عنوان
فقه پزشکی، پیوند اعضا، قطع عضو
پدیدآورسازمانی
مدرسه فقاهت
محل نشر
قم
تاریخ نشر
1398/10/29
اندازه
9:74MB
زبان
فارسی
یادداشت
بحث ما راجع به قطع عضو و پیوند آن به بدن خود یا به دیگری بود عرض کردیم که حکم اولی نفسی به عنوان حرمت ظاهرا نداریم و تقریبا تتیع خوبی شد و دلیلی پیدا نکردیم بعد از نظر حکم ثانوی رسیدیم به این جا که اگر ضرر معتنابه داشته باشد از این باب حرام است بعد آمدیم نسبت بین الناس مسلطون الی اموالهم و انفسهم را با قاعده لاضرر ولاضرار نسبت آنها را بررسی کردیم و ادامه آن بحث را امروز خواهیم داشت.
خدمت با سعادت یکی از مباحث مهم باب لاضرر و لاضرار نسبت آن با قاعده الناس مسلطون است و تعارض بین این دو مورد بحث گفتگو واقع شده مثال معروف آن این است اگر کسی منزلش نیازمند به یک چاه فاضلاب است و احداث این چاه فاضلاب برای همسا یه مجاور ضرر آور است این جا از یک جهت این شخص مسلط بر خانه خود و تصرف در خانه خود است و الناس مسلطون الی اموالهم در این جا حکم به جواز دارد از طرف دیگر قاعده لاضرر و لاضرار حرمت اضرار به هماسیه را برای ما مطرح میکند در این جا تعارض بین قاعده الناس علی مسلطون با قاعده لاضرر و لاضرار مطرح میشود
همین بحث در ما نحن فیه جلوه گر است قطع عضو از یک طرف از باب تسلط بر نفس اشکال ندارد البته اگر الناس مسلطون علی اموالهم و علی انفسهم باشد از طرف دیگر قاعده لاضرر و لاضرار را داریم که ضرر معتنابه را ممنوع میکند این جا باید بررسی کنیم که آیا در صورتی که قاعده سلطنت جاری بشود قاعده لاضرر بر آن مقدم است یا این که نه قاعده سلطنت حرف اول را میزند و تقدم بر قاعده لاضرر دارد و بنابر تقدم هر یک بر دیگری نوع تقدم چیست از باب حکومت مقدم است یا از باب دیگری تقدم وجود دارد
بحث قاعده الناس مسلطون را پی گیری میکردیم و ادله آن را بیان میکردیم منتها بحث ما راجع به الناس مسلطون علی اموالهم وانفسهم بود که از آیه قرآن، روایت، سیره عقلا، و سیره متشرعه استدلال آوردیم و رسیدیم به این بحث که الناس مسلطون علی اموالهم از باب سیره عقلائیه مطرح است نه از باب سیره متشرعیه حالا جهت تکمیل بحث مناسب دیدم قدری راجع این دو سیره بحث کنیم منتها بحث کامل در جای خودش باید بحث شود.
اولا سیره عقلائیه بر دو قسم است:
1. گاهی سیره عقلائیه بر یک حکمی قائم میگردد و این حکم هم بر دوقسم است حکم واقعی و حکم ظاعری دو تا مثال بزنیم مثال اول در رابطه با حکم واقعی است مملکیت حیازت اموال منقول این یک مثال است.
توضیح مطلب: این است که حیازت بدست آوردن اموال منقول مثل این که شخصی به بیابان میرود و هیزم جمع میکند همین حیازت هیزم مملک است یعنی چطور بیع موجب ملکیت است حیازت هم موجب ملکیت است این یک مثال برای حکم شرعی یعنی سیره عقلائیه قائم بر حکم شرعی منتها حکم شرعی واقعی.
مثال دوم: حکم شرعی ظاهری همین حجیت ظواهر این یک مثال برای سیره عقلائیه بر حکم ظاهری است ظاهر قرآن ظاهر روایات ظاهر هر کلامی حجت است سیره عقلائیه داریم که ظواهر حجت است این سیره عقلائیه مربوط به یک حکم ظاهری است حجیت ظواهر یک حکم ظاهری است.
