عنوان
فقه پزشکی، پیوند اعضا، قطع عضو
پدیدآورسازمانی
مدرسه فقاهت
محل نشر
قم
تاریخ نشر
1398/10/09
اندازه
0
زبان
فارسی
یادداشت
بحث ما راجع قطع عضو و پیوند آن به بدن خود یا به بدن دیگری بود ادله حرمت را بررسی کردیم و میشود گفت دلیلی بر حرمت نفسی اولی پیدا نکردیم که قاطعانه از ظاهر ادله بگوییم که قطع عضو و پیوند آن حرام نفسی تکلیفی است و بعد بحث ضرر را مطرح کردیم و گفتیم که قطع عضو به عنوان ضرر، ضرر معتنابه میتوان حکم به حرمت آن داد منتها یک مسائلی را پیرامون آن بیان کردیم .
آخرین مرحله بحث ما در این مرحله عبارت است از تزاحم بین الضررین بود در این جا رسیدیم به این قسمت اگر دو تا ضرر متساوی بودند به این معنا که قطع عضو یک ضرری داشت و عدم آن هم ضرر دیگری برای بدن ایجاد میکرد یعنی هم قطع عضو ضرر باشد و هم این که پیوند نخوردن این عضو به بدن خود این هم یک ضرری را بر بدن تحمیل کند به عبارت آخر اگر قطع عضو کنیم ضرر معتنابه دارد اگر قطع عضو هم نکنیم بدن انسان به خاطر مدوا نشدنش یک ضرر معتنابه دیگری دارد این دو تا ضرر مساوی است این جا گفتیم که دلیلی بر حرمت نمیتوان بیان کرد به خاطر اینکه چه قطع عضو و پیوند داشته باشیم چه نداشته باشیم یک ضرری بر بدن متوجه میشود .
فقط یک نکته این جا بود که باز هم تاکید میکنم قطع عضو احداث ضرر است ولی اگر قطع عضو نکنیم و آن نیاز بدن ادامه پیدا کند ابقای ضرر است ما به نظرمون رسید که این احداث ضرر و ابقای ضررهع نتیجه ای متفاوتی از آنچه که گفتیم به وجود نمیآورد بلکه انسان مخیر است چه قطع عضو بکند چه قطع عضو نکند بنابراین قطع عضو حرمتی ندارد به ویژه آنجایی که در نظر این شخص قطع عضو یک مرجحی دارد و لو این ترجیح، ترجیح عقلایی و عرفی یا به تشخیص پزشک نباشد خودش تمایل دارد که این ضرر را محتمل شود ضرر قطع عضو را محتمل شود و لو این که این ترجیح هم هیچ وجهی ندارد بنابراین در این گونه موارد ما نمیتوانیم بگوییم که قطع عضو حرام است
یک حالت چهارمی هم وجود دارد گاهی قطع عضو جلوی ضرر را نمیگیرد بلکه قطع عضو یک نفعی را ایجاد میکند به عبارت دیگر یک قطع عضوی داریم که نفع بربدن دارد، یعنی از یک جهت نفع برای انسان دارد از یک جهت ممکن است ضرر داشته باشد یعنی یک قطع عضوی داریم که از یک طرف ضرر دارد و از یک طرف نفعی دارد در این جا هم باید ببینیم که بین این نفع و ضرری که ایجاد میشود کدامش ترجیح دارد چه بسا آن نفعی که ایجاد میشود ضرر را از معتنابه بودن خودش خارج کند یعنی کسرو انکسار که میشود میبینیم که در نهایت ضررش کم خواهد بود حالا اگر بخواهیم مثال بزنیم برخی از داروها عوارض جانبی دارد ضرر هم دارد اما از یک جهت میبینیم که خوردن این دارو یک نفع بالاتری دارد از عوارض این جا آیا کسی میتواند بگوید که خوردن این دارو حرام است.
این جا میخواهم بگویم اگر یک دارویی عوارض جانبی معتنابه هم داشته باشد ولی از یک جهت هم نفعی دارد نفعش بالاتر است این جا این دارو خوردن میشود حرام آیا میشود ملتزم شد خیر عرفا بین اینها کسر و انکسار میکنند یعنی در کفه ی ترازو میگذارند ضررش با نفعیش سنجید میشود و میبینیم که ضررش کم شد نسبت به آن نفعی که دارد بنابراین اینها مسائلی است که در قطع عضوها باید مد نظر قرار بدهیم
بله اگر یک قطع عضوی فقط ضرر معتنابه داشته باشد و اضطرار در آن هم نباشد یعنی چه اضطرار یعنی این که گاهی یک کسی به خاطر مسائل بسیار بسیار مشکل زندگی نیاز به مال پیدا میکند که مضطر میشود که یک عضوی را اهدا میکند این را باید در نظربگیریم که آیا این حرام است، بالاخره اضطرار هم یکی از مسائلی است که رفع حرمت میکند بنابراین اگر یک قطع عضوی، واقعا ضرر معتنابه داشته باشد و اضطرار هم در آن نباشد عنوانی ثانوی در آن نباشد این قطع عضوی که منجر به ضرر معتنابه میشود حرام .
بحث دیگر این است که یک مسئله است که تنافی بین قاعده لاضرر با قاعده سلطنت بر نفس شاید جایی به این شکل بحث نشده باشد.
