عنوان
فقه تربیت، تعلیم و تعلم، تربیت اجتماعی
اصطلاحنامه
آموزش و پرورش (Education) | تربیت (Upbringing) | تعلیم و تربیت | فقه (Islamic law)
پدیدآورسازمانی
مؤسسه اشراق و عرفان
محل نشر
قم
نویسنده
تاریخ نشر
1391/07/11
اندازه
0
زبان
فارسی
یادداشت
6. تفقه
تفقه به معنای فقه و فهم عمیق و دقیق هست و وقتی ماده فقه به باب تفعل برود، بنا بر قاعده «زيادة المباني علي المعاني»تأکیدی در امر ایجاد میشود و لذا در لیتفقهوا یک نوع فهم دقیق میباشد.
معانی تفقه
1.فهم دقیق
هم به خاطر خود ماده فقه، و هم این که به باب تفعل رفته و یک نوع تضلع در فقه و فهم را شامل میشود.
2.مطلق فهم
اگر مقصود از تفقه، یک نوع فهم دقیق و عمیق باشد، فبها و نعم المطلوب، در غیر این صورت تبدیل به شبهه مفهومیه میشود، به این معنی که معلوم نیست تفقه، مطلق فهمیدن است یا فهمیدن خاص و عمیق؟ اگر گفته شود، فقه، مشترک لفظی هست و هم به معنای فقه عام و فقه خاص استعمال میشود، باید مطلق فهم گرفته شود؛ چون امر، روی فقه آمده است، و قدر متیقن هم، معنای عام است، چون در تکلیف، حداقل تکلیف را باید اخذ کرد.
اگر احراز شد که مقصود از تفقه لغةً، یک فهم دقیق است، فهم دقیق و فقه خاص را اخذ میکنیم.
بررسی معانی تفقه
فقه، هم از جهت لغت، بار ویژهای دارد، و هم وقتی به باب تفعل بیاید بنا بر قاعده زیادة المبانی تدل علی زیادة المعانی، یک نوع اطمینانی حاصل میشود که تفقه، شامل فهم دقیق هست.
فقه و فهم دقیق، مراتب عام فهم را شامل میشود، هرچند مرتبه اجتهاد، از ابرز مصادیق آن به شمار میآید.
همین الآن کسانی که در حوزه میآیند یک عده عامیاند، عوام در اخلاق، عقاید، ... وقتی چیزی را میداند درحد تکلیفش میداند و یک عدهای مجتهد نیستند، ولی واقعاً یک نوع ممارست و مهارت خوبی در احکام و اخلاق و عقاید و ... دارند اگر میخواهند صاحبنظر باشند در دقائق و فروعات فقهی و ...، در این حد از توان نیستند ولی این با آدم عادی که در کوچهبازاری متشرع فرق دارد، فقه و اخلاق و ... را مطلع هست و یک نوع مهارت دارد ولو در حد اجتهاد نیست.
در ازمنه قدیم، در عصر معصومین این دو غالباً بر هم منطبق بوده، یعنی در عصر صحابه و اصحاب کسی کهممارستی داشته و مرتب نزد معصومین میآمده در آن زمان این دو حالت تقریبا به هم نزدیک بوده است؛ علت این است که اجتهاد، یک مقوله سنگین و دشواری نبوده است و لذا این دو دایره، غالباً بر هم منطبق میشدند. ولی همیشه این دو دایره منطبق نیستند، دایره دینشناسی و آشنایی درست و عمیق با دین با دایره صاحبنظری و اجتهاد و استنباط همیشه بر هم منطبق نبوده، حتی آن وقت، در این زمان خیلی واضح است که بر هم منطبق نیست، اگر کسی مجتهد در فقه شود و استنباط کند فقط همین فروع اجمالی و علم اجمالی را بهتر بداند کار هر کسی نیست ولی مراتب پایینترش اجتهاد مطلق نیست، اجتهاد متجزی است، غیر اجتهاد هم، آدم ماهر مسلطی که مثلاً کسانی در عروه مسلط هستند که خود مجتهد مسلط نیستند یا در جواب سؤالات و احکام و اخلاق و ... مهارتی دارد ولی مصرفکننده است ولی مصرفکننده ماهری هست، نمیتواند تولید کند، ولی با آدم معمولی فرق دارد.