2. گاهی سیره عقلائیه قائم بر موضوع حکم شرعی است به عبارت آخر السیره العقلائیه القائمه علی موضوع حکم شرعی یعنی سیره عقلائیه که برای موضوع حکم است نه خود حکم مثلا مالیت نقود اعتباری.
توضیح مطلب:
این است که بیع یکی از تعاریفش مبادله مال به مال است بنابراین لازم است یک شی مالیت دار در مقابل یک شی مالیت دار معامله شود مالیت داشتن گاهی از سیره عقلائیه کشف میشود ، الان همین نقود اعتباریه اسکناس دلار پوند از این به اصطلاح عنواین بین المللی داخلی و خارجی ، اینها نقود اعتباری هستند یعنی مالیتی که اینها دارند مالیتش به سیره عقلائیه است عقلا به این نقود مالیت بخشیده اند وگرنه کاغذی که روی آن صد دلار نوشته شد با گاغذ دفتری که مقابل شماست فرقی نمیکند کاغذ کاغذ است اما در دلار سیره عقلائیه به آن مالیت داده است مالیت اعتباری برای بیع و شراء این هم یک مثال خوب برای سیره عقلائیه در موضوع.
سیره عقلائیه هم در حکم جاری میشود هم در موضوع مطلب مهم در مورد سیره عقلائیه که دنبال کنید اینکه آیا امضای شارع لازم دارد یا عدم ردع شارع کافی است و یا حد اقل احراز عدم ردع لازم دارد ی
ع برخی گفته اند که سیره عقلائیه بدون امضای شارع ارزشی ندارد باید امضای شارع پای سیره عقلائیه وجود داشته باشد تا مهر امضای شارع به سیره عقلائیه نخورد سیره عقلائیه فایده ای ندارد.
برخی گفتن که سختگیری نکنید امضای شارع لازم نیست همین که عدم رد ع شارع ثابت شود آنهایی که اهل دقت هستند متوجه میشوند که من چگونه بحث را پیش میبریم امضای شارع لازم نیست همین که عدم رد ع شارع ثابت شود یعنی شارع منع نکرده باشد همین مقدار کافی است یعنی این که احراز عدم ردع کافی است یعنی چه یعنی عدم منع شارع محرز شود احراز عدم رد ع کافی است امضای شارع لازم نیست
برخی گفتند این هم سختگیری است بلکه عدم احراز ردع کافی است یعنی چه یعنی لازم نیست عدم ردع محرز بشود محرز بودنش لازم نیست بلکه عدم احراز رد ع کافی است یعنی ردع به ما نرسیده باشد همین که ردعی به ما واصل نشده باشد همین مقدار کافی است.
یک دفعه میگویید آمدن زید شرط است یک وقت میگویید احراز آمدن زید شرط است خود آمدن شرط نیست احراز شرط است یک دفعه میگویید عدم احراز به نیامدن و همین که نیامدن را احراز نکردیم کافی است این طبقه بندیست تنزل پیدا میکند مثل حوزه علیمه ما که تنزل پیدا کرده گفتند مطول نه مختصر مختصر تنزل پیدا کرد به جواهر، جواهر نمیدانم الان میخوانند یا نه به هر حال مغنی اللبیب شد مغنی الادیب و هکذا.
چرا داریم این بحث را انجام میدهیم به خاطر این که ما میخواهیم ببینیم الناس مسلطون علی اموالهم واتنفسهم آیا به سیره عقلائیه ثابت است چون بحث ما این است اگر به سیره عقلائیه ثابت شده باشد پس باید امضای شارع را بدست بیاوریم یا اگر امضای شارع را بدست نمیآوریم عدم رد ع شارع را بدست بیاوریم یا حداقل عدم احراز رد ع را داشته باشیم یا این که سیره متشرعه بر الناس مسلطون داریم و خلاصه بحث بعدی این است که آیا الناس مسلطون علی اموالهم و علی انفسهم است یا اینکه الناس مسلطون علی اموالهم و این علی انفسهم اضافه شده است آیا علی انفسهم هم دارد این هم بحث مهمی است
بحث سوم هم این است که حالا اگر علی انفسهم ثابت شد محدوده ا ش چقدر است آیا انسان تسلط فراوان و تسلط همه جانبه دارد نسبت به نفس خودش یا نه این تسلط جزئی دارد