توضیح ذلک: ما یک قاعده داریم بنام سلطنت بر نفس الناس مسلطون علی اموالهم و علی انفسهم هم هست.
توضیح ذلک :
ممکن است یک کسی بگوید قاعده لاضرر را قبول داریم نباید انسان ضرر را بر خودش تحمیل کند ولی یک قاعده سلطنت بر نفس هم داریم یعنی انسان بر نفس خودش سلطنت دارد فرض بفرمایید که (حالا من از حداقلها شروع کنم) انسان به اصطلاح رژیم غذایی میگیرد و این رژیم غذایی منجر به برخی از مسائل میشود تا آنجایی که ضرر بر بدن وارد نشود این سختی و ریاضتهایی که انسان برای خودش در نظر میگیرد این مشکلی ندارد.
اما اگر ریاضتهایی منجر به ضرر شود از یک طرف این شخص میخواهد تسلط بر نفس داشته باشد ریاضتها ی مختلفی انجام میدهد حالا ضرری هم برآن مستولی میشود این جا باید بحث کنیم که از یک طرف ضرر است و از یک طرف سلطنت براموال و سلطنت بر نفس چطور کسی میتواند اموال خودش را به هر شکلی به باد دهد مثلا اموالش را سفیهانه به دیگران ببخشد ممکن است سوال شود که چرا شما این کار کردید، ضرر زدید به زن و فرزندان خودت و به زندگی خودت ضرر زدی این شخص میگوید اموال خودم هست من میخواهم همه اموال خودم را ببخشم این تسلط بر اموال و لو این که ضرر بر خانواده تحمیل میشود اما آیا این حرمت شرعی دارد یک کسی میخواهد همه اموال خودش را در راه خدا، یعنی میخواهد در راه انسانیت ببخشد از این طرف هم ضرر به زندگی خودش و خانواده اش وارد میشود آیا این قاعده سلطنت بر اموال قابل توجه نباید باشد که بگوییم این شخص کار حرامی انجام نداده است
همین جور است تسلط برنفس (من دارم تقریب بحث را میکنم که یک بابی باز شود تا ببینیم به کجا می رسیم) ا نسان تسلط برنفسش دارد اگر یک کسی برخودش سختیها یی را روا بدارد در زندگی خودش به بدن خودش فشار بیاورد و او را در سختیهای متعدد قرار بدهد این جا قاعده سلطنت بر نفس مطرح می گردد کسی نمیتواند او را به اصطلاح تقبیح کند که چرا این کار را انجام میدهید کارهایی سخت روزانه و میداند این شخص که اگر این کار سخت را انجام دهد ده سال یا بیست دیگر منجر به آرتروز میشود یا منجر به بیماری میشود منجر به کمر درد میشود اینها چیزهایی است که انسان گاهی علم دارد به این مسائل ولی الان این کار را انجام میدهد و حتی اگر احتیاج نداشته باشد اضطرار هم نداشته باشد اما میداند این کار دو یا سه یاپنج سال دیگه او را دچار یک بیماری میکند آیا این فعل بر این شخص حرام است آیا این قاعده سلطنت بر نفس این جا پیش نمیآید
میخواهیم ببینیم که قاعده سلطنت برنفس وسعتش چقدر است چه مقدار توسعه دارد این قاعده تسلط بر نفس فرض بفرمایید یک کسی یک کاری را انجام میدهد ولی میداند که خطر دارد برای بدن خطر جانی ندارد چون خطر جانی یک بحث دیگری است یک خطر دیگری دارد آیا در اینجا حرام است این کار را انجام دهد حرمت ضرر بر نفس با ارتباطش با قاعده سلطنت بر نفس چقدر است
ابتدا یکی از ادله گفته شده را در این باب عرض میکنم آیه شریفه قرآن میفرماید:
﴿النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ﴾[1] این آیه شریفه قرآن مفادش این است که پیامبر نسبت به مومنین از خودشون اولی است تقریب استدلال این است :
پیامبر اولویت دارد به مومنین از خودشان این کلمه اولی اسم تفضیل است پس باید در مرحله قبل شخصی یک سلطنتی بر خود داشته باشد که پیامبر ما فوق آن سلطنت را داشته باشد وگر نه اسم تفضیل معنا ندارد
یک مثال بزنم یک کسی میداند که ازدواج کردن با این زن برای او ضرردارد ضرر معتنابه هم دارد آیا این شخص این مقدار آزادی و سلطنت ندارد که ازدواج با این زن حلال باشد جایز باشد از این آیه شریفه قرآن استفاده میکنیم که در مرحله نخست هر شخصی برای خودش سلطنت دارد فی الجمله (وسعت اش را نمیخواهیم بحث کنیم) بالاخره فی الجمله هر کسی برای خودش حق تصرف بر خودش را دارد فی الجمله
آیه شریفه قرآن میفرماید پیامبر از خود این شخص سلطنتش اولی است بنابراین از این آیه شریفه قرآن استفاده میکنیم هرکسی سلطنت بر خودش دارد. پس یک قاعده سلطنت بر نفس داریم و یک قاعده حرمت ضرر بر نفس داریم باید ببینیم بین این دو چه ارتباطی وجود دارد و آیا یکی بر دیگری حاکم است یا حاکم نیست یا به عبارت دیگر یکی بر دیگری تقدم دارد یا تقدم ندارد تقدم اگر هست چگونه تقدمی است انشاالله بحث خواهیم کرد.