عنوان
فقه روابط اجتماعی، اکرام و تحقیر
پدیدآورسازمانی
مؤسسه اشراق و عرفان
ناشر
نویسنده
تاریخ نشر
1400/08/11
اندازه
8MB
زبان
فارسی
یادداشت
روایت سوم و چهارم:
این دو روایت بود که در متن باب 31 وسائل الشیعه در ابواب فعل معروف دیدید. در ذیل باب 31 از مستدرک هم چند روایت ذکر شده. روایت اول از جعفریات همان مضمون را دارد. در روایت بعدی همان مضمونی بود که از امام صادق نقل شده بود منتهی این را حسین ابن سعید از کتاب مؤمن نقل کرده است. کتاب مؤمن هم جای بحث دارد که جای خودش. امام صادق از رسولالله نقل میکند:
«الْحُسَيْنُ بْنُ سَعِيدٍ فِي كِتَابِ الْمُؤْمِنِ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رسولالله ص: مَنْ أَكْرَمَ مُؤْمِناً فَإِنَّمَا يُكْرِمُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ».
بحثی این روایت ندارد و میگذریم.
روایت پنجم:
روایت پنجم که سومین روایت در مستدرک است مرحوم صدوق در عیون اخبار الرضا این را نقل کرده:
«الصَّدُوقُ فِي الْعُيُونِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ الْحُسَيْنِيِّ عَنْ أَبِي مُحَمَّدٍ الْعَسْكَرِيِّ عَنْ آبَائِهِ ع قَالَ: كَتَبَ الصَّادِقُ ع إِلَى بَعْضِ النَّاسِ إِنْ أَرَدْتَ أَنْ يُخْتَمَ بِخَيْرٍ عَمَلُكَ حَتَّى تُقْبَضَ وَ أَنْتَ فِي أَفْضَلِ الْأَعْمَالِ فَعَظِّمْ لِلَّهِ حَقَّهُ أَنْ [لَا] تَبْذُلَ نَعْمَاءَهُ فِي مَعَاصِيهِ وَ أَنْ تَغْتَرَّ بِحِلْمِهِ عَنْكَ وَ أَكْرِمْ كُلَّ مَنْ وَجَدْتَهُ يَذْكُرُنَا أَوْ يَنْتَحِلُ مَوَدَّتَنَا ثُمَّ لَيْسَ عَلَيْكَ صَادِقاً كَانَ أَوْ كَاذِباً إِنَّمَا عَلَيْكَ نِيَّتُكَ وَ عَلَيْهِ كَذِبُهُ».
از عوامل عاقبتبهخیری است هر کس اظهار مودت ما را میکند تو او را اکرام بکن و مأجوری. این هم درباره مؤمن است و منتحلین به مودت ایشان است. روایت بعد:
روایت ششم:
«أَبُو الْقَاسِمِ الْكُوفِيُّ فِي كِتَابِ الْأَخْلَاقِ، عَنْ رسولالله ص أَنَّهُ قَالَ: مَنْ أَكْرَمَ أَخَاهُ الْمُؤْمِنَ فَقَدْ أَكْرَمَ اللَّهَ تَعَالَى».
از کتاب اخلاق کوفی نقل شده که سند ندارد
روایت هفتم:
«الصَّدُوقُ فِي كِتَابِ الْإِخْوَانِ، عَنِ الصَّادِقِ ع أَنَّهُ قَالَ: وَ مَنْ أَكْرَمُ أَخَاهُ يُرِيدُ بِذَلِكَ الْأَخْلَاقَ الْحَسَنَةَ كَتَبَ اللَّهُ لَهُ مِنْ كِسْوَةِ الْجَنَّةِ عَدَدَ مَا فِي الدُّنْيَا مِنْ أَوَّلِهَا إِلَى آخِرِهَا وَ لَمْ يُثْبِتْهُ مِنْ أَهْلِ الرِّيَاءِ وَ أَثْبَتَهُ مِنْ أَهْلِ الْكَرَمِ».
روایت هشتم:
«الْآمِدِيُّ فِي الْغُرَرِ، عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع أَنَّهُ قَالَ: إِذَا آخَيْتَ فَأَكْرِمِ الْإِخَاءَ».
این هم چندین روایت در مستدرک که در ذیل این باب آمده است. شش حدیث در مستدرک و دو تا در وسائل میشود هشت حدیث.
