عنوان
فقه تربیت، تعلیم و تعلم، تربیت اجتماعی
اصطلاحنامه
آموزش و پرورش (Education) | تربیت (Upbringing) | تعلیم و تربیت | فقه (Islamic law)
پدیدآورسازمانی
مؤسسه اشراق و عرفان
محل نشر
قم
نویسنده
تاریخ نشر
1391/07/12
اندازه
12MB
زبان
فارسی
یادداشت
مقدمه - خلاصه بحث قبل
آيه شريفه نفر، به عنوان اولین دلیل برای قاعده وجوب ارشاد جاهل بحث شد؛ و در ضمن آيه شريفه نکاتي طرح شد، نتايجي که تا اينجا بدست آمد عبارت است:
الف: آيه شريفه نفر دلالت بر وجوب تفقه ميکند.
ب: وجوب، از توبيخ به ترک استفاده ميشود.
ج: وجوب، به تفقّه، تعلق گرفته است.
د: مراد از تفقه، فهم مناسب و متضلعانه است که اجتهاد مصداق بارز آن ميباشد هرچند اين نظر، خلاف نظر مشهور بود و نظر مشهور در مورد تفقه، اجتهاد ميباشد.
9. وجوب نفر؛ نفسی یا غیری؟
در لولانفرقرائنی وجود دارد که وجوب نفر را وجوب غیری میکرد، اما میتوان در وجوب نفر، سه احتمال داد:
1. وجوب تفقه، فقط غیری است. تفقه، براي انذار عملکرد خودش، یا برای انذار دیگران.
2. فقط وجوب نفسی است
3. وجوب نفسی و غیری با هم.
احتمال دوم قائلی ندارد، و نمیتوان گفت وجوب تفقه، هیچگاه غیری نمیشود؛ زیرا در برخی از موارد برای رسیدن به غرض دیگری، وجوب تفقه یک نوع مقدمیت دارد، از طرف ديگر، لازمه قول به نفسيت اين نيست که حتماً غيري هم باشد.
تقویت احتمال نفسیت همراه غیریت
اگر چیزی وجوب پیدا کرد، و در نفسیت و غيريتش شک بود، به اطلاق یا حکم عقل رجوع میشود که نتیجهاش وجوب نفسی است، اگر اطلاق یا حکم عقلی نباشد، به اصول عملیه مراجعه میشود اما همه بحثها در جایی است که قرائن ویژهای نباشد، که اتفاقاً در اینجا قرائن ویژهای وجود دارد، و اگر قرائن ویژهای هم نباشد از اطلاقات حکم و عقل بهره برده میشود.
ظاهر امر به تفقه، بيانگر محوري بودن تفقّه است، و لذا وجوب نفسی دارد. در جمله «فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ»توبه/122 واضح است که نفر برای تفقه میباشد، و ظهور عرفی محوريت تفقه، نفسیت است، و در صورت شک در نفسيت، اصالة الاطلاق،نفسيت را تعيين ميکند.
از طرف دیگر، واو «لینذروا»که دو احتمال در موردش بيان شد، مبنای تعیین نفسیت و غیریت است. اگر این واو، عطف بر محذوف باشد که برخی هم گفتهاند تقدیر آیه چنین است: «لیتفقهوا فی الدین» لیستفیدوا لأنفسهم «و لینذروا قومهم». ممکن است گفته شود وجوب غیری است، برای اینکه تفقه، مقدمه استفاده خودش، و برای استفاده دیگران ميشود، اما اگر واو، عطف بر «لیتفقهوا» باشد، ظهور نفسیت را تقویت میکند چون «لیتفقهوا» «و لینذروا» در کنار هم مترتب بر نفر شده است و آوردن واو، عنایت دارد که بگوید اینجور نیست که نقطه نهایی «لینذروا»باشد «لیتفقهوا»هم اصالتی دارد این هم تأیید و هم اشعار به این مطلب است.
طبق قواعد، تفقه در دین یا چیزی مادون اجتهاد، واجب نفسی کفائی است، همانطور که انذار هم واجب کفائی است و اینگونه نیست که اگر در جایی انذار بر کسی واجب نبود، تفقه هم واجب نباشد، تفقه، ذاتاً موضوعیت دارد البته ادله دیگری هم دلالت دارند که تفقه یا اجتهاد یا تضلع در شناخت معارفدین، واجب است با قطعنظر از اینکه به چه نتیجهای برسد.
تفقه، در کنار غیریت، نفسیت دارد، بخصوص که «واو» آمده است، اگر بدون «واو» ذکر ميشد، ممحّض در غیریت میشد، ولی نيامدن «واو» از تمحّض در غیریت خارج ميکند، در صورت نيامدن با «واو» بايد دست از ظهورات برداشت، ولی ذکر «واو» وجهی براي اسقاط اصالة النفسيهنيست.
10. تخویف به دلالت مطابقی و التزامی
بیان شد که اصل انذار، لغتاً به معنای ترساندن و إخبار مع التخويف است. بيان خبر به صورتي که در آن ترساندن و هشدار دهندگي باشد، و به همین دلیل در خبر واحد، به این آیه تمسک شده است.
