عنوان
فقه تربیت، تعلیم و تعلم،اعانه بر حرام ـ تعاون
اصطلاحنامه
آموزش و پرورش (Education) | تربیت (Upbringing) | تعلیم و تربیت | فقه (Islamic law)
پدیدآورسازمانی
مؤسسه اشراق و عرفان
محل نشر
قم
نویسنده
تاریخ نشر
1383/02/20
اندازه
19MB
زبان
فارسی
یادداشت
خلاصه مباحث گذشته
در ابتداي بحث احكام تعليم سؤال اصلي ما اين بود كه «هل يسري حكم التعلم الي التعليم» آیا هر جا كه گفتيم تعلم يك دانشي به طور عام يا به عنوان اولي يا به عنوان ثانوي يا به طور خاص براي كسي مانعي داشت تعليم آن هم به عنوان مقدمه به معناي عام حرام است يا حرام نيست، يا واجب است يا واجب نيست؟ و امثال اینها.
كلي بحث كرديم كه تعليم با تعلم چه رابطهای دارد يك مقدميت عام دارد ولي به معناي اصولي مقدمه نيست بلكه چيز ديگري است؛ تعبيري كه امام در مكاسب محرمه دارند ايشان میفرمايد: «و لامنافاة بين ذلك و بين محرز نافله الاصول من عدم الحرمة المقدمات حرام مطلقاً» میگويد اين با آن منافات ندارد، «لان ما ذكرناه في ذلك المقام ان كان الملازمه بين حرمت شيء و حرمت المقدمات» اين بحث مقدمات است «و ما اثبتناه هاهنا اداراك العقل القبح العون علي المعصيت و الاسم لالحرمه المقدمه» اين بحث اعانه بر اثم غير از مقدمه است و اینها باهم از دو باب است كه -مفصل در بحثهای قبلي توضيح داديم- در مقدمه واجب هم همینطور است، مقدمه واجب با اعانه علي الاثم فرق دارد سه عنوان داشتيم مقدمه واجب و حرام، اعانه بر واجب يا حرام، تعاون بر واجب يا حرام اين سه عنوان از نظر فقهي خيلي باهم فرق دارد، مقدمه و ذیالمقدمه فعل شخص است اما به فعل من كه زمینهساز فعل شما هست اعانه میگويند، تعاون هم اين است كه دو نفر فعل واحد را انجام میدهند اين بحثي بود كه قبلاً مفصل داشتيم.
با توجه به بستر بحثي كه قبلاً سه عنوان را از هم جدا كرديم و گفتيم بحث تعليم با تعلم رابطه مقدمه و ذیالمقدمه به معناي اصولي نيست، بلكه رابطه اعانه بر فعل شخص ديگري است اين حكم تابع اين بود كه اعانه بر حرام و اعانه بر واجب، ما در باب اعانه بر حرام بحث میكرديم اينكه من به كسي چيزي را بياموزم كه فراگيري آن حرام است، مثلاً با يك عنوان ثانوي قديم اینطور تلقي میكردند كه فراگيري فلسفه براي بعضي موجب ضلالت است واقعاً اگر جايي به عنوان ثانوي فراگيري آن موجب ضلالت بشود و اطمينان به اين باشد نه احتمال، به عنوان ثانوي حرام میشود نه به عنوان اولي، هرجایی كه گفتيم حرام است چون ما اين را احاله به بحثهای سابق كرديم؛ -البته بعد كه فكر كردم بحثهای سابق هنوز جاي بحثهای بيشتري داشته كه من تكميل نكردم ولي به عنوان اولي و بعضي از عناوين ثانوي بحث كرديم- هر جا كه گفتيم اين تعلم حرام یا واجب است، اعانه تعليم اعانه بر اين حرام يا واجب میشود، واجب كه خيلي مصداق دارد؛ اينكه كساني در حوزه درس بخوانند و مجتهد بشوند واجب كفايي است، براي بعضي هم واجب عيني میشود، نقش اساتيد چیست؟ فعل آنها لازم است یا لازم نيست، اين اعانه میشود نه مقدمه، مبناي اين بحث اين بود كه اعانه بر واجب يك مقوله است، اعانه بر حرام مقوله ديگري است ما به اين مناسبت مفاهيم سهگانه مقدمه، اعانه، تعاون را بحث كرديم و هم آیه شريفه «تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى وَ لا تَعاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَ الْعُدْوان»(مائده/2) را بحث كرديم و بحثهای دقيقي در آيه مطرح شد كه بعضي در کتابها بود و بعضي هم يك مقدار تأملاتي بود كه عرض كردم.
اقوال در مورد اعانه بر حرام
در اعانه بر حرام دو نظريه هست: یکی اينكه اعانه بر حرام، حرام است يا اعانه بر حرام، حرام نيست.
