عنوان
فقه تربیت، تعلیم و تعلم، امربه معروف و نهی از منکر
پدیدآورسازمانی
مؤسسه اشراق و عرفان
محل نشر
قم
نویسنده
تاریخ نشر
1392/12/21
اندازه
11MB
زبان
فارسی
یادداشت
فقة¬التربیة
امربه معروف و نهی از منکر
حکم اولیه امر و نهی در واجبات و محرمات
ادله / فحص از معارض
آیه 134 سوره بقره
آیات و اخبار دیگری را نیز ذکر کرد، مثلاً «وَ لا تُسْئَلُونَ عَمَّا كانُوا يَعْمَلُونَ»[1] که از انسان درباره کار دیگران سوال نمی¬شود.
آیه 6 سوره کهف
همچنین می¬توان به آیاتی مانند «فَلَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ عَلى آثارِهِمْ»[2] و .... تمسک نمود.
روایات
یا روایاتی[3] که می¬فرماید طُوبَى لِمَنْ شَغَلَهُ عَيْبُهُ عَنْ عُيُوبِ النَّاسِکه چنان به خویش مشغول شده است که از دیگران غافل می¬شود. می¬توان چند گروه از آیات و روایات را ذکر کرد که توهم معارضه¬ای در باب آنها وجود دارد، اما جواب¬ها بر اساس نکاتی[4] که در آیه شریفه 105 سوره مائده گفتیم روشن است.
ـ البته نکات بیشتری نیز در آنها وجود دارد که الان لازم نیست به آنها بپردازیم اما در مقام کتابت و تقریر بحث می¬کنیم. ـ
گروهی از ادله امر به معروف و نهی از منکر را به طور مطلق منع نکرده¬اند و نسبت آنها با ادله امر به معروف و نهی از منکر نسبت عام و خاص و مطلق و مقید است که این¬ها را نیز در ضمن بحث¬های آینده خواهیم دید، ممکن است بگوید مثلاً در زمان غیبت در موضوعاتی از این قبیل امر به معروف و نهی از منکر نکنید یا تقیه و ... آنها خاص است و لذا نمی¬توان به عنوان معارض تلقی کرد. جواب¬های بعضی از مطالبی هم که بیان شد مطابق همان چیزی است که دیروز عرض کردیم و یا می¬توان جواب¬های روشنی داد.
ـ این وقتی می¬خواهد تقریر شود آن بحث را به این اضافه می¬کنیم و بسط می¬دهیم ولی فکر می¬کنم اینجا ضرورتی نداشته باشد.ـ
سوال: 2:30
جواب: در منطق اسلام سه نکته مهم است؛
حیثیات فعالیت¬ها و روش¬های تربیتی
فعالیت¬ها و روش¬های تربیتی غالباً دو حیث دارد؛
فعالیت¬ها مؤثر در کمال مربی
حیثی دارد که نگاه آن فعالیت تربیتی به کمال مربی است، این حیث، حیث تربیتی نیست، اگر این کار را انجام دهی موجب کمال خودت است، به وظیفه¬ات عمل می¬کنی، این خودسازی است، اما همین همزمان وجه تربیتی نیز دارد و لذا انتزاج دو حیث خودسازی و دگرسازی در بسیاری از روش¬ها و فعالیت¬های تربیتی که دین بر آن انگشت می¬گذارد وجود دارد، در منطق غیردینی نیز تا حدی این طور است ولی در منطق دینی این امر مهم است، از آن حداقلش که در واقع خود او از عذاب رها می¬شود (اگر توسلی تلقی کنیم) تا آنجایی که همین را می-تواند عبادت کند که پلکان کمال هم می¬شود، بنابراین در همه فعالیت¬های تربیتی یک بعد خویش دارد و یک بعد دیگری دارد؛ بعد خویش مراتب دارد؛ از حداقلی که از منقصت و حزازت عقاب و عذاب رها می¬شود تا آنجایی که با نیت و قربت به اوج کمال می¬رسد، این سلسله مراتب و مدارجی است که از اقل شروع می¬شود تا درجات راقی، و همه معطوف به بعد خود شخص است.