تخویف، گاهی به دلالت مطابقی است، گاهی به دلالت التزامی.
گاهي بيان اخبار ديني به دلالت مطابقي است، يعني لحن بيان، لحن موعظهاي است و همزمان مخاطب را بر آثاري که بر مخالفت امر خداست متوجه ميکند. گاهي بيان اخبار ديني به دلالت التزامي است، به اين بيان که در باطن و روح سخنش، تخويف نهفته است. انذار، عموميت دارد و به دو دليل شامل هر دو نوع تخويف مطابقي و التزامي ميشود.
1.عام بودن مفهوم «اخبارمع التخويف»
«اخبار مع التخویف» خودشمفهومی عام دارد، اخبار مع التخویف چه همراه با یک هشدار صریح باشد، یا نباشد، همه این هشدار را ميفهمند، و خود لغت این را شامل میشود.
2.الغاء خصوصيت از لغت انذار
اگر بر فرض پذیرفته شود که لغت انذار، فقط شامل هشدار صریح است، الغاء خصوصیت میشود، و هیچ فرقی ندارند؛ زیرا از خود آیه استفاده میشود که در دین تفقه کرده، و معارف را بدست آورده و منتقل میکند، معلوم است باید دیگران توجه کنند.
بنابراین يا به دلیل شمول لغوی مفهومی، یا به دلیل این که هر دو مناطاً مصداق انذار است؛ و نباید تردید کرد که اخبار مع التخویف هر دو را شامل میشود.
11. انذار؛ اخبار يا تعلیم
اخبار و اعلام، يک امر واضحي است که نياز به مؤونهاي ندارد تا کسي بفهمد، ولي تعليم، شامل يک فرآيند تعلّم و فراگيري ميشود که نياز به مؤونهاي دارد و به صرف اعلام کردن، تعليم حاصل نميشود، بلکه بايد یاددادن صورت گيرد.
انذار، اعم از خبر دادن امور واضح دين، و تعليم امور نيازمند به تعليم است، و شامل اعلام و تعليم ميشود.
سه وجه در بحث اعلام و تعليم متصور است:
1. در لغت، اخبار به معناي عام هم بکار رفته است، أخبره، به معناي تعليمهم بکار رفته، و اخبار، هم معناي خاص و هم معناي عام دارد.
2. در هر جا که تعليم هست، يک نوع اخبار (اخبار صريح يا به نوع دلالت التزامي) نيز هست، هرچند، تعليم را اخبار نميگويند، ولي نتيجه و حاصل تعليم، اخبار است.
3. قرائن و شواهد قرآني وجود دارد که دلالت بر انذار به معناي عام (اعم از اخبار و تعليم)است.
با دقت در آيات شريفه فهميده ميشود که ارسال پيامبر، براي انذار بشريت است، و به يقين، انذار مثل اخبار اعلامي نيست، و انذار پیامبر، خیلی فراتر از این اعلام است، و شامل تعليم هم ميشود. بخش مهم انذار پيامبر، تعلیم است، و انذار، مهمترین وظيفه پيامبران است و نسبت به انذار بيش از ساير وظایفشان تأکيد ذکر شده است.
بحث تفقه و انتقال فقه، قرينه خاصه موجود در آيه شريفه است و بيانگر اين است که هدف تفقه، و انذار صرفِ اعلام کردن نيست، بلکه بايد تثبيت و تثبتّي حاصل شود، و عليالقاعده متفاهم عرفي اين است که تحصيل علم با زحمات فراوان، همراه با آگاهيبخشي و تعليم است.
با توجه به اين قرائن، واضح است که انذار، شامل انتقال معارف بالاعلام أو بالتعليم ميشود.
1.تعلیم، مقدمه انذار
بر طبق احتمال اول، انذار، معنای عام داشت که شامل عمل تبلیغی و تعلیم و امثال اینها هم میشود، و با توجه وجوه ذکر شده، يک اطميناني حاصل ميشود که انذار، شامل تعلیم و ... میشود.
بنا بر احتمال دوم، انذار، آن خبر نهایی است که در آن یک ترس و هشداری وجود دارد، و تعلیم و ... همه اينها، مقدمه هستند.
بر طبق احتمال دوم، انذار، رساندن حرف آخر و نتيجه نهاييبالمطابقه يا بالالتزام است، منتهي گاهي اخبار با اعلام محقق ميشود و گاهي نياز به مقدمهچيني دارد. نتيجه اينکه، با توجه به نکاتي که ذکر شد، اگر براي کسي اطمينان حاصل شد که انذار، اعم از تعليم و اخبار است، فبها و نعم المطلوب، و الا در صورت شک و ترديد، نيز مشکلي پيش نميآيد، منتهي در اين صورت، اين اعمال، مقدمه انذار ميشوند، و بيان شد که لازم نيست، انذار بالمطابقه باشد، و انذار به دلالت التزامي نيز صادق و ثابتاست.