1- قول به حرمت
دلیل اول: آیه 2 سوره مائده
ادلهای كه براي حرمت آن بود برشمرديم يك دليل آیه شريفه بود، «تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى وَ لا تَعاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَ الْعُدْوان» اين بحث در مكاسب محرمه حضرت امام چاپهای جديد، چاپهایی كه مؤسسه تنظيم نشر آثار امام دارد جلد اول است، کتابهای قديمي هم دارد كه انتشارات جاهاي ديگر تنظيم كرده است، اين انتشار مؤسسه نشر آثار امام است چاپ اول 1373، جلد اول صفحه 194 در ذيل بحثي كه در مكاسب محرمه آمده در «حكم البيع ممن يصرفه في الحرام بيع الشيء مباح من يصرفه في الحرام» در همه كتابهاي فقهي در مكاسب محرمه ذيل همين عنوان است «بيع الشيء ممن يصرفه في الحرام» و همینطور در ذيل عنوان «بيع السلاح من اعداء المسلمين» يا «بيع العنب من يجعله خمراء» اين در صفحه 194 است «بيع السلاح من الاعداء المسلمين» در مكاسب محرمه هست، اصل بحث در صفحه 194 آمده است كه بعضي از قسمتهای آن را عرض كرديم. مكاسب محرمه آقاي تبريزي هم هست «ارشادالطالب في المكاسب المحرمه» که دو جلد است وقتی درس ایشان میرفتم نوشتم. ارشاد الطالب جلد اول صفحه 93.
سؤال: ؟
جواب: بحث فقهي و بحث آيه هم آمده البته نه به بسطي كه ما در آيه داديم، بحث فقهي است خود بحث مقدمه واجب اختلاف است كه بحث فقهي است يا اصولي، مقدمه واجب دورگه است هم به لحاظ بعضي از ادله بعضي از مباني حالت اصولي و بعضي حالت فقهي پيدا میكند اين هم همان الكلام الكلام است منتهي وارد اين بحث نمیشويم.
سؤال:؟
جواب: در اصول میآورند منتهي مواردي هم در فقه به مناسبتهایی بحث میكنند ولي اعانه بر واجب يا حرام را در اصول نیاوردهاند، بيشتر در فقه و در همين مكاسب محرمه مطرح میشود درحالیکه كاري به مكاسب محرمه ندارد اين بحث مثل مقدمه واجب كاملاً بحث كليدي است كه در همه ابواب به درد میخورد، اگر درجایی بهصورت جامع و مبسوط بحث شده مثل مقدمه واجب ما هم اين را ارجاع به آن میداديم و در اين بحث ريز نمیشديم ولي چون اين كار خيلي دقيق انجام نشده كمي بسط داديم و چارهای غير از اين نداشتيم به هر حال سؤال خوبي هست و میشود تأمل بيشتري كرد كه اين فقهي است یا اصولي؟ ولي دامنه بحث خيلي وسيع است.
الان تلقي اين است كه قاعده فقهيه است، حتي در كتب قدما گاهي مقدمه واجب را قاعده فقهي تلقي میكردند، اين آيه ملاكاً با آن تفاوت دارد يا ندارد جاي تأملات بيشتري است، اعانه بر اثم به عنوان يك قاعده هم آمده است در قواعد الفقهيه آقاي بجنوردي يكي از قواعد فقهي را اعانه بر اثم يا اعانه بر ظلم گاهي میآورند كه آن هم كمي تفاوت دارد. در ارشاد الطالب صفحه 92 2-3 صفحه قبل و بعد آن اشاراتي دارد از 92 به بعد هم اين بحث را دارد البته بحث تفسيري و آيهای كه مطرح كردم به اين بسط نيست یعنی دامنهای به آن داديم كه در اين منابع فقهي كه در اينجاها بود من نديدم به آن دامنه وسيع بحث شده باشد در آيات الاحكام هم همینطور. به همين دليل آن بحث را يك جلسه طول دادم.
اين بحث كه در مباحث تعليم و تعلم مطرح میشود مصداقي از بحث اعانه بر حرام در محرمات و اعانه واجب در واجبات است چون بحث جامعي در بعضي قسمتهای آن کبرا نشده بود سعي كرديم يك مقدار اين را بحث بكنيم. ادلهای كه براي اين آورده بودند كه اعانه بر حرام، حرام است، طبعاً تعليم يك علمي كه براي شخصي حرام است آن هم حرام میشود.
