عنوان
فقه پزشکی، قطع عضو و پیوند
پدیدآورسازمانی
مدرسه فقاهت
محل نشر
قم
تاریخ نشر
1398/09/23
اندازه
9:79MB
زبان
فارسی
یادداشت
بحث ما راجع پیوند اعضا بود ادله حرمت را بررسی میکردیم یکی از ادله حرمت که ممکن است به آن تمسک شود کرامت انسان است استدلال این چنین است:
صغری: قطع عضو از بدن و پیوند آن به بدن خود یا دیگری مخالف با کرامت انسان است.
کبرای: مخالفت با کرامت انسان مورد نهی قرآن و روایات است.
نتیجه: قطع عضو و پیوند آن به بدن مورد نهی آیات و روایات ائمه اطهار است.
توضیح : اگر کسی قطع عضوی داشته باشد مثلا چشم خود را به دیگری هدیه دهد این مخالف با کرامت انسانی است انسان کرامت دارد و هرگونه مخالفتی با کرامت انسانی هم مورد نهی شارع است پس بنابراین قطع عضو وپیوند آن به بدن این مورد نهی است.
کبرای قیاس:
آیه شریفه قرآن این است :﴿وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَني آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلي کَثيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضيلاً﴾[1]
این آیه شریفه قرآن کرامت انسان را بیان میفرماید: این جا ابتدا ببینیم کرامت و کریم بودن به چه معنا است تا ببینیم که استدلال به چه شکل است صاحب معجم مقاييس اللغة ایشان میفرماید ماده کرامت اصل صیحح له بابان شرف فی الشی فی نفسه او شرف فی خلق من الاخلاق یقال رجل کریم و نبات کریم.
طبق معنای که این کتاب بیان کرده است یک کرامت ذاتی داریم که تعبیرکرده فی نفسه و یک کرامت عرضی داریم که فی نفسه درآن نیامده به این معنا که یک وقت میگوییم نبات کریم رجل کریم انسان کریم و مقصود این است که کرامت نفسانی دارد یعنی ذاتا این شی گرامی است و مورد تکریم است یک وقت است ذات شی را درنظرنمی گیریم یک خلقی از اخلاق حسنه را میببینیم و میگوییم که این انسان کریم است پس کرامت ذاتی و کرامت عرضی داریم.
راغب اصفهانی در مفردات میگوید اذا وصف الله تعالی و هو اسم لاحسانه و انعامه المتظاهر نحو قوله تعالی ان ربی غنی کریم اذا وصف به الانسان فهو اسم للاخلاق و الافعال المحموده ایشان می گوید کرامت یک وقت صفت خداوند متعال درنظرگرفته میشود اگرصفت خداوند باشد این یک اسمی است برای احسان خدا، همین که خداوند احسان میفرماید، نعمت میدهد و لطفش را شامل حال موجودات مینماید، این معنای کرامت در ان ربی غنی کریم است.
اما اگر همین کرامت وصف انسان شود این یک اسمی است برای اخلاق و افعال پسندیده وقتی که گفته میشود زید کریم یعنی این شخص دارای اخلاق و افعال محمود است .
البته ایشان آیاتی را هم مثال میزنند ﴿أَنْبَتْنَا فِيهَا مِنْ كُلِّ زَوْجٍ كَرِيمٍ﴾[2]
﴿إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ ﴾[3]
﴿وَقُلْ لَهُمَا قَوْلًا كَرِيمًا﴾[4]
(البته این را داخل پرانتز عرض میکنم که سزاوار است یک تحقیق داشته باشید فرق بین کرامت و کریم بودن و جود و جواد بودن فرقشون چیست یک کسی را میگوییم کریم و یک کسی را میگوییم جواد تفاوتهایی گفته اند من یک نمونه را عرض کنم جواد کسی است که به سوال و درخواست دیگران پاسخ میدهد و کمک میکند و جود و بخشش میکند اما کریم کسی است که بدون سوال و درخواست بخشش خودش را اظهار میکند و به دیگران کمک میکند این فرق بین کریم و جواد).
خلاصه این که آیه شریفه ﴿وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَني آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ﴾ کرمنا ... یعنی ما بنی آدم را گرامی داشتیم به او ارزش دادیم او را مورد توجه ویژه و کرامت خود قراردادیم و بنی آدم را تفضیل دادیم برخیلی از کسانی که آنها را خلق کردیم یک نوع برتری دادن و فضلیت دادن در این آیه شریفه قرآن
یک نکته تکمیلی عرض کنم دراین آیه شریفه یک تکریم آمده است یک تفضیل آمده است تکریم کرمنا و تفضیل فضلنا نکته ای که به ذهن میرسد آن است که کرمنا یعنی ما بدون در نظرگرفتن غیرانسان را کرامت بخشیدیم بدون درنظرگرفتن غیر به انسان تکریم کردیم او را گرامی داشتیم به او توجه ویژه کردیم و این کرامت و گرامی داشتن فی نفسه است یعنی انسان بدون درنظرگرفتن به غیرخود مورد کرامت خداوند متعال است فضلنا که از تفضیل میآید یعنی انسان را نسبت به غیرش گرامی داشتیم تفضیل و فضلیت دادیم به او توجه کردیم البته با ترجمه به فارسی نمیشود معنای این کلمات عربی را بخوبی نشان داد.
