عنوان
فقه پزشکی، پیوند اعضا
پدیدآورسازمانی
مدرسه فقاهت
محل نشر
قم
تاریخ نشر
1398/07/16
اندازه
12:8MB
زبان
فارسی
یادداشت
بحث ما راجع پیوند اعضا بود، اقوالی در پیوند اعضا مطرح است یک قول این است پیوند اعضا، قطع عضو و پیوند آن به بدن، بدن انسان حرام است که در ارتباط با حکم ثانوی آن بحث بود که راجع به حدیث لاضرر و لاضرار مطالبی عرض شد و ادامه آن را امروز پی گیری می کنیم.
ضرار یا مصدر باب مفاعله است که مزید فیه است به این معنا که ثلاثی مجردی دارد که از آن ثلاثی مجرد ماده ضرار مشتق شده است یعنی اصل آن ضر یضر بود آمده به باب مفاعله مثل جاهد یجاهد مجاهدة و جاهداً این جا هم ضار یضار مضارة و ضرار.
اما ممکن هم است که ثلاثی مجرد باشد مصدر ثلاثی مجرد باشد، مثل کتب یکتب کتابا این جا هم ضرر یضر ضراراً، ثلاثی مجرد حساب اش کنیم،
احتمال سوم این است که ضرار مصدر باب مفاعله باشد لکن بدون ماده ای ثلاثی مجرد، ثلاثی مجرد نداشته باشد و اینجا یک سوال پیش می آید آیا باب مفاعله ای که ثلاثی مجرد نداشته باشد آیا هم چنین باب مفاعله ای داریم، جواب این است که بله مثل سافریسافر که ماده باب مفاعله است ولی ثلاثی مجرد ندارد، ما ثلاثی مجردی که سفر باشد، وبه معنای سیر و سفر باشد، نداریم پس ممکن است هم این ضار ماده باب مفاعله باشد لکن بدون ثلاثی مجرد.
اما در رابطه با معنای ضرارکلام شهید صدر(ره):
ایشان می فرمایند چهار احتمال در رابطه با معنای ضرار وجود دارد که سه معنای آن باطل است و یک معنا متعین است
معنای اول: این است که ضرار مثل ضرر معنای همان ضرر باشد، یعنی تاکید باشد لاضرر و لاضرار،ضرار همان معنای ضرر چرا تکرار شد به جهت اینکه تاکید باشد.
مرحوم آقای صدر می فرمایند هذا بعید فی نفسه این احتمال ذاتا بعید است، چرا چون قانون در تغییر عبارت، قانون عرفی در موارد تغییر عبارت این است که معنای جدیدی داشته باشد وقتی که امام می فرمایند لاضرر و لاضرار تغییر عبارت شده است و معنا ندارد یعنی از نظر قانون عرفی خلاف اصل است که این ضرر با ماده ضرار نیز تکرار بشود، و از نظر ایشان تکرار صرف است و تکرار صرف بعید است
احتمال دوم: ضرار به همان معنای مفاعله ای باشد یعنی در مواقعی که ضرر دو طرفی باشد این ضرار مثلا مقاتله است که کشت و کشتار دو طرف را قتال می گویند ضرار هم به معنای ضرر رساندن طرفین یعنی این شخص به آن شخص و آن شخص به این شخص ضرر برساند ایشان می فرمایید این احتمال هم باطل است چرا:
اولا با مورد روایت سازگارنیست،چون مورد روایت ضرر یک طرفه است سمره بن جندب ضرررسان بود و آن رجل انصاری ضرر دیده بود پس ضرر دو طرفه ای نبود، پس با مورد روایت سازگارنیست.
ثانیا: اگرهم ادعا شود که ضرر دو طرفه ای بود است یعنی سمره بن جندب هم مدعی ضرر بود هم رجل انصاری مدعی ضرربود اگر این هم گفته شود ایشان می فرمایید لازمه ای این سخن این است که تکرار لازم بیایید و تکرار خلاف اصل است چون ضرر اطلاق دارد هم ضرر یک طرفه ای را می گیرد و هم ضرر دو طرفه ای را می گیرد، بنابراین نیازی به لاضرار نبود چون ضرر دو طرفه ای را هم ضرر می گویند پس نیازی به لاضرار نبود بنابراین این احتمال که ضرار ضرر دو طرفه ای باشد هم باطل است.
احتمال سوم: ضرار ضرر شدید و موکد را می گویند وقتی که ضرر و نقص شدید نباشد ضرر گفته می شود، اما اگر شدید بشود نقص شدید اینجا ضرار گفته می شود اگر شدید نباشد ضرر ولی اگرشدید باشد ضرار ایشان می فرمایید این هم باطل است چون مستلزم تکرار است و تکرار هم خلاف اصل است چرا چون نقص ضعیف باشد، چه متوسط باشد، و چه شدید باشد، عنوان ضرر برآن صدق می کند، لاضرار هرگونه ضرری را نفی می کند اگرچه ضرر نقص شدید باشد، پس بنابراین لاضرار یک تکراری است که تکرارهم خلاف اصل است.