اين ادله را بحث میكرديم که چند تا هستند؛ يكي آیه شريفه «تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى وَ لا تَعاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَ الْعُدْوان» داشتيم يكي اينكه منظور از بر و تقوي چيست و يكي هم منظور از اثم و عدوان، البته اين يك بحثي بود كه قسمتی از آن واضح بود و قسمتی كمي جاي تأمل دارد، يك بحث راجع به تعاون داشتيم در تعاون هم يك تعارضي دلالي در اينجا وجود داشت ولي در قسمت دیگر تعارض نبود، تعارض و ظهورات را مفصل بحث كرديم.
جمعبندی بحث
بنابراين يك بحث اين بود كه دلالت امرونهی، امر در وجوب يا عدم دلالت را مفصل بحث كرديم و حاصل اين بود كه میگفتيم يا دلالت بر وجوب ندارد و اينجا قرينه داريم براي اينكه استحباب است يا اينكه اگر هم اجمال داشته باشد حداقل و متيقن آن رجحان میشود و بيش از اين نمیتواند اثبات بكند. كه خيلي روي اين بحث كرديم که دلالت آن بر مطلق رجحان است ولي دلالت اين دلالت نهي بر حرمت است.
احتمالات در مفهوم تعاون
مفهوم تعاون هم يك بحث بود كه مطرح كرديم که سه احتمال است:
احتمال اول: اعانه
يكي اينكه بگوييم منظور از تعاون همان اعانه است كه فعل يكي مقدميت براي فعل ديگري دارد؛
احتمال دوم: مشارکت
يكي اينکه بگوييم تعاون مشاركت در يك فعل است که با هم فشار میدهند ديوار آن طرف میافتد، اما اينكه من كلنگ و بيل در اختيار شما میگذارم كه اين ديوار را خراب بكنيد اعانه میشود.
بررسی دو احتمال اول
اینکه منظور از تعاون اعانه یا مشاركت است يا هر دو هستند؟ بحث كرديم كه اختلافنظری بود و گفتيم مشهور میفرمایند تعاون همان اعانه است، آقاي تبريزي میفرمايند تعاون مشاركت و تشارك است و احتمال دارد كه هر دو باشد؛ احتمال هر دو باشد را امام هم جايي آوردند. آقاي تبريزي در ارشاد الطالب صفحه 91 اين طور دارند «الامر الثاني و هو الصحيح كما ذكرنا سابق الان التعاون علي الاسم و غيرالاعانه علي والمستفاد من الایه حرمت الاول لا ثاني حرمت التعاون» و اين غير از اعانه است، اعانه ديگر حرام نيست. اين اختلاف نظري است كه اينجا دارند.
امام هم صفحه 197 دارند که بعضي گفتهاند كه به خاطر قرينه سياقي كه میگفتيم لاتعاونوا حكم تنزيهي و كراهي است و بعد به همان شكلي كه گفتيم ايشان جواب میدهند، منتهي نه به آن تفاسيري كه اين ظهورها چطور در آنجا تعارض دارد، آنها ديگر اينجا نيست، ايشان در صفحه 197 میفرمايند كه «وستشكل عليه الفاضل الايرواني بان معداها» معداي اين آيه حكم تنزيهي است «و اخري بان قويه الباب تفاعل هوالاجتماع علي التيان المنكر كان يجتمع علي قتل النفوس و نهو الاموال لا اعانه الغير علي الاتيانه» اين آيه اعانه را نمیگويد و تعاون و مشاركت را میگويد، بعد ايشان جواب میدهد و میگويد علي الثاني اشكال دومي اين است كه «ظاهر مادته العرفاً و بنس الغوياً المساعده علي الامر و المعين هو الظهير والمساعد و انما يصدق ذلك في ما اذا كان احداً اسيراً في الامر و اعانه و غيره عليه» كه میگويد معين و تعاون در جايي است كه اين در طول او هست نه در عرض او.
احتمال سوم: مطلق
بعد میگويد «و في القاموس تعاونوا و اعتونوا يعني اعان بعضهم بعضاً» «و في المجمع البيان امراالله عباده و عن يعين بعضهم بعضاً علي البر و التقوي» تعاونوا يعني اين كمك میكند به ديگري و مشاركتي كه از باب تفاعل رسانده میشود با اين هم صادق است يعني ما تعاون كه میگوييم مشاركت را دارد مطلق مشاركت حتي به اينكه در مقدمات هم مشاركت داشته باشد، آنجا هم صادق است كه احتمالاً منظور اين باشد و ما هم روي اين تأكيد داريم.
