عنوان
فقه پزشکی، پیوند اعضا، قطع عضو
پدیدآورسازمانی
مدرسه فقاهت
محل نشر
قم
تاریخ نشر
1398/10/23
اندازه
11:1MB
زبان
فارسی
یادداشت
بحث ما پیرامون قطع عضو و پیوند آن به بدن خود یا به دیگری بود محضر مبارک عرض شد که دلیلی بر حرمت اولی نفسی پیدا نکردیم منتها از باب لاضرر و لاضرار عرض کردیم که در صورت معتنابه بودن ضرر حرمت پیدا میکند و میتوان به عنوان حکم ثانوی حرمت آن را بیان کنیم منتها بحث به این جا کشیده شد که قاعده سلطنت بر اموال و انفُس هم در این جا نمایان میشود و باید ببینیم بین این قاعده و قاعده لاضرر و لاضرار چه نسبتی وجود دارد و آیا در صورت مطرح کردن قاعده سلطنت حکم حرمت قطع عضو تغیر پیدا میکند یا خیر .
جلسه گذشته در ارتباط با ادله قاعده سلطنت مطالبی را خدمت عزیزان عرض کردیم و به این نتیجه رسیدیم که این قاعده در رابطه با اموال و انفُس دلیل قانع کننده ای دارد البته عمده دلیل ما یکی سیره عقلا بود که در بین عقلا سلطنت بر اموال و انفُس وجود دارد و عقلا هر شخصی را مسلط بر اموال خود و انفُس خود میدانند و از ارتکاز عقلائیه هم به سیره عقلائیه تبدیل شده است تنها حلقه مفقود در این جا امضای این سیره عقلایی هست که آیا این سیره عقلائیه مورد امضای شارع هست یا دلیلی بر امضای شارع نداریم
این جا یک نکته ای را بیان کنیم سیره عقلائیه که از مرحله ارتکاز عقلائیه به عمل عقلائیه رسیده است مطلب بسیار مهم در ادله ای احکام شرعیه است.
سیره عقلائیه بر سه قسم است:
1. گاهی سیره عقلائیه مورد ردع شارع است شارع مقدس آن را ردع کرده است :
شاید مثالی که بتوان برای این مطلب هم از نظر صغروی و هم از نظر کبروی بیان کرد قیاس است قیاس چه بسا یک سیره عقلائیه است عقلا برای به اصطلاح حفظ حیات خود گاهی به این قیاس چه بسا عمل میکنند اگر اشکالی صغروی نداشته باشیم فرض کنید این قیاس مورد سیره عقلائیه است اما از طرف شارع رد ع شده است قیاس از طرف اهل بیت علیه السلام به طور مسلم رد ع و منع شده است و به شدت هم منع شده است حتی بیان شده است که با قیاس مُحقَ الدین دین از بین میرود و آن عبارت غلیظ و شدیدی که از اهل بیت علیه السلام در ارتباط با قیاس آمده بنابراین این قیاس اگر هم سیره عقلا بر آن قائم بوده و هست اما مورد رد ع شارع است.
2. قسم دوم این است که سیره عقلائیه که مورد امضای شارع است :
مثال حجیت خبر واحد ثقه است خبر واحد ثقه عند العقلا حجیت دارد یعنی شکی نیست عقلا در زندگی خود به خبر ثقه فی الجمله عمل میکنند و معاصر معصوم علیه السلام هم بوده و فی الجمله شکی در آن نیست منتها این جا امضا شارع را هم باید داشته باشیم چون سیره عقلا به تنهایی حجیت ندارد امضای شارع هم توسط برخی از آیات و روایات ثابت شده است روایات و برخی از آیات این سیره عقلائیه را امضا کردند این جا سیره عقلا را داریم و امضا شارع را هم داریم.
3. سیره عقلائیه مشکوک الامضا است شک در امضا شارع داریم :
این قسم فراوان است که باید در این قسم بحثهای استدلالی صورت بگیرد و مطلب خیلی واضح نیست لذا گاهی برخی از علما یک سیره عقلایی را مورد امضا میدانند و برخی دیگر نمیداند و اختلاف است بین علما در امضای بودن برخی از سیرههای عقلایی که این جا بحث مفصلی است که طریق کشف امضای شارع چیست
این مهم ترین بخش حجیت سیرههای عقلائیه است که در کتب اصولی خیلی به آن پرداخته نشده است که بنظر میرسد اگر یک بحث مفصل شود که جاش این جا نیست جایش در اصول فقه است که باید بحث شود و این خیلی بحث مفید و کاربردی که حالا من این جا وارد بحث نمیتوانیم شویم.
یک مطلب دیگر هست ما میدانیم که واقعا شارع مقدس امضا نکرده است اینجا باید بحث کنیم که آیا عدم وجود امضای شارع دال بر باطل بودن سیره عقلائیه است یا نه چون ممکن است کسی بیاید بگوید نفس سیره عقلائیه حجت است که البته ما قبول نداریم ولی باید بحث شود ممکن است کسی بگوید اساسا نفس سیره عقلائیه حجت است ما از شریعت متوجه شدیم که سیره عقلائیه حجت است این هم باید بحث شود نمیشود بگوییم اصلا قابل بحث نیست.