سؤال: حدیث ینتحل مودتنا در عیون اخبار الرضا هست.
جواب: بله. اینجا هم از عیون نقل کرده است.
یکی دو روایت هم درباره اکرام ذی الفقه یا ولیی از اولیاء الله هست که کمی اخص است که ذکر میکنیم.
باب 30 هم باب استحباب الطاف المؤمن و اتحافه است که اخص از اکرام است بعداً عرض میکنیم. عمده در اکرام وسائل است. بخش دیگری از روایات در ابواب احکام عشرت است. ازجمله در باب 122 است که روایات قاعده طلایی اخلاق هم عمدتاً در این باب بود. باب 122 کتاب الحج ابواب احکام العشره باب مهمی است که عنوانش باب وجوب اداء حق المومن و جمله من حقوقه الواجبه او المندوبه است. چند روایت هم در این باب مربوط به اکرام بهطور مستقیم است. چند روایت مربوط به اکرام است. یکی روایت هشتم است:
روایت نهم:
«وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عُمَرَ الْيَمَانِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: حَقُ الْمُسْلِمِ عَلَى الْمُسْلِمِ أَنْ لَا يَشْبَعَ وَ يَجُوعُ أَخُوهُ وَ لَا يَرْوَى وَ يَعْطَشُ أَخُوهُ وَ لَا يَكْتَسِيَ وَ يَعْرَى أَخُوهُ فَمَا أَعْظَمَ حَقَّ الْمُسْلِمِ عَلَى أَخِيهِ الْمُسْلِمِ وَ قَالَ أَحِبَّ لِأَخِيكَ الْمُسْلِمِ مَا تُحِبُّ لِنَفْسِكَ وَ إِنِ احْتَجْتَ فَسَلْهُ وَ إِنْ سَأَلَكَ فَأَعْطِهِ لَا تَمَلَّهُ خَيْراً وَ لَا يَمَلَّهُ لَكَ كُنْ لَهُ ظَهْراً فَإِنَّهُ لَكَ ظَهْرٌ إِذَا غَابَ فَاحْفَظْهُ فِي غَيْبَتِهِ وَ إِذَا شَهِدَ فَزُرْهُ وَ أَجِلَّهُ وَ أَكْرِمْهُ فَإِنَّهُ مِنْكَ وَ أَنْتَ مِنْهُ».
سندش معتبر است درباره ابراهیم ابن عمر یمانی توثیق دارد. جملهای دربارهاش دارد ظاهراً استفاده قدح نمیشود. سند خوب است و کاملاً معتبر است.
ازنظر دلالت چون اذا شهد مقابل اذا غاب است ممکن است کسی بگوید شرط محقق موضوع نیست اما این وارد نیست و ممکن است کسی ابتدا به ذهنش بیاید که تقابل مال اینجاست نه آنجا اما با مناسبات حکم و موضوع کسی نمیتواند جمله دوم را مفهوم گیری کند. نوع اکرام را متفاوت میبیند. در غیبت هم حفظ او شود مصداق اکرام است. لذا با مناسبات حکم و موضوع و قرائن لبیه جمله شرطیه احترازیه که مفهوم ساز باشد نیست. لذا این روایت هم میگوید اکرام باید کرد. راه دیگر اینکه روایت اینطور روایت معنی شود که اذا غاب فاحفظه و اذا شهد فزره و بعدش مطلق است فاجله و اکرمه. این هم احتمال ضعیفتری است که میشود گفت و اکرم را مطلق تلقی کرد. درهرصورت اکرم مطلق است و نوع حضوریاش با زیارت همراه میشود. یک نکته هم اینجا اینکه بارها مسلم ذکر شده و مؤمن نیامده است.
سؤال: ذیلش دارد «وَ إِذَا قَالَ الرَّجُلُ لِأَخِيهِ أُفٍّ انْقَطَعَ مَا بَيْنَهُمَا مِنَ الْوَلَايَة».
باید گفت اینجا ولایت اینجا منظور ولایت عام اخوت عام است.
سؤال: در ادامه میگوید «وَ إِذَا قَالَ لَهُ أَنْتَ عَدُوِّي كَفَرَ أَحَدُهُمَا فَإِذَا اتَّهَمَهُ انْمَاثَ الْإِيمَانُ فِي قلْبِهِ كَمَا يَنْمَاثُ الْمِلْحُ فِي الْمَاءِ الْحَدِيثَ».