ـ در اینجا خیلیها این آیه را برای وجوب اجتهاد به این آیه تمسک کردند.
ـ ولی تردید وجود دارد، هرچند قطعاً تفقه، اجتهاد را هم شامل میشود، و از ابرز مصادیقش هست، ولی اینکه منحصر به او باشد انحصاری ندارد و «یتفقهوا»شامل اجتهاد نیست، بلکه مطلق مهارت در متون دینی در احکام و عقاید و معارف دین میباشد، نه آن حدی که عوام هستند که یاد بگیرند، بلکه یک نوع تضلع دارد ولی نه در حد اجتهاد.
بعید نیست «تفقهوا»فراتر از اجتهاد و فهمهای دقیق دون اجتهاد را هم شامل شود، چون در تفقهوا، اجتهاد نیست، فهم دقیق است و فهم دقیق اوسع از اجتهاد است.
نکته: تفقه همیشه متعلقی میخواهد و همیشه «فی» همراهش هست ولو محذوف باشد.
حاصل بحث تفقه
فتحصل که در تفقه سه احتمال است:
1 ـ مطلق فهمیدن احکام و معارف دین
2 ـ فهمیدن ویژه و خاص ولی اعم از اجتهاد (مادون اجتهاد را هم شامل بشود)
3 ـ اجتهاد
ظاهر، احتمال دوم است.
احتمال اول، شامل مطلق آشنایی است و آشنایی اعم از آشنایی معمولی، متوسط یا اجتهاد میشود.
احتمال دوم، یک درجه محدودتر است، مطلق آشنایی نیست، مطلق فهم نسبت به دین چه در رتبههای متوسط، یا اعلی که شامل اجتهاد هم میشود.
احتمال سوم: شامل اجتهاد میشود.
این سه احتمال به صورت عام و خاص میباشند، و روایاتی که این آیه را در این بحث تطیبق کردهاند هم عامه و هم خاصه روایت کردند.
7. دین در «ليتفقهوا في الدين»
معانی دین
الف: دین به معنای مجازات؛ «يوم الدين، يوم القيامة»که اعم از ثواب و عقاب است.
ب: دین به معنای معارفی که از ناحیه خدا نازل شده، اطلاق میشود.
ج: دین به معنای اسلام؛ «إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلام»آل عمران/19.
د: دین، مطلق «ما انزل الله»است.
دین فقط اختصاص به احکام ندارد، بلکه مطلق «ما انزل الله»را بیان میکند مطلق آنچه که در شریعت است از ناحیه خدا برای بشریت نازل شده است، و اختصاص به احکام و فقه ندارد؛ بنابراین همه «ما انزل الله»، دین است، منتهی «ما انزل الله» اعم از این است که از عقل به صورت مستقل یا از متون نقلی استفاده شود، خلاصه هر آنچه که از دین است، خواه از طریق کتاب و سنت و ادله نقلی، شرع و دین بودن بیان شود، یا هر آنچه که عقل در مستقلات و ملازمات به دین نسبت دهد، و یا آنچه که با مستقلات عقلیه به شرع منسوب شود.
طرق شناخت دین
واژه «ما انزل الله»در جایی نیامده است دین یعنی آنچه که خدا برای هدایت بشر قرار داده است
الف: عقل
ب: نقل
آنچه که در مجموعه منابع و متون دینی نباشد، مشمول آیه نیست، اگر چیزی راجع به آنها گفته شود، از باب مقدمه اجتهاد و مقدمه فهم دین است که برای تفقه مثلاً باید منطق هم مثلاً خواند که از باب مقدمه است که به صورت نفسی، خطاب، شامل آن نمیشود و وجوب غیری مقدمی پیدا میکند، هرچه که از منابع دینی به عنوان دین استفاده میشود، مشمول این مفهوم است و هر چه خارج از این است، بیرون است مگر این که مقدمه فهم دین باشد که از باب مقدمه، وجوب پیدا میکند.
