عنوان
فقه پزشکی، قاعده سلطنت، پیوند اعضاء
پدیدآورسازمانی
مدرسه فقاهت
محل نشر
قم
تاریخ نشر
1399/07/21
اندازه
0
زبان
فارسی
یادداشت
بحث ما راجع به قطع عضو و پیوند آن به بدن خود یا دیگری بود. بحث به تعارض قاعده سلطنت و قاعده لا ضرر و لا ضرار رسید . به مناسبت، قاعده سلطنت قدری در مورد سیره عقلائیه مطالبی را عرض کردیم. چون بحث از سیره عقلائیه کمتر در دروس خارج بیان می شود لازم دیدم مطالبی را راجع به آن بیان کنم.
نکته اول:
دو عنوان وجود دارد که گاهی مفهوماً یا مصداقاً با هم خلط می شوند؛ گاهی به جای یکدیگر به کار می روند و گاهی هم از لحاظ مصداق خارجی اشتباه می شود. یک عنوان ارتکاز عقلاست و عنوان دیگر سیره عقلاست. مفهوم ارتکاز عقلاء با مفهوم سیره عقلاء متفاوت است.
ارتکاز عقلاء یعنی یک روشی یا مفهومی در ذهن عقلاء رکوز کرده باشد و به تعبیر امروزی در ذهن عقلاء نهادینه شده باشد به طوری که از هر عاقلی سوال کنی بلافاصله یا با اندک تاملی پاسخ انسان را می دهد. مثل قبح ظلم که در ارتکاز عقلاء وجود دارد که البته گاهی از اوقات این ارتکاز حالت عملی هم پیدا می کند. به این ارتکازی که در مسیر عمل قرار می گیرد، سیره عقلائیه گویند که از لحاظ مفهوم با ارتکاز عقلاء متفاوت است.
یک مثال که هم ارتکازی بودن وهم ادعای سیره عقلائیه بودن شده خیار غبن است. در مورد این خیار غبن دو دیدگاه مطرح است:
دیدگاه نخست (نظر حضرت امام):
خیار غبن از باب سیره عقلاء حجیت پیدا کرده، یعنی از این جهت که خیار غبن در سیره عقلاء وجود دارد و مورد امضای شارع هم می باشد بیع های دچار غبن دارای خیار غبن است. دلیل خیار غبن را، سیره عقلائیه ممضاة شارع است .
دیدگاه دوم:
این خیار غبن یک شرط ارتکازی عقلاست و ربطی به سیره عملی عقلاء ندارد. مثل اینکه در هر بیعی شرط ارتکازی عقلاء سلامت از عیب وجود دارد. در خیار غبن هم در هنگام هر بیعی، ارتکاز عقلاءبر غبنی نبودن معامله است. مانند اینکه شما در بیع شرط خیاطت بکنی که اگر طرف مقابل این شرط را انجام نداد من خیار دارم(خیار تخلّف شرط) منتها شرط مغبون نشدن ارتکازی است ونیازی به تصریح ندارد بنابر این مخالفت بااین شرط خیار غبن رابه دنبال دارد.پس شرط گاهی ارتکازی است یعنی اگر ما شرط هم نکنیم در ارتکاز عقلاء وجود دارد. اگر ما خیار غبن را این گونه تفسیر کنیم ربطی به سیره عقلائیه نخواهد داشت و صرفاً یک سیره ارتکازی در هنگام هر بیع است. این دیدگاه مشهور است.
نکته دوم:
محل بحث ما سیره عقلائیه تشریعیه شد. این سیره عقلائیه بر دو قسم است:
1. سیره عقلائیه در حکم واقعی.
2. سیره عقلائیه در حکم ظاهری.
حکم واقعی آن است که در موضوعش شک اخذ نشده باشد بر خلاف حکم ظاهری.
مثال:
یکی از اسباب تملیک حیازت است، مانند حیازت هیزم بیابان که تملیک آور است. این حیازت به سیره عقلاء ثابت شد که مملّک اشیاء است واین سیره عقلائیه در حکم واقعی است. اما گاهی سیره عقلاء در حکم ظاهری است مانند: سیره عقلاء در حجیت خبر واحد؛ چون خبر واحد حکم ظاهری است نه حکم واقعی.حالا ما می خواهیم سیره عقلاء را در باب سلطنت انسان بر حقوق، اموال و انفس بحث کنیم، که سیره عقلائیه در حکم واقعی است.
نکته سوم:
سیره عقلائیه در حکم ظاهری هم، گاهی به لحاظ شبهه حکمیه و گاهی به لحاظ شبهه موضوعیه است. سیره عقلائیه در حکم ظاهری در شبهه موضوعیه مثل حجیت اقرار. یکی از ادلّه حجیت ونفوذ اقرار سیره عقلائیه است که در شبهه موضوعیه است . اما گاهی سیره عقلائیه در حکم ظاهری نسبت به شبهه حکمیه است. مثل حجیت خبر واحد ثقه، که این در شبهه حکمیه است. آیا خبر واحد حجت است یا نه . جایگاه سیره عقلائیه در شبهات حکمیه در اصول است اما جایگاه سیره عقلائیه در شبهات موضوعیه در فقه است.