فعالیت¬ها مؤثر در کمال متربی
بعد مهم و برجسته دیگر این است که فعالیت¬ها و روش¬های تربیتی خواستار ایجاد تغییر در یکی از ابعاد زیر است؛
1. بعد فردی؛
2. (بعد دگرسازی)؛ جامعه یا در دیگران؛
بنابراین ارتکاز و تحلیل و لب قصه همراه آن است یعنی تاروپود این عمل¬ها این است که در دیگری اثر می¬گذارد، ذاتش ذات اجتماعی و تربیتی است، گاهی ذات اعمال ذات اجتماعی به معنای عام است و گاهی اجتماعی از نوع تربیتی است، این در درون آن عمل است و نباید دلیل به صراحت این کلمه را بگوید.
بعد دوم ـ بعد دگرسازی و ایجاد تغییر در دیگران ـ دارای مراتبی می¬باشد، از جایی که اصلاح رفتاریی که عمقی ندارد، انجام می¬شود فقط این گناه در جامعه محقق نمی¬شود، این فرد مرتکب گناه نمی¬شود، از این شروع می¬شود تا آنجایی که این امر در درون او تأثیرات پایداری باقی می¬گذارد.
نسبت فعالیت¬های تربیتی با «امر به معروف و نهی از منکر»
1. امر به معروف و نهی از منکر می¬تواند تمام مراتب بعد دگرسازی را دربربگیرد، ولی اقل آن فقط ممانعت از انجام گناه است این اقل مراتب تربیت است زیرا رفتار را ولو در این مورد اصلاح کرد، اگر در بیان اصطلاحی بگویید تربیت یعنی اصلاح رفتاری که ریشه در تحولی درونی داشته باشد یا پایدار داشته باشد در این صورت به این اصطلاح همیشه امر به معروف و نهی از منکر تربیتی نیست و لذا تابع این است که ما اصطلاح را چه بدانیم و اینکه اصلاح را عام بگیریم این رایج است و غلط نیست و فلسفه هم دارد و درست هم است؛ پس نسبت به خود شخص علاوه بر اثر ذاتی که در نکته اول گفتیم، اثر تربیتی فردی دارد، لااقل این است که رفتار او را در همین مورد تغییر می¬دهد، ولی می¬تواند اثر پایدارتری در این شخص بگذارد آن هم با درجاتی که دارد، ولی طبعاً اقل آن واجب است، مابقی مراتب و اقل واجبش تربیتی به معنای عام است، مابقی مراتب مشمول استحباب است چون این را پایدار کند که بعد هم انجام ندهد، این استحباب دارد، پس یک اقل کف الزامی تربیتی به معنای عام ا در همه موارد امر به معروف و نهی از منکر که دارای شرایط باشد، وجود دارد و مابقی حالت¬های تکمیلی و ترجیحی می¬شود که به سمت بیشتر می¬رود، یعنی اگر بخواهد آثار پایدارتر بگذارد آن آثار مضاعفی است که می¬گذارد.
2. امر به معروف و نهی از منکر در بعضی مراتب خود فعل تربیتی به معنایی که در نکته دوم گفته شد، نیست، در مواردی از نهی از منکر که به قتل می¬انجامد و مراتبی هم هست که فعل تربیتی نیست.
سوال: 8:53
جواب: نه، می¬گوییم این اقل حتماً ملازم است و اصلاً ذاتی این عمل است.
سوال: 9:20
جواب: نمی¬تواند نباشد، حتما در مقام بیان است یعنی چنان ذاتی است که نمی¬توان از عبور کرد. قطعاً می¬دانیم این ملحوظ است.