جمعبندی
بين سه نظريهای كه وجود داشت، تعاون يعني اعانه، تعاون يعني مشاركت، يا مطلق است و هر دو را میگيرد؛ ما ميگوييم مطلق است و هر دو را میگيرد زیرا در لغت باب تفاعل را هم كه بگيريم يا میگوييم در تعاونوا مشاركت محفوظ است يا محفوظ نيست، اگر بگوييم مشاركت محفوظ نيست، كمك رساندن يكي به ديگري هم به اينكه مقدمات را انجام بدهد کمکرسان میگوييم هم به اينكه در خود فعل همراهي بكند میگوييم اعانه كرد، مشاركت هم بگوييم در ماده محفوظ است باز مشاركت به شكل ويژهای در لغت محفوظ نيست بلکه مطلق المشاركه محفوظ است، مطلق المشاركه هم به اين هست كه با هم اين كتاب برداريم؛ هم به اين است كه در مقدمات به من كمك بدهيد تا بتوانم اين را بردارم، هر دو را میگيرد پس اين بحث لغوي در اينجا خيلي كارگشا نيست براي اينكه چه بگوييم در تعاونوا مشاركت مأخوذ است، چه بگوييم مأخوذ نيست درهرحال هم اعانه و هم مشاركت را میگيرد.
سؤال:؟
جواب: اينجا خيلي فرق میكند، بله تأثير دارد ولي ما میخواهيم بگوييم اين آيه و لغت در اينجا چيزي را به ما نمیدهد البته در باب حدود و قصاص و ديات خيلي فرق میكند منتهي آنوقت ما فرق را از لغت و چيزي درنمیآوریم روايات دارد كه میگوید آنجا كه كمك میكند يكي را بكشد يا اينكه خود او مشاركت داشته باشد بين اینها فرق میكند، كمك هم بكند انواع و اقسامي دارد آنچه ما از آيه میفهميم اين است كه آيه هم از اعانه و هم تعاون به معناي خاصي كه اينجا میگفتيم نهي تحريمي كرده است، هم مقدمات حرام را براي كسي فراهم بكند و هم اينكه مشاركت در فعل حرام انجام بدهد، اين هم يك بحثي است كه حاصل آن اين میشود.
دو ديدگاه امام مثلاً با آقاي تبريزي تفاوت جدي اين شكلي دارد آقاي خوئي يادم نيست در مصباح الفقاهه نظرات ايشان روشن است.
تعاون عنوان قصدي است يا نه؟
در مفهوم تعاون بحث سومی هست كه آيا تعاون عنوان قصدي است يا نه؟
ما میگوييم فرقي نمیكند چه تعاونوا را به معناي اعانه بگيريد چه غير از اعانه بگيريد درهرحال هر دو قسم را میگيرد، براي اينكه تعاون به معناي مشاركت اگر بگوييد در ماده باب تفاعل هست مطلق المشاركه است آنجايي كه در مقدمه هم كمك میكند باز هم در آن مشاركت دارد این نوع خاصي از مشاركت نيست، اين دقتهای بعدي است كه به لحاظ مباحث حقوقي ما انجام ولي در لغت چه با هم اين را برداريم چه شما به من كمكي بكنيد من بردارم میگويند تعاون كردهاند تا اين كار انجام بشود، مطلق مشاركت مأخوذ در لغت است نه مشاركت به معناي دقي در مقابل مقدمه، همه را میگيرد و دليل ما همين است و لذا در آن بحث امام بهروشنی اين نكته را گفتهاند فكر میكنم اين فرمايش درستتر از فرمايش آقاي تبريزي است البته مشكلات ديگري در كار است كه بعد میبينيد.
يك بحث ديگري كه در آيه و اين قاعده كه از آيه متخذ و مستفاد است، اين است كه تعاون عنوان قصدی است يا قصدی نيست، اعانه بر اثم عنوان قصدي است يا قصدي نيست آيه 2 سوره مائده.
اين از نكاتي است كه در بحثهای فقهي بايد موردتوجه باشد اين تفكيك عناوين قصدي و غير عنوان قصدي است يك مثال عنوان قصدي يا يك مثال غير عنوان قصدي براي من بزنيد؟
همه افعال اختياري انسان قصدي است منتهي در واژهها مثلاً وقتیکه میگويد او را زد، اين ضربه قوام به قصد ندارد شاید بدون توجه دستش به گوش ديگري بخورد و بگويد او را زد اما مثلاً «باع هذاالكتاب» وقتي میخواهد صيغه بخواند اگر قصد نداشته باشد نمیگوييم باع چون بيع صدق نمیكند بعضي از مفاهيمي كه در صدق و وضع آنها قصد محفوظ است ولي بعضي از مفاهيمي كه در وضع آنها قصد محفوظ نيست اين يك عناوين قصدي و غير قصدي است، تفكيك و تميز اینها هم خالي از دقت نيست و بايد موردتوجه باشد يكي از سؤالات اين است كه تعاون عنوان قصدي است يا عنوان قصدي نيست؟
اقسام مفاهیم
مفاهيم به دودسته تقسيم میشود مفاهيم قصدي و غير قصدي، مفاهيم قصدي مفاهيمي است كه در دلالت و وضع آنها قصد مأخوذ است به حيثي كه اگر فاعل آن فعل قصد ندارد، مفعول آنجا صدق نمیكند يعني موضوع له ندارد مثل باع، اشتراء و امثال اینها.