قسم دوم و سوم این است که عدم وجدان یا عدم وجود امضای واصل(مشکوک الامضا ء یعنی این که امضایی از طرف شارع به ما نرسیده است) منتها اینجا سیره عقلائیه را تقسیم میکنیم میگوییم سیرههای عقلائیه با توجه به امضای شارع یا متقین الردع است یا متقین الامضاء یا مشکوک الامضاء .
نکته:
گاهی یک سیره عقلائیه مورد بحث واقع میشود و ردعی از طرف شارع به ما نرسید است آیا عدم رد کفایت از امضای سیره عقلائیه میکند یا نمیکند این خیلی بحث مهمی است که خیلی از سیره عقلائیه این چنین است یعنی سیرههای عقلائیه داریم فقط ردع شارع به ما نرسید است آیا عدم ردع از طرف شارع کفایت برای امضای سیره عقلائیه دارد یا ندارد این جا حساس ترین نقطه بحثهای سیره عقلائیه است که باید بحث کنیم چون خیلی از سیرههای عقلائیه این چنین است .
حالا در این جا میخواهیم ببینیم این سیره عقلائیه سلطنت انسان بر نفس و اموال آیا مورد امضای شارع قرار گرفته است یا مورد امضای شارع قرار نگرفته است
میتوان ادعا کرد مورد امضا شارع قرار گرفته است یکی از آن ادله همین آیه شریفه قرآن ﴿النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ﴾[1] اولویت پیامبر بر خود مومنین متفرع بر تسلط خود مومنین بر خودشان است یعنی اگر مومنین مسلط بر خودشان نبودند اولولیت پیامبر بر انفُس مومنین معنا نداشت چون اگر مومنین مسلط بر خود نبودند معنا ندارد بگوییم پیامبر از خود مومنین نسبت به خودشان اولویت دارد اسم تفضیل ا متفرع بر این است که خود مومنین بر خودشان مسلط باشند بنابراین یک قاعده سلطنت بر اموال و انفُس یقینا داریم.
نکته: اگر ما دلیلی عمده را سیره عقلائیه قرار دهیم و آیات و روایات را ارشاد به این سیره عقلائیه بدانیم در این صورت دلیل بر قاعده سلطنت دلیل لبی میشود
اگر دلیل اصلی ما سیره عقلائیه باشد و ادله از طرف شارع امضا و ارشاد به این سیره عقلائیه باشد نتیجه میگیریم دلیل همان سیره عقلائیه است و سیره عقلائیه دلیل لبی است و دلیل لبی اطلاق ندارد یعنی چه اطلاق ندارد یعنی این که نمیتوان اثبات کرد انسان به طور مطلق بر اموال و انفُس خود تسلط دارند یعنی نمیتوان گفت که انسان هر طوری بخواهد به هر شکلی که اراده کند میتواند بر اموال و انفُس خود تصرف کند این اطلاق را نمیتوان استفاده کرد به عنوان مثال آیا انسان سلطنت دارد یعنی بر طبق سیره عقلائیه میتوان سلطنت انسان را بر قطع یک عضو مهم بدن را احراز کرد آیا میتوان از این سیره عقلائیه استفاده کنیم که انسان میتواند پایش را قطع کند یعنی حق تصرف دارد الی ماشاء هر طوری که بخواهد .
قاعده:
سیره عقلائیه یک دلیل لبی است حالا قاعده این است دلیل بر دو قسم است دلیل لفظی و دلیل لبی.
دلیل لفظی آن است که یک حکمی با یک آیه با یک روایتی ثابت شود دلیل لبی آن است که ما عبارتی و لفظی از شارع مقدس نداریم و حکم شرعی توسط الفاظ به ما نرسیده است به عنوان مثال دلیل عقلی، اجماع، شهرت، بنابراین که شهرت حجت باشد سیره متشرعیه سیره عقلائیه و خلاصه هر دلیلی که لفظی نباشد به آن دلیل لبی میگویند
بین دلیل لفظی و لبی تفاوتهایی وجود دارد یکی از آنها این است که دلیل لفظی با وجود شرایط مقدمات حکمت مورد اطلاق است و از دلیل لفظی اطلاق گیری میکنیم مثل اطلاق گیری برخی از فقها از احل الله البیع فقها گفته اند که احل الله البیع اطلاق دارد .
اما دلیل لبی قابلیت برای اطلاق گیری ندارد چون ما با لفظ مواجه نیستیم اطلاق گیری از شئونات لفظ است باید لفظی باشد تا اطلاق گیری شود بنابراین دلیل لبی اصلا قابلیت اطلاق گیری ندارد و. اگر سیره عقلائیه بر سلطنت انسان براموال و انفُس داشته باشیم و ادله قرآنی و روائی ارشاد به این سیره عقلائیه باشد نتیجه آن این است این دلیل سیره عقلائیه دلیل لبی میشود و اطلاق گیری از آن ممنوع است.