حکمت حکم «امر به معروف و نهی از منکر»
این فعالیت تربیتی که برای فرد اقلی داشت ولی می¬تواند تأثیرات پایدارتر بیشتری نیز بگذارد، در ارتباط با جامعه و دیگران هم اگر در نظر بگیریم باید توجه داشته باشیم که خواه ناخواه بازتابی اجتماعی نیز دارد، البته این ملازم و همیشگی و دائمی و مقوم نیست ولی می¬تواند و در بسیاری از اوقات¬ این چنین است که وقتی امر به معروف و نهی از منکر سَبک شد و همگان به آن تقید پیدا کردند، عملاً موجی اجتماعی داشته، فرهنگ اجتماعی را تغییر می¬دهد، این حکمت حکم است و علت و موضوع و این¬ها نیست، این حکمت است ولی حکمت بسیار مهمی است، اما این طور نیست که حکم تابع این حکمت باشد، ممکن است در مواردی دو نفر هستند و اصلاً مجتمعی نیست، آنجا هم اگر رفیق فرد اشتباهی انجام می¬دهد باید بگوید، در حالی که آنجا ابعاد و آثار اجتماعی و فرهنگی و موج اجتماعی و اینها وجود ندارد، اما این حکمت، حکمت واضحی است که وجود دارد و قطعاً هم می¬دانیم که حکمت شرع است، نمی¬گوییم علت است ولی روایات نیز به این اشاره دارد که شارع می¬خواهد که این فعالیت فرهنگ شود و جامعه از این فرهنگ نظارتی و مراقبتی متأثر شود و اصلاحات اجتماعی هم در پرتو این حاصل می¬شود ولی این البته حکمت است ولی اثرش در اینجا وجود دارد؛
تفاوت «فقه تربیتی» با «تحلیلی تربیتی فقه»
به این فقه التربیه¬ای می¬گوییم که حکمت¬های تربیتی را بیان می¬کند نه اینکه حکم به صورت ذاتی و موضوعی در صدد آن است، ولی حکمت¬های تربیتی در احکام إلی ماشاءالله است، اول ـ در یک جای دیگر گفتیم ـ که یکی از کارهای ما در ارتباط با فقه، تحلیل تربیتی است، تحلیل تربیتی، فقه تربیتی نیست، آن تحلیل تربیتی فقه است که گاهی وقتی فقه¬التربیه گفته می¬شود ذهن بعضی افراد بیشتر به سمت این می¬رود یعنی آثار تربیتی که احکام فقهی دارد، ما به لحاظ فنی به آن فقه نمی¬گوییم البته آن خیلی مهم است، برای آن هم طرح وجود دارد و من تأملاتی پیرامون آن دارم، اگر آن نگاه را داشته باشیم آن دانشی جدید است یعنی از طهارت تا دیات، همه این¬ها را می¬توانید با نگاه تربیتی یعنی آثار تربیتی نه افعال در مقام تربیت بلکه آثاری که در فضای تربیت فردی و اجتماعی، احکام شرعی از آن تراوش می¬کند ولی فعل، فعل تربیتی نیست و لذا فعل در مقام تربیت در فقه تربیت می¬آید، اما بازتاب¬های افعالی که ولو در مقام تربیت نیست آن چیست و تحلیل آن چیست؟ این یک کار تحلیلی است که در فقه انجام می¬شود، البته همیشه بدانید این تحلیل¬ها ممکن است در مواردی ما را به اثری فقهی نیز برساند اما نادر است، اینکه ممکن است بشود علتش این است که ممکن است در تحلیل تربیتی به یک عنوانی برسید و بعد ببینید عنوان حالت ثانوی پیدا می¬کند؛ این بحثی که خیلی خیلی اشاره¬وار از آن عبور کردم در نظام سازی شهید صدر نیز است، در نظام سازی علی¬القاعده کار تحلیلی می¬کنیم نه کار فقهی، اما گاهی آن نظام سازی اثری بر کار فقهی می¬اندازد و لذا اقتصاد شهید صدر در نظام سازی که یکی از مراحل آن اجتهاد به معنای عام است، کار فقهی به معنای خاص نیست الا در یک مواردی با یک قیودی. این همان کاری است که در ادامه کار شهید صدر کسی انجام نداده است، کار اجتهادی فقاهتی روی این انجام نشده است.