سؤال:؟
جواب: قصد در مقابل عدم قصد است يكي از حالتهای آن غفلت، سهل، عدم علم و اینها است.
تفكيك مفاهيم در اصول و فقه
در اصول و فقه تفكيك مفاهيم قصدي از غير قصدي اهميت دارد و از سؤالات جدي در اعانه این است كه اگر به آن معنايي كه ما پذيرفتيم بگوییم حرمت اعانه هست، برخلاف آقاي تبريزي و اینها، آيا اعانه بر حرام كه حرام است، يا اعانه بر مستحب و واجب كه مستحب است عنوان قصدي است يا عنوان قصدي نيست، با این تفاوت که اگر بگوييم در مفهوم اعانه قصد مأخوذ است آنجايي كه درس میدهد با قصد اينكه چيزي كه براي او حرام است ياد بگيرد، اگر با قصد اعانه باشد، حرام میشود يا جايي كه به او چيزي یاد میدهد كه فراگيري آن براي او واجب يا مستحب است؛ با قصد اين امر حرام يا واجب را بكند تا واجب يا حرام بشود، اما اگر قصد نكند مفهوم اعانه در اينجا نيست، اگر بگوييم عنوان قصدي نيست حتي اگر قصد توسل به حرام نكند يا قصد توسل به واجب نكند ولي توجه دارد كه اين به آنجا میكشد باز هم حرام يا واجب میشود.
يك وقتي كار خودم را میكنم و توجهی به آن ندارم، يك وقتي است كه علم به اين امر محرم يا واجب هست اما قصد نيست، میدانم آن اثر را دارد يعني در آن ارتباط قرار میگيرد ولي انگيزه من اين نيست كه به آنجا بكشد يا نكشد، يك وقتي هم هست كه قصد است يعني هم علم دارد و انگيزه برای تعليم آن امر واجب است يا محرك او اين است كه به آن حرام برسد اینکه میداند اینطور میشود یا نمیشود يك بحثي است اما نيت و قصد يك امري بالاتر از علم است.
سؤال:؟
جواب: من اين كار را انجام میدهم براي اينكه شما آن كار واجب يا حرام را انجام بدهيد اين غير از آن است كه بناست اين انجام بگيرد، قصد يك چيز بالاتري است، در قصد انگيزه من اين است، اگر اين نباشد من اين كار را انجام نمیدهم ولي علم دارم كه اين غايت بر اين مترتب میشود، ولي در بعث من دخالتي ندارد من فقط آمدم اينجا مثلاً پولي بگيرم و میدانم كه او میآيد، انگيزه چیزی است كه در انبعاث من دخالت دارد ولي علم هميشه اینطور نيست.
اینکه میگوييم چيزي عنوان قصدي است يعني قصد در عنوان دخالت دارد ولی در عنوانهای غير قصدي قصد در آن دخالت ندارد، در تعاون دو نظريه وجود دارد؛ يك نظريه اين است كه تعاون عنوان قصدي است که خیلی در رفتارها مؤثر است ازجمله در باب تعليم و تربيت و كارهاي معلمان و در خيلي از ابواب ديگر زندگي بشر به لحاظ حكم فقهي، دو ديدگاه است، يك ديدگاه اين است كه عنوان قصدي است و امام اين ديدگاه را دارد، در صفحه 210 میفرمايند: «هل یعتبر في صدقها يعني في صدق الاعانه قصد المعين لتوسل الفاعل الي الحرام» قصد بكند كه كار حرام انجام بدهد يا نه در صفحه 212 میفرمايند: «فالاقرب الاعتباره» اقرب این است که قصد اعتبار دارد، «فان الظاهر أن اعانه شخص علي شيء» مفهوم را قصدي معنا میكند «اعانه شخص علي شيء عبارتُ عن مساعدته عليه و كونه ظهيراً للفاعل و هو انما يصدق اذا ساعدته في التوسله فالي ذلك الشيء و هو يتوقف علي قصدي لذلك فمن اراد بناء مسجدِ فكل من اوجد المقدمة لأجل توسله الي ذلك المقصد يقال ساعده عليه واعانه علي البناء المسجد» اين نظري است كه امام دارد، میفرمايد دو مفهوم اين مأخوذ است نقطه مقابل آقاي تبريزي است كه میفرمايد قصد دخالتي ندارد، ايشان هم در صفحه 92 میفرمايند «لاينبغ الارتياق في أنه يعتبر في الصدقه و اما اعتبار القصد في الصدق الاعانه الحرام علي الفعل المقدمه في الاريد الاتيان بالمقدمه لتوسل لغير بها الي الحرام و هذا غير المعتبر قطعاً» ايشان میگويد قطعاً معتبر نيست.
