمهاش این است که غیبت انجام شود و عیب کسی را بگویید. آیا در مقام نصیحت کردن کسی که از شما طلب مشورت کرده، جایز است؟ در اینجا چند قول وجود دارد:
قول اول: نصح مستشیر جایز است، وقتی کسی با ما مشورت میکند نباید به او خیانت کنیم و لازم است که حقیقت را برای او بیان کنیم لکن باید عیوبی بیان شود که در مورد مشورت دخالت دارد. فرض کنید آن شخص عیوبی دارد که برای ازدواج به درد نمیخورد اما لازم نیست تمام اسرار زندگی آن شخص را بیان کنید، همین اندازه که در مقام مشورت خیانت نکرده باشید و حقایقی را بیان کرده باشید، کافی است. در این رابطه روایاتی هم عرض شد و استدلال هم بیان شد.
قول دوم: قول دوم این بود که وقتی نصیحت انجام شد، شما عیوب را بیان کنید و اکتفا به مقدار نیاز هم لازم نیست و میتوان بیشتر از نیاز هم عیوب را بیان کرد که آگاهی کامل پیدا کند؛ مثلاً در مورد ازدواج است و شما عیبی را از پدرش بیان میکنید و عیوبی را از مادر و خود شخص بگویید. در اینجا نیز به روایاتی استدلال شد.
روایت دوم:
یکی از روایاتی که مورد استناد قرارگرفته این روایت است که «وعنهم، عن أحمد، عن ابن محبوب، عن معاوية بن وهب، عن أبي عبدالله عليهالسلام قال: يجب للمؤمن على المؤمن النصيحة له في المشهد والمغيب»[1]
رجال حدیث:احمد مشترک بین احمد بن محمد بن عیسی اشعری و احمد بن محمد بن خالد برقی است که هر دو امامی و ثقه هستند. حسن بن محبوب سراد، امامی و ثقه است. معاویة بن وهب بجلی، امامی و ثقه است. سند این روایت صحیح است.روایت موثقهای از امام صادق علیهالسلام است که میفرماید: واجب است بر مؤمن به گردن مؤمن که او را نصیحت کند چه در حضورش و چه پشت سرش.اشکال بر استدلال به روایت:
باید ببینیم عبارت «يجب للمؤمن على المؤمن» دلالت بر وجوب میکند یا جواز؟ چون قول دوم جواز بود که کسی درخواست مشورت کرده و جایز است که شما غیبتکنید ولی در اینجا میفرماید واجب است و وقتی میخواهید نصیحتکنید چارهای جز غیبت کردن ندارید. این حقی بر مؤمن است به گردن مؤمن.
مرحوم امام در اینجا فرمودهاند که یجب دلالت بر وجوب دارد ولی در اینجا دلالت بر وجوب ندارد. «يجب للمؤمن على المؤمن» یعنی مؤمن حقی به گردن مؤمن دارد اما اینکه این حق واجب است، استفاده نمیشود. چون یکی از حقوق این است که وقتی همسایهاش مریض شد به عیادتش برود، یکی از حقوق تشییعجنازه است، یکی دیگر از حقوق شرکت در مجالس اوست یا کمک کردن به همسایه در روایات آمده که اینها جزء حقوق مؤمن بر مؤمن است. این حقوق واجب نیستند ولی در روایات عبارات «للمؤمن علی المؤمن حقاً» دارد و گاهی تعبیر میشود «يجب للمؤمن على المؤمن» جزء حقوق است و حقوق گاهی واجب هستند و گاهی مستحب و غالباً هم حقوق مستحب هستند مثل تشییعجنازه و عیادت مریض. لذا مرحوم امام میفرماید: چون در این روایت «للمؤمن على المؤمن» آمده به این معناست که واجب شرعی نیست بلکه کار خوبی است و رجحان دارد. البته ممکن است شما بگویید نصیحت کردن برادر مؤمن مراتبی دارد و متفاوت است و در بعضی جاها واجب است و بعضی جاها جایز است و بعضی جاها مستحب است.[2]