2.شمول مفهوم إنذار نبست به جهل، نسیان، غفلت و سهو
انذار يا اخبار مع التخویف، همان آگاهی دادن به شخص است این آگاهی دادن، گاهی مقابل جهل است، و گاهی مقابل سهو و نسیان و ... است، به نظر میآید از این جهت هم شمول دارد، چون علم هم مقابل جهل، نسيان، غفلت و سهو به کار ميرود.
گاهي، جهل، به معناي خاص است، و گاهي به معناي عام به کار رفته است که شامل جهل و سهو و نسيان ميشود. و بنا بر حالات مختلف علم در مقابل سهو و نسيان و جهل نبايد ترديد کرد که وقتي آيه شريفه ميفرمايد اخبار و اعلام کنيد، اين آگاهي بخشي و اعلام که در انذار وجود دارد، گاهي در مورد جهل، و گاهي در مورد نسيان، و گاهي در مورد سهو است. به اين بيان که، اگر شخصي حکم را نداند، بايد او را نسبت به آن حکم آگاه کرد، وقتي حکم را فراموش کرده، بايد تذکر داد، و گاهي انذار شخص غافل است. بعيد نيست انذار، آن جا که شخص میداند را هم شامل شود، منتهي اين قسم خارج از شمول آيه است، ولي انذار، شامل تمام اقسام جهل( جهل مطلق« اصلاً نميداند»، نسيان «ميداند و فراموش کرده»، و غفلت«ميداند، و فراموش هم نکرده، ولي الآن ذهنش متوجه آن نيست») ميشود.
3.عدم حصر انذار در مورد تخويف
ممکن است گفته شود، انذار آن جايي را که فقط برای ترساندن باشد هم شامل میشود، یعنی اینکه طرف مورد انذار، همهچیز را میداند و انذار کننده فقط موعظه میکند، ولی استفاده این مطلب از آیه بعید است .
بنابراین انذار، شامل اخبار فی مقام الجهل، اخبار فی مقام السهو و الغفلة و اخبار فی مقام النسیان، و حتی اخبار در جایی که نسبت به اصل اینهاغفلت و سهو و نسیانی دارد، ولی نسبت به پیامدهایش غافل است ممکن است گفته شود انذار، شامل آن هم شود.
4.شمول انذار نسبت به تعليم و تربیت
سؤال: آيا انذار، فقط شامل امور تعليمي ميشود، يا شامل کارهاي تربيتي به معناي خاص( وعظ، موعظه و نصيحت) هم ميشود؟ به عبارت ديگر آيا انذار، فقط قاعده تعليمي و آگاهي بخشي است، يا شامل امور تربيتي نيز ميشود؟
ممکن است ابتدائاً به ذهن بيايد اخبار، در جایی است که کسی نمیداند، اما واقع مطلب اين است که انذار، مفهومي مرکب است(اخبار+ تخويف) که اخبار هشدار دهنده است،و بايد این کلّ، اینجا صادق باشد، یا باید جاهل باشد، به بياني که گذشت، يعني اگر منذَر نمیداند، و انذار کننده میگوید که همراه با تخویف مطابقی یا التزامی است، یا اینکه اگر هم میداند، خود تخویف کافی است، برای این که صدق اخبار مع التخویف کند، یعنی خبر میدهد ولو این که او میداند ولی چون در آن تخویف است، دلیل از این منصرف نیست، چون مفهوم، مرکباست جایی که شخصی، مطلب را میداند، ولی موعظه و نصیحت میکند، میگوییم اینجا نيز اخبار مع التخویف صادق است، منتهی گاهی در اخبار مع التخویف تأکید روی این است که او نمیداند و میخواهد بداند، و گاهی میداند و میخواهد تخویف را بیاورد، ولی در هر حال مرکب اخبار مع التخویف محققشده است، آن جا که او میداند، و تنبّهی از این پیدا نمیکند، دلیل از آن منصرف است، جاییکه شخصی حکم را نمیداند و انذار کننده بداند که انذار اثری نمیکند، معلوم نیست دلیل از آن منصرف باشد، هرچند مفهوم شامل آن میشود، اما کسی که نمیداند، یا میداند ولی انگیزهاش مشکل دارد، در هر دو اخبار مع التخویف صادق است.
5.انصراف آیه مورد بحث از فضای تربیتی
شبههای که اینجا وجود دارد، این است که متفاهم عرفی از آیه که میگوید «لیتفقهوا ولینذروا»،یعنی انذار، بعد از تفقه است، یعنی فقهی پیدا کرده است که میخواهد به او بدهد، و لذا ممکن است فضاي آيه از عملتربیتی که چیزی نمیخواهد به او بدهد، منصرف باشد؛ چون تفقه، مبنا قرار داده شد، و با تفقه میخواهد دیگران را آگاه کند، معنایش این است که میخواهد جهلی را رفع کند، اما وقتی میخواهد کارهای تربیتی را انجام بدهد، این آیه آن را بیان نمیکند.