«بل يكفي في صدقها احراز أن الغير يتوسل بها» سه امري كه نوشتم براي اين است، ايشان میگويد علم شرط است يعني بايد بداند كه به آنجا منجر میشود اما قصد در آن شرط نيست علم هم كه ايشان میگويد در آن شرط است نه از باب اينكه در موضوع له شرط است، از باب اينكه بدون اين علم و توجه تكليفي ندارد، میگويد آيا توجه ندارد به اينكه اين كار او موجب حرمت میشود، اينكه تكليف ندارد از باب اين است كه تكليف منجز نيست نه اينكه در موضوع له محفوظ است. بنابراين آقاي تبريزي اینطور میگویند نمیخواهند بگويند عنواني است كه علم موضوع له آن است، نه قصد موضوع است و نه علم، حتي آنجايي هم كه توجه ندارد كه ياد دادن من موجب اين میشود كه او كار حرام يا واجب انجام دهد اما فیالواقع اين ارتباط وجود دارد؛ اينجا صدق اعانه میكند میگويد كمك كرد تا اين كار بشود منتهي چون توجه ندارد، مؤاخذه نمیشود چون تكليف تابع اين است كه آدم بداند، وقتي نداند و غافل از اين امر باشد تنجز تكليف نيست نه اينكه صدق عنوان اعانه نمیكند.
سؤال:؟
جواب: قسم دوم میشود ولي نه از باب اينكه در عنوان علم اخذ است یکوقت میگوييم اينجايي كه من غافل هستم از اينكه شما كار واجب انجام میدهيد و من مقدمه واجب شمارا ايجاد میكنم، چون توجهی به این ندارم -كار حرام را بگيريم چون در واجب تفاوتهایی هست- نمیدانم كه او حرام را انجام میدهد اينجا میگويد اعانه نكرد يا میگويد اعانه او حرام نيست به خاطر اينكه توجه ندارد، قصد و علم در موضوع له هيچكدام دخالت ندارد منتهي آنجا تكليف نيست به خاطر اينكه تكليف تابع علم است.
سؤال:؟
جواب: سؤال خوبي است در وظايف معلم حتماً بحث میكنيم همهجا معذور است يا به خاطر جهل معذور نيست؟ هرجایی كه معذور باشد اعانه صدق نمیكند يا اينكه اعانه آنجا حرام نيست؟ آنچه آقاي تبريزي میخواهند بفرمايند اين است كه اين عنوان نه قصدي است نه علمي.
سؤال:؟
جواب: يك بحث شخص است كه او میخواهد وظيفه خود و آنها را بداند كه او خودش تشخيص میدهد اما گاهي فعل من مبناي فعل ديگري است يعني مثلاً اگر او با قصد كشته، يك حكمي دارد و بدون قصد يك حكمي دارد، در حدود بحث غضف... بود اينكه نسبت فحشائي به كسي میدهد اگر قاصداً نسبت فحشاء به كسي میدهد، مستحق حد است اما اگر قاصد نباشد، مستحق حد نيست. قصد يك امر باطني است از كجا بفهميم؟
اينجا يك اصل عقلائي وجود دارد که آدمي كه لا يعقل نيست و مست یا خواب نيست در حالت شعور و آگاهي قرار دارد، حالت طبيعي بشري دارد، عقلا میگويند حرفهايي كه میزند با قصد میزند يعني حرفهايي كه من میزنم اصل بر قصد من است این اصول، اصول بسيار مهمي است كه در جاهاي اصول مختلف است؛ يك راوي اين چيزها را نقل كرده است، يكی از احتمالات اين است كه راوي اشتباه كرده باشد چون وقتي بخواهيم به روايتي یا خبر واحدي، مستفيضي اعتماد بكنيم بايد مخبر موثقي داشته باشيم، يعني خبر ثقه بايد باشد؛ در ثقه بودن مخبر دو امر را بايد احراز بكنيم يكي وثوق او به لحاظ اينكه گناه نمیكند، دروغ نمیگويد يكي به لحاظ اينكه خطا نمیكند، عدالت شرط نيست، بعضي میگفتند ولی مشهور فقها شرط نمیدانند، بايد دروغگو نباشد و آدم خطاكاري هم نباشد چون ممكن است دروغ نگويد، عادل هم باشد اما در نقلقولها دقت لازم نمیکند و ضبط درستي ندارد آنوقت شما وقتي میخواهيد به خبر اين شخص اعتماد بكنيد آن احتمال اول با شهادت نجاشي و شيخ و اینها است كه میگویند هذا ثقة؛ يعني آدم دروغگویی نبوده است؛ احتمال دوم كه نقلي كه میكرده ضبط درستي داشته، به خاطر خطاكاري زیرورو حرف نمیزند میگويد عدم خطاكاري او يك اصل عقلائي است، اصل اين است كه آدم ثقه و انسانها در نقلقولهایشان خطا نمیكنند، درست نقل میكنند، اصل اين است كه آدمي كه درغگو نيست درست نقل میكند اين همان اصلي است كه مبناي اعتماد به همه روايات و نقل مباني است با توجه به اينكه نقل معنا هم جايز است. در فاعل مختاري كه در حال شعور و آگاهي است اصل اين است كه در چيزي كه میگويد يا آنچه انجام میدهد قصد دارد، اين اصل مبنايي است كه خيلي در اصول و رجال و فقه به آن توجه میشود.