سوال: 16:30
جواب: این در حد حکمت است، تحلیل است، اینکه فعل تربیتی باشد در آن تردید است ولی حکمت است، البته ممکن است باشد، من نفی نمی-کنم ولی ظاهراً در حد فعل تربیتی نیست و لذا یادمان باشد که فعل تربیتی غیر از سرّ تربیتی است و بینهما قولٌ بعید، البته گاهی هم می¬تواند بین این¬ها دادوستد برقرار شود.
سوال: 17
جواب: جمعش لازم نیست، یکی از آن دو کافی است، این هم داستان دارد، یا باید ذات فعل آن طور باشد یا او قصد کند، حالا اینکه آیا قصد مطلقا می¬تواند این طور باشد یا نمی¬تواند در یک جایی به آن می¬پردازیم.
سوال: 17:28
جواب: مطلقا نباید این طور بتواند باشد. در جای مناسب راجع به این بحث می¬کنیم.
جمع بندی
1. فعل تربیتی غیر از سرّ تربیتی است، این دو خیلی فرق می¬کند.
2. فعل تربیتی گاهی تربیت ناظر به فرد است و گاهی ناظر به جامعه است، همه این¬ها جای کار داشته، نکته¬های فقهی مهمی دارد.
سیر بحث «امر به معروف و نهی از منکر»
فصل اول در امر به معروف و نهی از منکر، ادله امر به معروف و نهی از منکر بود و معارضات و جمع¬بندی آن که در جلسات قبل بیان شد؛ یعنی
1. اول مقدمات داشتیم حدود ده مقدمه ذکر کردیم؛
2. بعد فصل اول آمد که ادله بود،
3. فصل دوم کیفیت حکم امر به معروف و نهی از منکر است، مشخصاً اول در وجوب بحث می¬کنیم، این بحث را باید در دو قسمت قرار دهیم.
ـ یادمان آمد که بحث دیگر هم در حکم امر به منکر و نهی از معروف هم در روایات آمده است و در قرآن هم ریشه دارد، آن را بحث نکردیم، آن را باید در بحث اول می¬گفتیم که چون کسی هم بحث نکرده من هم عبور کردم ولی الان به ذهنم می¬آید که آن از نظر فقهی حرف دارد و لذا آن را بعدها بحث می¬کنیم. ـ
فصل دوم؛ کیفیات حکم «امر به معروف و نهی از منکر»
فصل دوم کیفیت حکم امر به معروف و نهی از منکر است، مشخصاً اول در وجوب بحث می¬کنیم، این بحث را باید در دو قسمت قرار دهیم.
کیفیت احکام را در دو قسم قرار می¬دهیم؛
1. مواردی که حکم «امر به معروف و نهی از منکر» در آنها وجوب است؛
2. مواردی که حکم «امر به معروف و نهی از منکر» در آنها استحباب است؛
ـ فعلاً آن که رایج و متداول است و در جواهر و پاره¬ای از کتب دیگری ملاحظه می¬کنید، چیزی که الان دست ما است جواهر و دائره¬المعارف فقه است، در جلد 17 ، این دو جلد را بیشتر می¬بینیم و نرم افزار نیز است، مواقب و فقه¬الصادق ولی بیشتر جواهر و دائره¬المعارف محور بحث ما است. ـ
کیفیات حکم وجوبی «امر به معروف و نهی از منکر»
ابتدا کیفیت حکم امر به معروف و نهی از منکر در مواردی که این حکم وجوبی است؛ یعنی در واجبات و محرمات، را مورد بررسی قرار می¬دهیم، چند بحث در این باره وجود دارد که یکی را بیشتر بحث کرده¬اند ـ عینیت و کفائیت ـ اما مباحث دیگری هم دارد که یا بحث نکرده-اند یا خیلی گذرا عبور کرده¬اند، ولی ما مهم می¬دانیم و بعد بحث می¬کنیم.