بنابراین تفقه فقط در احکام نیست، بلکه بخشهای دیگر معارف را شامل میشود که نتیجه این نکات، این میشود که شارع الزام میکند که گروهی در معارف اعتقادی و اخلاقی و فقهی، تضلعی پیدا کنند ولو مادون اجتهاد؛ هرچند اگر اجتهاد هم باشد، فبها و نعم المطلوب.
مفاهیمی همچون تفقه، که مقول به تشکیک است، شامل تضلع و اجتهاد میشود، منتهی اجتهاد رتبه بالاتر است، و بعید نیست در این نوع مفاهیم که امر یک حالت تشکیکی دارد، رتبه بالاترش بهتر است. نکته مهم اینکه، از نظر عقلایی این گونه باشد، مثلاً در «اتقوا الله»مرتبه بالاتر تقوا مطلوبیت بیشتری دارد، همچنین ایمان که ذو مراتب است، مرتبه بالاترش مطلوبیت دارد، البته فاتقوا الله و ... درجه بالاترش تأکد دارد، و در اینگونه امرها که مقول به تشکیک است، مراتب و درجات بالاتر امر، مطلوبیت بیشتری دارد، و این یک قاعده اصولی است.
بنابراین امری که به یک موضوع ذو مراتب تعلق میگیرد عنوان مشترک محیط وجوب میشود و درجات بالاترش به تناسب اشتدادی که دارد از مطلوبیت بیشتری برخوردار میشود و تأکد بیشتری دارد.
8. واو «ولینذورا»
واو در ولینذروا ، مفید عاطفه و عطف کردن است، و در این عطف دو احتمال وجود دارد:
- عطف بر لیتفقهوا
- عطف بر محذوف
لولانفر برای دو چیز:
- لیتفقهوا
- لینذروا
«لیتفقهوا»تا اینکه خودشان استفاده کنند ولینذروا قومهم، چون واضح بوده مثلاً حذف شده است، چون کسی که تفقه میکند خودش بهرهای میبرد و حذف است و به دیگران هم بهرهای میرساند لیستفیدوا لأنفسهم ... «یتفقهوا فیالدین» لاستفادة انفسهم «ولینذروا» دیگران را.
بر طبق احتمال دوم، مشکل این است که «لیتفقهوا» لاستفادة انفسهمو برای این که دیگران را انذار کنند، در این صورت، استفاده خودش یا انذار دیگران ذیالمقدمه میشود و «یتفقهوا» مقدمه اینها میشود و ممکن است تفقه از وجوب نفسی بیافتد.
اگر چیزی محذوف باشد، بعید نیست نتیجه اصولیش این شود که تفقه، امر مقدمی است، و واجب نفسی نیست، اما اگر «واو» باشد که عطف بر «لیتفقهوا» باشد اینها در عرض هم قرار میگیرند «یتفقهوا» و «ینذروا»، هر دو موضوعیت دارد، علیرغم این که تفقه مقدمیت هم دارد، ولی موضوعیت و استقلال تفقه محفوظ میماند.
با توجه به اینکه اصل، عدم الحذف است، بنابراین باید احتمال اول را قبول کرد و «لينذروا» را بر «لیتفقهوا» عطف کرد، که در این صورت، «یتفقهوا و ینذروا» در عرض هم قرار میگیرند، البته عقل این را میفهمد که در تفقه، علاوه بر نفسیت، یک مقدمیت هم وجود دارد، و لذا تفقه با این بیان همان چیزی میشود که گفتیم که برخی مقدمات هم نفسیت و هم غیریت دارند.
نکته مهم
در آیه مورد نظر، دو امر وجود دارد، که امر اول، مقدمه امر دوم هم هست، ولی منافاتی با نفسیت ندارد، وقتی انذار میکنید، باید دینشناس باشید ولی درعینحال این طور گفته است که تفقه، موضوعیت دارد و از آنجا که «لينذروا» با «واو» آمده است و «واو» حذف نشده است، تضلع در دین، واجب نفسی است، ولو به آن ذی المقدمه نرسد ولی درعینحال هر دو واجب هستند.