در مفهوم ثقه
بايد توجه داشته باشيم كه وقتي میگوييم ثقه است يكي به این معنا است كه دروغگو نيست، يكي هم اين كه آدم خطاكاري نیست. گاهي در رجال میگويد كه «شخصُ ثقه الا انه غير ضابط يا يختلط في الاحاديثه خلطُ» يعني آدمي است كه حواس پرتي داشته است، کموزیاد میگويد و دقت لازم در نقل ندارد.
اصل اين است كه افراد دقت لازم و متعارف را دارند، اصل اين است وقتی كسي حرف میزند معاني آن را قصد میكند يعني با همين مبناي محاوره ما است شما بايد احتمال بدهيد كه من در يك ساعت دقايقي حالت خوابي برايم پيدا میشود و حرفهایم روي اصول نيست. اصل اين است كه ثق لسان نيست روي اصول حرف میزند الا اينكه قرينه باشد مثل جايي كه من آيه را اشتباه خواندم كه میگويم «تعاونوا علي الاثم والعدوان» آنجا يك قرينهای است ولو اينكه من خلط كردم، ثق لسان شد، والا اصل اين است كه من ثق لسان ندارم روي اصول هماني را که در ذهنم طراحي كردم را میگويم، اين مبناي تحاور ما است، از مباني محاورات عقلائي اين است كه در اصول و اینها اين بحث مستقل بحث نشده است و امر مهمي هم هست.
چرا میگوييم آن نظري درست است كه عنوان اعانه عنوان قصدي نيست، بر خلاف آنچه امام فرمودند و نظر آقاي تبريزي را قبول داريم؟ علت اين است كه اصل در لغات اين است كه قصد در موضوع له مأخوذ نيست، لغت براي روابط و معاني که دارد وضع شده است. اينكه قصد در آنها مأخوذ باشد معمولاً يك معونه زائدهای میطلبد و لذا صد تا لغت رديف بكنيد میبينيد كه قصد در آنها مأخوذ نيست الا در جاهاي ويژهاي كه قرينه و دليل خاص دارد، بيشتر باید به تبادلات خودمان رجوع بكنيم در لغت چيزي جز تبادل ما نيست. در كلام امام دو سه تا ادعا بود و من الواضح اینطور است ولي حقيقت مسئله اين است كه كسي كه چاقو را به دست ديگري داده و او به يك كسي زده يا به او بمباران را ياد داده و او بمباران كرده است میگويند اعانه و، ولو اينكه توجه نداشت میگويد به او كمك كرد ولي این کمک غافلانه بود، نه اينكه كمك كردن صدق نمیكند، میگويد كمك كرد اما اين كمك از روی جهل بود. در صدق اين نه علم شرط است و نه قصد شرط است.