1. عینیت و کفائیت
مقام اول در بحث کیفیات حکم، بررسی کیفیت حکم وجوب است، در این مقام چند بحث وجود دارد؛ بحث اول العینیة و الکفائیة، آیا امر به معروف و نهی از منکر عینی است یا کفایی است؟
مقدمه
1. نکته¬ای مقدماتی در این بحث این است که واجبات آن طور که معروف است، به عینی و کفایی تقسیم می¬شوند، حداقل دوازده تصویر در واجب کفایی وجود دارد، البته بعضی از آن تصویرها واجب کفائی را از کفائیت به سمت چیزهای دیگر می¬برد ولی نمی¬شود در اصل این که تقسیمی در واجبات به عنوان واجبات عینی و کفایی وجود دارد، تردید کرد و مشخصه واجبات کفایی این است که حکم ولو متوجه همه است اما چون غرض واحد است، با فعل یکی از مکلفین از بقیه ساقط می¬شود، این اجمال تعریف کفایی است که در واجبات کفائیه غرض واحد است و تکلیف گرچه به همه متوجه شده است، اما با فعل یکی از مکلفین از بقیه ساقط می¬شود، این تقسیمی است که در واجبات عینی و کفایی داریم.
2. اصل در واجبات اوامر و تکالیف، عینیت است؛ آن هم با دلیل حکم عقل یا اطلاق یا وجوه دیگری که در اصول ذکر شده است.
کفائی بودن «امر به معروف و نهی از منکر»
امری که اولاً و بذات ظهور در عینیت دارد، یعنی اینکه هر یک از افراد به نحو استغراق و انحلال تکلیف دارند و امتثال و عصیان هر کسی مستقل است و سرنوشت این¬ها به هم گره نخورده است، این ظاهر خطاب است، می¬گوید أقم الصلاةیا هر امر دیگری ظاهر آن این است که هر کسی یک امر دارد که استغراق و انحلال است و اتیان و اطاعت و عصیان او هم مال خود او است، ربطی به هم ندارد.
ادله
باید این بررسی انجام شود که چرا از اصل بیرون رفته، قائل به کفائیت می¬شویم؟ دلیل اصلی بر کفائی شدن تکلیف، یکی از این اموری است؛
ادله عقلی
1. متعلق تکلیف امکان تعدد در مکان وقوع نداشته باشد؛ به بیان دیگر اصلاً متعلق تکلیف بیشتر از یکبار نمی¬تواند متعلق واقع شود، عقلاً امکان تعدد در آن نیست مثل دفن میت، این دفن به همان شکلی که مشهور است یکبار واقع می¬شود، این یک مورد از است که آن امر عقلاً قابل تکرر نیست و لذا می¬گوید اگر یقین داریم که غرض این است و آن غرض هم معلوم و روشن است که تکرر پیدا نمی¬کند، واجب کفایی می¬شود.
2. حالت دوم این است که اینطور نیست که یقین به این داشته باشیم که غرض این است و این هم تکرر پیدا نمی¬کند ولی ظاهر قصه عرفاً این است، مثل غسل یا مثل قتل، به همه می¬گوید این محارب را بکش، آن قتل عقلاً تکرر ندارد، حالت دوم کمی از این ضعیف¬تر است، این است که عقلاً این طور نیست که قابل تکرر نباشد، مثل امر به معروف و نهی از منکر، امر و نهی غیر از قتل است و قابل تکرر است ولو طرف منتهی هم شده است و به حرف یک نفر عمل هم کرده است و لذا متعلق حکم قابل تکرر است، اما عرفاً چنان روشن است که این معطوف به آن غرض است که غرض این است که این شخص عمل کند نماز بخواند یا شراب نخورد.
سوال: 27:30
جواب: همان با اولی فرق دارد.
سوال: 27:37
جواب: نه، ممکن است بگوییم خود این گفتن در این شرایط مطلوبیتی دارد.