اینکه نصیحت کردن مؤمن جنبه وجوب دارد یا جواز، مخصوصاً اگر با غیبت مواجه شود؛ یعنی شما میخواهید او را نصیحتکنید اما در مقام نصیحت، میخواهید بگویید فلانی آدم بد و خطرناکی است و این مفاسد را دارد، به او نزدیک نشو و با او ازدواج نکن؛ یعنی نصیحت کردن درجایی که ملازم با غیبت باشد، نمیتواند واجب باشد، اگر غیبت کردن در این صورت حرام نباشد، لااقل جایز است ولی واجب نیست که ما نصیحتکنیم و حتماً غیبتکنیم. به خاطر اینکه میبینیم شخصی درخطر است و دارد به چالهای میافتد که جان و مال و ناموسش از بین میرود، در اینجا واجب است که حقایق را بیان کنید، اما گاهی بهگونهای است که مناسب است شما بیان کنید.همانطور که قبلاً گفتیم گاهی انحصار وجود دارد یعنی تنها شما از وضع این شخص اطلاع دارید، در این صورت شما باید حقایق را بیان کنید وگرنه او در فساد میافتد، گاهی هم انحصار وجود ندارد و میتواند از دیگران سؤال کند، در اینجا بیان حقایق جایز است. گاهی مشکلات و عیوب این شخص یا خانواده جزئی است و گاهی کلی و مهم است، اگر بخواهد با این خانواده ازدواج کند جان یا مال یا آبرو و ناموسش از بین میرود. شما دیدید که در آن روایت که آن زن خدمت پیامبر (ص) آمد و در مورد خواستگارهایش مشورت کرد، پیامبر (ص) در مورد یکی از خواستگارها گفت که چوب دستش است و کتکت میزند، پیغمبر (ص) تذکر داد و بیان کرد. درست است که کتک خوردن سخت است ولی پیامبر (ص) بیان کرد.
پس میتوانیم بگوییم گاهی نصیحت واجب میشود، گاهی جایز میشود و گاهی هم رجحان دارد؛ و این تعبیر که «يجب للمؤمن على المؤمن» مربوط به مراتبی است که در اینجا وجود دارد.
روایت سوم:
«عن ابن محبوب، عن عمرو بن شمر، عن جابر، عن أبي جعفر عليهالسلام قال: قال رسولالله صلىاللهعليهوآله: لينصح الرجل منكم أخاه كنصيحته لنفسه»[3]
رجال حدیث:این روایت را مرحوم کلینی از عدهای از اصحابشان نقل میکنند. حسن بن محبوب سراد، امامی و ثقه است و طبق قولی از اصحاب اجماع است. عمرو بن شمر جعفی، مورد اختلاف است و نزد نجاشی ضعیف است. جابر بن یزید جعفی، امامی و ثقه است. لذا این روایت مسند و ضعیف است.امام باقر (ع) از پیامبر (ص) روایت کرده که فرمود: انسانها باید برادرشان را نصیحت کنند همانطور که خودشان را باید تذکر بدهند. انسانها باید به خودشان تذکر دهند که گناه و اشتباه و خلاف نکنند، به مؤمن و برادر مؤمن هم باید تذکر دهند. لینصح صیغه امر است و دلالت بر وجوب دارد؛ یعنی باید به همدیگر تذکر دهند حال اگر مؤمن از برادر مؤمنش نصیحت بخواهد باید بهطریقاولی باید تذکر دهید و حقایق را برایش بیان کنید هرچند مستلزم غیبت باشد ولی در این مقام نصیحت لازم است که شما بیان کنید.