تکریم و کرامت دادن به انسان بدون لحاظ غیر است تفضیل دادن انسان به لحاظ غیراست لذا یک نکته به ذهن بنده آمده است و در تفاسیر ندیدم وآن اینکه فضلنا تفریع درکرمنا است یعنی چون که ما به انسان کرامت بخشیدیم از آن جهت تفضیل برغیر است یعنی تفضیل فرع بر تکریم است نکته ای که میشود این جا بیان کرد اینکه چرا به انسان کرامت بخشیدیم یعنی به چه دلیل انسان مورد کرامت قرارگرفت که به موجودات دیگراین توجه نشده است اصل و اساس آن برخورداری ازعقل است انسان موجودی است دارای عقل و دارای تفکردارای اندیشه فکرمی کند تامل میکند بررسی میکند و تحلیل میکند این نعمت را خداوند به موجودات دیگرنداد است لذا انسان را تکریم کردیم به همان وجود عقلی که در انسان نهادینه کردیم و بعد فضلنا او را تفضیل دادیم برموجودات دیگر ودر این آیه شریفه قرآن اگربخواهیم یک هفته بحث کنیم کم است
به هر حال انسان مورد کرامت الهی است حالا اگر کسی بخواهد این کرامت ذاتی که خداوند به انسان مرحمت کرد کاری بکند این کرامتش لطمه وارد کند این کرامتش از بین برود این مورد مخالفت با آیه شریفه قرآن است که میفرمایید لقد کرمنا بنی آدم پس انسان نباید کاری بکند که مخالفت با کرامت انسانی باشد بنابراین استدلال این شد که قطع عضو و پیوند آن مورد مخالفت با کرامت انسان است و مخالفت با کرامت انسانی درآیات الهی است و یکی ازآیات هم همین کرمنا بنی آدم است.
روایت مورد استدلال : وَ عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ اِبْنِ أَبِي نَجْرَانَ وَ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ جَمِيعاً عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ: فِي رَجُلٍ قَطَعَ رَأْسَ اَلْمَيِّتِ قَالَ عَلَيْهِ اَلدِّيَةُ لِأَنَّ حُرْمَتَهُ مَيِّتاً كَحُرْمَتِهِ وَ هُوَ حَيٌّ.[5]
(وسائل الشیعه، بَابُ دِيَةِ قَطْعِ رَأْسِ اَلْمَيِّتِ، حدیث چهارم، جلد 29).
سند روایت : احمد بن محمد قبلا ذکر کردیم یا احمدبن عیسی است یا احمد بن محمد بن خالد هردو معتبر است وتوثیق دارند هرچند که احمد بن محمد غالبا همان احمد بن محمد عیسی است ابن ابی نجران هم معروف است (عبدالرحمان بن ابی نجران) ایشان هم توثیق دارد نجاشی برای ایشان توثیق خیلی خوبی دارد، نجاشی دو مرتبه میگوید ثقهُ بعد لهُ کتبُ کتابهای زیادی هم داشته است به هرحال این از نظرثقه بودن توثیق شده است و یکی هم محمد بن سنان این محمد بن سنان توی ذهنتان باشد که یک عبدالله بن سنان داریم یک محمد بن سنان داریم محمد بن سنان مورد اختلاف است هم توثیق دارد هم تضعیف دارد مفصل است که ما تا الان به نتیجه نرسیدیم مشهور هم میگوید محمد بن سنان ضعیف است ما هم به نتیجه نرسیدیم بنابراین محمد بن سنان سند مورد قبول نیست اما عبدالله بن سنان ثقه است هم نجاشی توثیقش کرد است وهم شیخ طوسی و هم کشی هر سه رجالی بزرگ ایشان را توثیق کرده اند ، ولیکن روایت روایت صیحح است چرا چون اگر محمد بن سنان هم مورد ضعف باشد ابن ابی نجران که مشکلی که ندارد عن ابن ابی نجران و محمد بن سنان جمیعا یک کدام اگرثقه نباشند آن یکی که هست دیگه بنابراین روایت روایت صیحح است.
معنای روایت: مردی سر یک میت را قطع میکند حالا این در جنگها بسیار فراوان اتفاق میافتد حالا این معلوم نیست درجنگ یا جایی دیگری بود به هر حال حضرت میفرماید با این که سرمیت است و سر یک زنده را قطع نکرده است مرده را در واقع مقطوع الراس کرد است اما باید دیه بدهد چرا، علت چیست:
علت همان کرامت است تکریم کردن کردن انسان است به خاطراین که احترام یک انسان میت مثل احترام یک انسان حی است فرقی نمیکند اگرراس یک حی را قطع کنیم دیه دارد راس یک انسان میت را قطع کنیم بازهم دیه دارد علت احترام و کرامت انسانی است بنابراین روایت معتبره وصیحح است و کرامت انسان را تذکر میدهد.