جواب: بازهم نمیتواند تصریح به مسلم را تقلیل بدهد ولی میتواند تصریح به مؤمن را تأکید کند.
سؤال: ادامهاش روی مؤمن برده:
«إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَيَزْهَرُ نُورُهُ لِأَهْلِ السَّمَاءِ كَمَا تَزْهَرُ نُجُومُ السَّمَاءِ لِأَهْلِ الْأَرْضِ وَ قَالَ إِنَّ الْمُؤْمِنَ وَلِيُّ اللَّهِ يُعِينُهُ وَ يَصْنَعُ لَهُ وَ لَا يَقُولُ عَلَيْهِ إِلَّا الْحَقَّ وَ لَا يَخَافُ غَيْرَهُ».
جواب: یعنی روی مؤمن برده. دو نحو میشود این را معنا کرد. یکی اینکه ذیل را قرینه بگیریم که مقصود از مسلم هم همان مؤمن است. احتمال دیگر اینکه بالا به اطلاقش باقی است و ذیل تأکید روی مؤمن را بیان میکند. در نظر داشته باشیم ببینیم بعدها قرائن دیگری پیدا میشود یا نه. اگر ذیل قرینه بر صدر بگیریم ممکن است کل روایات را تغییر دهد و هر جا مسلم میگوید بگوییم منظور مسلم است.
سؤال: اینجا اکرمه و امر داشتیم
جواب: بله اینجا جمله خبریه و بیان ثواب نیست امر است.
روایت دهم:
روایت بعد در باب 122 روایت 19 است
«وَ فِي الْمَجَالِسِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ زِيَادِ بْنِ جَعْفَرٍ الْهَمَذَانِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنِ الْعِيصِ بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُسْكَانَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الْبَاقِرِ ع أَنَّهُ قَالَ: أَحِبَّ أَخَاكَ الْمُسْلِمَ وَ أَحِبَّ لَهُ مَا تُحِبُّ لِنَفْسِكَ وَ اكْرَهْ لَهُ مَا تَكْرَهُ لِنَفْسِكَ إِذَا احْتَجْتَ فَسَلْهُ وَ إِذَا سَأَلَكَ فَأَعْطِهِ وَ لَا تَدَّخِرْ عَنْهُ خَيْراً فَإِنَّهُ لَا يَدَّخِرُ عَنْكَ كُنْ لَهُ ظَهْراً فَإِنَّهُ لَكَ ظَهْرٌ إِنْ غَابَ فَاحْفَظْهُ فِي غَيْبَتِهِ وَ إِنْ شَهِدَ فَزُرْهُ وَ أَجِلَّهُ وَ أَكْرِمْهُ فَإِنَّهُ مِنْكَ وَ أَنْتَ مِنْهُ وَ إِنْ كَانَ عَلَيْكَ عَاتِباً فَلَا تُفَارِقْهُ حَتَّى تَسُلَّ سَخِيمَتَهُ وَ مَا فِي نَفْسِهِ فَإِذَا أَصَابَهُ خَيْرٌ فَاحْمَدِ اللَّهَ وَ إِنِ ابْتُلِيَ فَاعْضُدْهُ وَ تَمَحَّلْ لَهُ».
ظاهراً سند درست است. نکته خاصی ندارد.
روایت یازدهم:
روایت سوم در این باب روایت 22 است:
«وَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الصَّلْتِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عُقْدَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: أَتَانِي رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الْجَبَلِ فَدَخَلْتُ مَعَهُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فَقَالَ لَهُ عِنْدَ الْوَدَاعِ أَوْصِنِي فَقَالَ أُوصِيكَ بِتَقْوَى اللَّهِ وَ بِرِّ أَخِيكَ الْمُسْلِمِ وَ أَحِبَّ لَهُ مَا تُحِبُّ لِنَفْسِكَ وَ اكْرَهْ لَهُ مَا تَكْرَهُ لِنَفْسِكَ وَ إِنْ سَأَلَكَ فَأَعْطِهِ وَ إِنْ كَفَّ عَنْكَ فَاعْرِضْ عَلَيْهِ لَا تَمَلَّهُ خَيْراً فَإِنَّهُ لَا يَمَلُّكَ وَ كُنْ لَهُ عَضُداً فَإِنَّهُ لَكَ عَضُدٌ وَ إِنْ وَجَدَ عَلَيْكَ فَلَا تُفَارِقْهُ حَتَّى تَسُلَ سَخِيمَتَهُ وَ إِنْ غَابَ فَاحْفَظْهُ فِي غَيْبَتِهِ وَ إِنْ شَهِدَ فَاكْنُفْهُ وَ اعْضُدْهُ وَ وَازِرْهُ وَ أَكْرِمْهُ وَ لَاطِفْهُ فَإِنَّهُ مِنْكَ وَ أَنْتَ مِنْهُ».