اشکال بر استدلال به روایت:
این روایت هم مشکل سندی دارد و هم اینکه اینجا در مقام نصیحت بحث غیبت مطرح نیست، این اشکال به روایت قبل هم وارد است. در این دو روایت بحث از نصیحت است که نصیحت ملازم با غیبت نیست و بحث ما درجایی است که نصیحت ملازم با غیبت باشد. غیبت مسئلهای است که جدا از نصیحت است و اکثراً نصیحت با غیبت ملازم نیست و تنها گاهی از اوقات با غیبت ملازم میشود. ممکن است کسی بگوید در مورد مشورت هم نصیحت باید طوری انجام شود که غیبت محقق نشود.روایت چهارم:
«عن علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن النوفلي، عن السكوني، عن أبي عبدالله عليهالسلام قال: قال رسولالله صلىاللهعليهوآله: إن أعظم الناس منزلة عند الله يوم القيامة أمشاهم في أرضه بالنصيحة لخلقه»[4]
رجال حدیث:محمد بن یعقوب کلینی، امامی و ثقه است. علی بن ابراهیم قمی، امامی و ثقه است. ابراهیم بن هاشم قمی، مورد اختلاف است ولی بنا بر اقوی امامی و ثقه است. حسین بن زید نوفلی، مورد اختلاف است ولی بنا بر اقوی امامی و ثقه است. اسماعیل بن ابی زیاد سکونی، عامی و ثقه است. این روایت مسند و بنا بر اقوی موثق است.امام صادق (ع) میفرماید: بهترین مردم ازنظر مقام نزد خدا در روز قیامت کسانی هستند که در زمین خداوند راه میرود و مردم را نصیحت میکند.از این روایت هم استفاده میشود که نصیحت کردن کار خوبی است و ثواب دارد و خیلی ارزشمند است ولی اینکه آیا ملازم با غیبت کردن است، از این روایت استفاده نمیشود و تلازمی بین نصیحت و غیبت وجود ندارد و تا میتوانید باید بهگونهای نصیحتکنید که غیبت در آن نباشد، مگر اینکه بگویید مشکلاتی وجود دارد که اگر حقایق را بیان نکنم این بنده خدا به آن مشکلات دچار میشود و در آنها گرفتار میشود.
مرحوم بحرانی از این روایت برداشت میکنند که نصیحت کردن جایز است و مخصوصاً اگر استشاره باشد یعنی اگر کسی از شما خواهش کند که او را راهنمایی کنید در اینجا اگر نصیحت رجحان داشته باشد ممکن است واجب باشد که حقایق را بیان کنید.[5]
روایت پنجم:
«عنهم، عن ابن خالد، عن بعض أصحابه، عن حسين بن حازم، عن حسين بن عمر بن يزيد، عن أبيه، عن أبي عبدالله عليهالسلام قال: من استشار أخاه فلم يمحضه محض الرأي، سلبه الله عز وجل رأيه»[6]
رجال حدیث:احمد بن محمد بن خالد برقی، امامی و ثقه است. حسین بن حازم، مهمل است. حسین بن عمر بن یزید بیّاع سابری، امامی و ثقه است. عمر بن یزید بیّاع سابری، امامی و ثقه است.امام صادق (ع) میفرماید: کسی که با شما مشورت میکند باید حقایق را به او بگویید. اگر حقایق را نگویید خدا عقل و تدبیر را از شما میگیرد. عقل و تدبیر را باید درراه راهنمایی مردم به کار برد و اگر مردم را راهنمایی نکنید و حقایق را بیان نکنید ممکن است خداوند آن تدبیر و عقل شمارا زایل کند.اشکال:بههرحال این روایاتی است که جواز نصح مستشیر را از آنها استفاده کردهاند. البته ما هنوز نتوانستهایم از این روایات استفاده کنیم که نصیحت ملازم با غیبت هم لازم است بیان شود مگر اینکه شما از اطلاق روایات و توصیههایی که در روایات است این است که در حرام واقع نشوید، مثلاً اگر نصیحت ملازم با زنا باشد، نباید این گناه را انجام داد یا ملازم با نگاه به نامحرم باشد، مسلماً امر مستحب با امر حرام نمیتواند تعارض کند.