احتمال چهارم: این است که می فرمایند ضرار به معنای الضرر المتعمد فيه مع الإصرار واتخاذ ذريعة إليه
هرگاه یک نقصی به صورت عمدی با اصرار هم باشد و یک کاری را وسیله قرار بدهیم برای نقص انداختن در یک مالی و چیزی از دیگران این را می گویند ضرار پس الضرر المتعمد فيه مع الإصرار واتخاذ ذريعة إليه
ایشان می فرمایند این متعین است این معنای درستی است در روایت چرا:
چون ایشان می فرمایند سمره بن جندب این ورود به باغ را و سرزدن به درخت خود را وسیله قرار داد بود برای این که یک ضرری به رجل انصاری وارد کند، و این سمره بن جندب اصرار براین کار داشت، یعنی حق خود را که آن درخت بود وسیله قرار داد بود برای داخل شدن در باغ و اذن هم نمی گرفت و تعمد هم بر این مطلب داشت این را ضرار می گویند. پس بنابراین ازنظر ایشان هم ضرر در شریعت نیست که به معنای نقص است هم ضرر با تعمد و اصرار اتخاذ ذریعه و وسیله به سوی ضرر مورد نفی در شریعت است.
به نظر ما
اولا: این طول و تفضیل دادن در معنای ضرار نیازی نیست،این طول و تفضیل دادن ها پیشتر شبیه به تحلیل های عقلی است و در معانی لغت نیازی به این تفضیل نداریم هرچند در برخی از موارد مخالف با این طریق نیستیم اما در رابطه با ضرار نیازی به این تفضیل نداریم.
ثانیا: این معنای که ایشان فرمود است که ضرار یعنی تعمد ضرر مع اصرار و اتخاد ذریعه الیه، همان اشکالی که ایشان بر احتمالات سه گانه فرمودند در این احتمالات هم می آیید چرا برای اینکه یمکن ان یقال که ضرر شامل تعمد ضرر می شود شامل مواردی که در آن هم اصرار هم است می شود و حتی شامل مواردی که کاری را وسیله قرار بدهیم برای ضرر رساندن هم می شود شما اگر یک فعلی خودش نقص باشد به آن ضرر می گویند اگر یک فعلی خودش نقصی برای دیگران نباشد لکن این فعل وسیله باشد برای ضرر رساندن به این فعل هم ضرر گفته می شود.
مثال: یک شخصی مغازه ای در کنار مغازه دیگر افتتاح می کند که شغل او را کساد می کند مشترهای او را از بین می برد،ورشکست می کند او را، این جا این شخص افتتاح کردن مغازه ش را وسیله قرار داد است برای نقص به دیگری و گرنه خود افتتاح کردن مغازه نقص بردیگران نیست، خودش نقص نیست وسیله قرار داد است برای ضرر رساندن به دیگری، نقص رساندن به دیگری، از نظر عرف به این کار ضرر گفته می شود هرچند ما معتقدیم لاضرر و لاضرار شامل این گونه کارها نیست، یعنی اگر کسی شغلی را در بازار به وجود آورد و موجب کسادی شغل دیگری شد نمی توان بگوییم لاضرر و لاضرار مغازه اش را ببندیم.
ولی به هر حال به این کار ضرر گفته می شود از نظر عرفی هرچند که لاضرر و لاضرار به سیره عقلا و سیره متشرعه شامل این کار نمی شود و لو اینکه عمدا باشد.
اما همین مقدار که مربوط به بحث ماست هذا ُضرر این ضرر است
بنابراین جناب آقای صدر رحمت الله این احتمال چهارم شما هم مورد اشکالی است که خود شما به سه احتمال گذشته داشتید همین اشکال می آیید،هذا تکرار این معنای چهارم تکرار است و تکرار هم خلاف اصل است.
ثالثا: جناب آقای صدر شما معنای چهارم را استدلالی که برای معنای چهارم آوردید انطباق به مورد روایت بود یعنی شما فرمودید چون سمره بن جندب اصرار داشت به این حق خودش و آن را وسیله قرار داده بود برای ضرر رساندن به رجل انصاری و تعمد هم در این کار داشت بنابراین ضرار به این معنا است ما معتقدیم این گونه استدلال ها صیحح نیست که ما بیاییم به خاطرانطباق به مورد روایت قسمتی از روایت را معنا کنیم این صحیح نیست،چرا چون که یمکن ان یقال که رسول خدا برای کار سمره اگر فقط لاضرر را می گفت کافی بود منتها رسول خدا یک مطلب اضافه هم فرمود است که لاضرار یعنی در واقع برای کار سمره، اگرمی گفت لاضرر فی الاسلام چه بسا کافی بود منتها به طور کامل فرمود لاضرر و لاضرار پس بنابراین اینگونه استدلال برای معنای یک لغت در روایت حداقل در این روایت صیحح نیست
معنای مختار: این است که ما باید با مراجعه به کتب لغت،قرآن و روایت،و اشعار عرب، معانی یک لغتی را بدست بیاوریم این راه صیحح است وگرنه اینگونه استدلال ها در معنای روایت صیحح نیست
رابعا: جناب آقای صدر اگر یک لفظی تکرار شود و لکن به خاطر تاکید باشد چه اشکال دارد چون مطلب خیلی مهم است پیامبر می خواهد ریش نقص رساندن به دیگران را بخشکاند تاکید فرمود لاضرر و لاضرار اینجا تکرار است اما تکرار عقلایی است تاکید در مواقع مهم یک طریق عقلایی است پس بنابراین شما می فرمایید که تکرار باطل است نخیر تکرار گاهی به خاطر تاکید خیلی هم مورد نظر عقلایی است