سند خالی از اشکال نیست.
ممکن است در ذیل در مستدرک هم روایاتی باشد. در روایت شانزدهم مستدرک هم اکرمه دارد و چند روایت دیگر هم اکرمه دارد.
روایت دوازدهم:
در ابواب احکام العشره روایت دیگری در باب 5 ابواب احکام العشره آمده
«وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ الْفُضَيْلِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ كَانَ أَبُو جَعْفَرٍ ع يَقُولُ عَظِّمُوا أَصْحَابَكُمْ وَ وَقِّرُوهُمْ وَ لَا يَتَهَجَّمْ بَعْضُكُمْ عَلَى بَعْضٍ وَ لَا تَضَارُّوا وَ لَا تَحَاسَدُوا وَ إِيَّاكُمْ وَ الْبُخْلَ وَ كُونُوا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلِصِينَ. أَقُولُ: وَ تَقَدَّمَ مَا يَدُلُّ عَلَى ذَلِكَ وَ يَأْتِي مَا يَدُلُّ عَلَيْهِ».
مشکل در محمد ابن سنان است که غالباً توثیق نمیکنند. ازلحاظ دلالت در بقیه اکرام و اجلال داشتیم اینجا تعظیم و توقیر داریم. چهار واژهای که در رابطه با این قاعده آمده است. اکرام اجلال توقیر و تعظیم. واژگان جدید است ولی مفهوم همان مفهوم است. نکته دیگر اینکه در خصوص مؤمنین است ظاهرش اصحابکم یعنی مؤمنان. اخص هم باشد یعنی آنان که بیشتر با آنها سروکار دارید.
باب 67 هم هست ولی تمرکز آن باب در ابواب احکام العشره گروه خاصی را بیان میکند و کسانی است که سن بیشتری دارند. بحث میکنیم که مقصود سن مادی است یا ذی الشیبه شامل کسی که جایگاهی دارد یا نه. البته نسبت به علما روایات دیگری هم دارد. حدود 30 روایت دارد که مقصود سن است. بعضی روایات باب 67 قاعده کلی را بیان کرده است. ازجمله روایت چهارم:
روایت سیزدهم:
«وَ عَنْهُمْ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي نَهْشَلٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ: قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع مِنْ إِجْلَالِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِجْلَالُ الْمُؤْمِنِ ذِي الشَّيْبَةِ وَ مَنْ أَكْرَمَ مُؤْمِناً فَبِكَرَامَةِ اللَّهِ بَدَأَ وَ مَنِ اسْتَخَفَّ بِمُؤْمِنٍ ذِي شَيْبَةٍ أَرْسَلَ اللَّهُ إِلَيْهِ مَنْ يَسْتَخِفُّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ».
در بعضی روایات تصریح به سن دارد که بحث خواهیم کرد باب 68 هم استحباب اکرام الکریم آمده که بحث خواهیم کرد.
روایت چهاردهم:
باب 146 حدیث 5 دارد:
«قَالَ وَ قَالَ ع مَنْ أَكْرَمَ فَقِيراً مُسْلِماً لَقِيَ اللَّهَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ هُوَ عَنْهُ رَاضٍ أَلَا وَ مَنْ أَكْرَمَ أَخَاهُ الْمُسْلِمَ فَإِنَّمَا يُكْرِمُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ».
روایت پانزدهم:
جهاد النفس هم باب 4 حدیث 27 میگوید «وَ إِنْ لَقِيَ مُؤْمِناً أَكْرَمَه »
چیز خاصی در آن نیست.