سؤال:؟
جواب: بايد قسم اول را بگويد صراحت ندارد. بحث عناوين غصبي از جاهايي است كه خيلي خوب میشود روي آن كار كرد يعني اگر كسي بخواهد در اين زمینهها و حوزهها كار بكند، شايسته يك پایاننامه است كه عناوين قصدي و غير قصدي و مرزبندی اینها و انواع عناوين به اين لحاظ كه سه قسم هم میشود نه دو قسم، چون گاهي عناويني داريم كه علم در آن دخالت دارد ولي قصد در آن دخالت ندارد مثلاً احتمال جديدي است و در فقه يك بحثي است كه «بسمالله الرحمن الرحيم» جزء سوره است يا جزء سوره نيست؟ اگر بگوييم جزء سوره است جزئيت سوره قائم به قصد است يا قائم با قصد نيست؟ يعني من بايد اين «بسم الله» را به عنوان «بسم الله» سوره حمد يا سوره «قل هوالله» قصد بكنم يا قصد لازم نيست؟ نكته مهمي است و لذا آنهایی كه قصدي میدانند میگويند اگر «بسم الله» را بگويد هنوز سوره را انتخاب نكرده است «بسم الله» را میگويد بعد میگوید والعصر بخوانيم يا انا انزلناه، میگويد باطل نماز است چون بايد قصد سوره را بكند، «بسم الله» را به عنوان جزئيت اينجا بگويد. چون جزء است و جزئيت هم قصدي است، من احتمالي دادم كه شايد بگوييم اين جزئيت قصدي نيست، علم در آن شرط است ولي قصد شرط نيست همینکه میداند بناست او بخواند كافي است لازم نيست كه به قصد اين بخواند اين مجز 38/49 ظريفي دارد اين بحث دیگری میشود.
ممكن است گاهي بين قصدي و غير قصدي يك مرزي هم داشته باشد يعني بگوييم علم به آن لازم است. در اعانه هم چون اين تفکیکها نيامده من فقط طرح میكنم ممكن است كسي بگويد اعانه عنوان قصدي است، ممكن است بگويد عنوان علمي است يعني علم در آن اخذ است نه قصد، ممكن است بگويد هيچكدام نيست كه ظاهراً آقاي تبريزي بايد اینطور بگوید؛ اعانه يعني كاري كه در كار ديگري تأثير دارد منتهي گاهي جاهل است، گاهي علم دارد و گاهي قصد دارد در اينكه در كار او تأثير داشته باشد. روابط افعال ما خيلي روي هم تأثير دارد الان كسي كه مثلاً مدير است نوع كار مديريت او در رفتارهاي كاركنان او تأثير دارد ولي هميشه اينطور نيست كه به این توجه داشته باشد يا رفتار معلم در متعلمان تأثير دارد ولي در بسياري از چيزها توجه ندارد، اينكه توجه ندارد به این معنا نيست كه تأثير ندارد ولي اين تأثير عالمانه، عامدانه و قاصدانه نيست، همان برنامه پنهان است كه گاهي مقصود است، گاهي مقصود نيست، گاهي معلوم است، گاهي معلوم نيست، گاهي میدانم كه اين تأثير را در شما میگذارد ولي واقعاً قصد اين را ندارم، گاهي قصد هم دارم، گاهي نوع پوشيدن و حركات من تأثيراتي در شاگردان دارد و توجه ندارم که اين تأثير را دارد.
سؤال:؟
جواب: بحث حرمت نداريم بحث عنوان داريم نظريه دوم اين است كه در عنوان قصد شرط نيست، علم هم شرط نيست اما در حكم علم دخالت دارد نه قصد و لذا میگوييم كه عنوان اعانه و تعاون عنوان غير قصدي و غیرعلمی است حتي در حالت غفلت و جهلت عنوان صدق میكند منتهي حرمت آن تابع علم است نه تابع قصد، علم هم از باب اين است كه انسان اگر كار حرام را غافلانه انجام بدهد كه حرام نيست.
سؤال:؟
جواب: علیالقاعده بايد اين را بگويند، ظاهر كلمات آنها اين است ما همين را میپذيريم يعني میگوييم قصد دخالت ندارد، اعانه بر گناه حرام است و لذا تعليم امر حرام به يك متعلم يا مديريت كاري كه آن شخص حرامي را انجام میدهد، اين عنوان اعانه صدق میكند و قصدي نيست، قصد هم نداشته باشد اگر علم داشته باشد حرام است ثمره اين دو قول آنجايي است كه علم دارد ولي قصد ندارد، امام كه میفرمايند عنوان قصدي است اگر با قصد انجام دهد حرام میشود اگر قصد نباشد، حرام نيست چون در مفهوم اين اخذ شده است ولو علم داشته باشد؛ اما كسي كه میگويد قصدي نيست، آنجايي كه قصد داشته باشد میگويد حرام است، آنجايي هم كه علم داشته باشد ولو قصد ندارد باز هم حرام است اما آنجايي كه غفلت باشد هر دو میگويند حرام نيست.
سؤال:؟
جواب: ثمره آن در علم شد، لا تعاونوا اعانه بر اثم حرام است، در اعانه قصد نيست چه قصد داشته باشي چه قصد نداشته باشي، ولي علم بايد داشته باشي نه به خاطر اينكه علم در مفهوم مأخوذ است براي اينكه علم شرط تنجز تكليف است، شرط اين است كه كسي عقاب پيدا بكند. والسلام عليكم و رحمهالله و بركاته؛ و صلی الله علی محمد و آله الاطهار