سوال: 27:44
جواب: آن هم ممکن است بگوید که تکرار آن خوب است ولو انجام داده است، برای اینکه خوب جا بیافتد. این طور نیست که عقلاً بگوییم نمی¬شود. بله اگر امر به معروف حدوثی بگوییم نمی¬شود، می¬خواهیم فرقش را بگوییم؛ گاهی خود آن موضوع تکررناپذیر است، گاهی موضوع تکررپذیر است ولی متعلق تکررپذیر نیست،
3. گاهی هم هست که حتی متعلق هم تکررپذیر است ولی مطمئنیم که این تکرر را نمی¬خواهد. اگر این معروف را حدوثی بگیریم یا غیر حدوثی بگیریم این قسم دوم و سوم قرار می¬گیرد.
این سه حالت است، در این حالات هیچ دلیل لفظی نمی¬خواهیم یعنی آنجایی که موضوع تکررناپذیر است یا متعلق تکررناپذیر است، تکررناپذیری در قطعی یا اطمینانی، چهار حالت می¬شود؛ موضوع و متعلق اگر تکررناپذیر باشند امر کفایی می¬شود، این تکررناپذیری؛
1. گاهی حالت عقلی قطعی دارد؛
2. گاهی حالت عرفی و متعارف دارد؛
در این حالات چهارگانه قرینه لبیه می¬گوید این واجب عینی نیست و واجب کفایی است.
دلیل شرعی
حالت دیگری نیز وجود دارد که غیر از این چهار حالت است؛ این است که عقل ما چنین چیزی را نمی¬فهمد، شرع می¬گوید این کفایی است، مثلاً در صلاه بر میت عقل چیزی نمی¬فهمد بلکه فکر می¬کنیم صلاه بر میت حالت عینی دارد و اگر هم تک تک و جداجدا بخوانند ممکن است در آن مصلحت باشد ولی کشف از اینکه اینجا تکررناپذیر است این از ناحیه شارع انجام می¬شود.
جمع بندی
لذا چهار صورتی که بیان شد در جایی بود که عقل مستقلاً می¬فهمد و همه این چهار صورت هم می¬تواند فرض شود ولی جایی که شرع کشف کند، تعبدی است، ما نمی¬فهمیم، در آن چهار حالت اولی که عقل کاشف است و فهمنده مستقل است، آن قرینه لبیه عادی است و به دلیل چسبیده است و تا واجب را می¬بیند می¬گوید این کفایی است اما حالت¬های بعدی که عقل نیست و شرع کشف می¬کند، طبعاً دلیل لفظی می-خواهیم و لذا حمل یک تکلیف بر کفائیت یا به آن چهار حالتی است که عقل خودش می¬فهمد، آنجا دلیل لفظی نمی¬خواهیم، لبّی و عقلی است. یا به همین احوال است ولی با کشف شرع که در اینجا دلیل لفظی می¬خواهیم. البته امر به معروف و نهی از منکر از مواردی است که نیاز به دلیل لفظی نداریم و اینجا از قبیل یکی از آن احوال چهارگانه است منتها اینکه دقیقش چیست بعد می¬گوییم و لذا اینجا نباید انتظار داشته باشیم دلیلی بگوید این کفایی است، این مهم¬ترین دلیل بر این است که اینجا کفائیت بگوییم، البته در دائره¬المعارف پنج قول ذکر کرده است.
________________________________________
[1] . سوره بقره؛ آیات 134 و 141؛ سوره مائده، آیه 101؛ سوره سبأ، آیه 25
[2] . سوره کهف، آیه 6
[3] . يَا أَيُّهَا النَّاسُ طُوبَى لِمَنْ شَغَلَهُ عَيْبُهُ عَنْ عُيُوبِ النَّاسِ وَ طُوبَى لِمَنْ لَزِمَ بَيْتَهُ وَ أَكَلَ قُوتَهُ وَ اشْتَغَلَ بِطَاعَةِ رَبِّهِ وَ بَكَى عَلَى خَطِيئَتِهِ فَكَانَ مِنْ نَفْسِهِ فِي شُغُلٍ وَ النَّاسُ مِنْهُ فِي رَاحَة؛ نهج البلاغة (للصبحي صالح)؛ ص255
[4] . ذیل مباحث جلسه 32 و تحت عنوان «چگونگی تعارض آیه 105 سوره مائده با وجوب «امر به معروف و نهی از منکر»»