این مجموعه روایاتی است که در باب اکرام وارد شده است شاید به 20 روایت برسد. روایاتی که شبیه اکرام یا اجلال یا توقیر یا تعظیم وارد شده است. مجموعه آنها حکم رجحانی را در باب اکرام میآورد. در ادله باب اکرام حداقل 5 قاعده عام داشتیم و حداقل 20 روایت داریم که این بحث را آورده است.
در ذیل این چند بحث را باید تعقیب کنیم.
بحث اول: وجوب یا استحباب اکرام
آیا این اکرام واجب است یا مستحب؟ بارها گفتهایم که اطلاقی که بشود به آن اعتماد کرد برای وجوب به نحو مطلق قطعاً نداریم. نه از باب اینکه امر نداریم بلکه قرینه خارجیه و لبیهای وجود دارد که انسان را مطمئن میکند که مطلق اکرام وجوب ندارد. زیرا امر مقدوری نیست و ازلحاظ ارتکاز هم کسی به ذهنش نمیآید که هر نوع اکرامی برای دیگری واجب باشد. امر مقدوری نیست و قرائن خارجیه و ارتکازات مانع ظهور در وجوب میشود. بله از این استثنا میشود جایی که ترک اکرام نوعی اهانت باشد. آن هم بهصورت غیری واجب میشود. اکرامی که ترک آن موجب اهانت و استخفاف دیگری شود. این واجب است نه از باب وجوب اکرام بلکه از باب حرمت اهانت و استخفاف لااقل در مراتبی از آن.
جهت دیگر هم آنکه در قاعده طلایی اخلاق گفتیم که اگر مواردی از اکرام باشد که عقل یا عقلا آن را لازم میدانند شرع هم آن را تأیید میکند. آن هم بیش از اینکه الآن عرض کردیم افاده نمیکند. آنچه عقل و عقلا میگویند لازم است آنجایی است که اگر انجام ندهی توهین است. لذا علیرغم اینکه در این 20 روایت هم جملات امری داشتیم هم تعابیر خبریه افاده انشاء داشتیم اما این از مواردی است که قرینه خارجیه و ارتکاز وجود دارد و مانع از ظهور در وجوب میشود. لذا مستحب مؤکد است .
سؤال: رجحان عام اعم از وجوب و استحباب چرا نمیگویید؟
جواب: چون وجوب بالذات نداریم. آنجا هم که واجب است بالغیر است
سؤال: موارد خاص مثل پدر و مادر چه؟ در عنوان کلی هم قرار دارد
جواب: آن دلیل خاص دارد اینجا از حیث مؤمن یا مسلم بیان کرده است.
بحث دوم: شمول اکرام نسبت به غیرمسلم
آیا این اکرام در همه موارد مستحب است چه غیرمسلم لااقل در شرایط ذمه و معاهد و چه مسلمان چه مؤمن یا اختصاص به مؤمن دارد؟ به نظر میآید که درمجموع ما شمولش نسبت به مسلمان را باید بپذیریم. حتی اگر روایاتی که مسلم داشت و چندین روایت مسلم داشت و با ظهورش مطلق است حتی اگر کسی روایات خاصه را بگوید و بگوید مسلم را معنایش را تغییر میدهد و مقصود از مسلم همان مؤمن است باز یکی از ادله این قاعده قاعده طلایی اخلاق بود که ادله روشنی بود که شامل هم مسلم هم غیرمسلم میشد. لذا باملاحظه جمیع جوانب باید بگوییم این استحباب اکرام به نحو مطلق است و همه را میگیرد مگر جایی که شرع بهطور خاص الغاء کرده است. محارب است مثلاً. ادله خاصه آن را تقیید میزند. دلیلی که محارب را مهدور الدم میکند و حرمت جان و حرزش را برمیدارد مخصص این ادله میشود. ظاهرش این است که باید اینطور گفت. در این صورت باید توجه کنیم که این سه رتبه واقعاً رتبهاند و در یک سطح نیستند. حسن اکرام مطلق انسانها یک درجه است مسلمان درجه آکد و مؤمن بهمراتب آکد دارد. دلیلش این است که سه طایفه روایت داریم. یک طایفه انسان طایفهای مسلم طایفه دیگر مؤمن. طبق قواعد اصولی که عرض کردیم جایی که مسلم یا مؤمن میگوید مثال نیست بلکه بار جدیدی را افاده میکند و موجب تأکید میشود.
چند بحث دیگر هست که عرض میکنیم بعد اهانت و استخفاف را عرض خواهیم کرد.