عنوان
مستحدثه: الزام
پدیدآورسازمانی
مدرسه فقاهت
محل نشر
قم
تاریخ نشر
1399/012/20
اندازه
14:4MB
زبان
فارسی
یادداشت
الزام النساء علی الحجاب
این مساله بسیار مهمی است و از قدیم فقها این مسأله را به این عنوان خاص مطرح نکرده اند، همچنین بسیاری از واجبات مهم مثل ربا ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَذَرُوا مَا بَقِيَ مِنَ الرِّبَا إِنْ كُنتُمْ مُؤْمِنِينَ﴾[1] ﴿ فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ..﴾[2] و دیگر واجباتی که قرآن مجید با اهتمام از آن یاد کرده است را فقها به عنوان یک مساله مجزا مطرح نکرده اند، اینکه فقها به این مساله (الزام نساء بر حجاب) اشاره نکرده اند دلیل نمی شود که در نظر ایشان واجب نبوده است همانطور که عده ای توهم کرده اند.
الزام یک حکمی است که از مراتب امر به معروف و نهی از منکر است که فقها در کتاب مستقل «امر به معروف و نهی از منکر» به آن پرداخته اند و در آن الزام به همه واجبات را مطرح کرده اند، فقها به مرتبه ثالث –انکار بالید و ضرب و لو انجر الی الجرح و القتل- اشاره کرده اند که به معنای الزام است منتهی الزام در طول تذکر لسانی لین است و در مرتبه بعد با خشونت گفته شود، حتی بعضی گةفته اند به شتم، که ما عرض کردیم که از خشونت، شتم برداشت نمی شود و باید کلام حق را با تندی و غلظت بگوید، یا سب و لعن بگوید که در سب و لعن هم دلیل نداریم، در روایت وارد شده است که اصحاب پیامبر گفتند:« محمد بن يعقوب، عن علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن النوفلي، عن السكوني، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: قال أمير المؤمنين عليه السلام: أمرنا رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم أن نلقى أهل المعاصي بوجوه مكفهرة. »[3] با اهل منکر باید با چهره خشم آلود و غضب آلود مواجه شد، که این مواجهه حمل بر مرتبه دوم و بعد از بیان و دعوت لین است، این مقتضی جمع بین امثال این روایت و آیات مثل ﴿ادعُ إِلىٰ سَبيلِ رَبِّكَ بِالحِكمَةِ وَالمَوعِظَةِ الحَسَنَةِ ۖ وَجادِلهُم بِالَّتي هِيَ أَحسَنُ...﴾[4] است، بسیاری از آیات و روایت وارد شده است که دعوت به نرمی و بیان حسن و رفق کرده است حتی با فرعون (فَقُولا لَهُ قَوْلًا لَيِّناً لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشى)[5] .
اما اصل بیان خشن و غضب آلود از مراحل غیرقابل انکار امر به معروف و نهی از منکر است که مرتبه دوم و مرتبه سوم الزام بالید است.
فقها در کتاب «امر به معروف و نهی از منکر» اتفاق کرده اند که الزام –مرتبه سوم بالید و الضرب و لو انجر بالجرح و القتل- واجب است و حتی مخالف هم ندارد، فقط بعضی گفته اند که وظیفه حاکم است و بعضی گفته اند که وظیفه مومنین است مثل سید مرتضی، البته ما هم قول مشهور را پذیرفتیم.
وقتی الزام پذیرفته شد وهمینطور قاعده الاهم فالاهم پذیرفته شد و نصوص و آیات و وجدان مومنین بر اهمیت واجبی قائم شد که از آن به ضرورت یاد می شود، اگر این واجب انجام نشود فساد بین جامعه شیوع پیدا می کند که از گناهان کبیره است (إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَنْ تَشِيعَ الْفَاحِشَةُ فِي الَّذِينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ ۚ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ )[6] ؛ «فی الدنیا» یعنی در همین دنیا مستحق عقوبت هستند و شارع متکفل این حکم و عقوبت است و یا بلاهای ناگهانی بر اینها وارد می شود.
وجدان شما شاهد است که اگر زنان برهنه با انواع آرایشها در جامعه حضور پیدا کنند باعث ترویج فحشا می شود و در روایت امام رضا ع آمده است که موجب تهییج شهوات مردان می شود و حضرت فلسفه حجاب را اینگونه بیان کرد، همینطور روایت زیادی مثل « النَّظرَةُ سَهمٌ مِن سِهامِ إبليسَ مَسمومٌ ، مَن تَرَكَها للّه ِ عَزَّ و جلَّ لا لغَيرِهِ أعقَبَهُ اللّه ُ إيمانا يَجِدُ طَعمَهُ »[7] بر این امر دلالت دارد که باید به صورت قانون شرعی در بیاید حتی می توان گفت که مهتر از ربا است زیرا برهنگی و بی حجابی یک چهره آلوده از مومنین و حکومت اسلامی ارائه می دهد و حجاب سیمای اسلام است، این همه روایت داریم که خودتان را به سیمای یهود و کفار درنیاورید و سبیلها را بلند نکنید و صورت را نتراشید تا تشبه به کفار پیدا نکنید.
اگر به این واجب عمل نشود درون را فاسد و قلب را مریض و ایمان را زائل می کند و قلبی که مالامال از شهوات حرام باشد ایمان در آن مستقر نمی شود « مَا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ ...»[8] و از این اسلام و ایمان فقط اسم باقی می ماند.
ادله الزام به حجاب
یکی از ادله الزام، وجوب امر به معروف و نهی از منکر است. صغرای مساله، ترک حجاب و برهنگی از منکرات است و ستر مواضع بدن زن از واجبات شرع است، این صغری از ادله حجاب استفاده می شود، مثل آیات شریفه ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلَابِيبِهِنَّ ذَلِكَ أَدْنَى أَنْ يُعْرَفْنَ فَلَا يُؤْذَيْنَ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا﴾[9] ، جلباب در کلام لغویین[10] به دو معنا آمده است: ملحفه و عباء(پوشش سرتاسری که همه بدن رامی پوشاند) وخمار. سیاق «ذَلِكَ أَدْنَى أَنْ يُعْرَفْنَ فَلَا يُؤْذَيْنَ» مناسب با همان پوشش سرتاسری است. زیرا اگر خمار بر سر باشد اما باقی بدن پوشیده نباشد و برهنه باشد، همانطور که در بعضی از کشورهای اسلامی رایج است که زن مقنعه دارد اما پوششی برای ستر اندام وجود ندارد، که این نوع پوشش نقض غرض است.
حجاب در آیه ﴿... وَإِذَا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتَاعًا فَاسْأَلُوهُنَّ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ ذَلِكُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَقُلُوبِهِنَّ...﴾[11] به معنای پوشش زن نیست بلکه یک پوشش و پرده ای بین زن و مرد است که از نزدیک زل نزنند و از نزدیک چشم مردان اجبنی به زنان اجنبی نیفتد که در مساله سوالها و خواسته های دیگران از زنان پیامبر بود، یک نمونه است. هم علما شیعه و هم سنی اتفاق دارند که این آیه اختصاص به زنان پیامبر ندارد.
همینطور آیه ﴿... قَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولى..﴾[12] ، ای زنان در خانه قرار بگیرید و اینقدر در خیابان و مغازه پرسه نزنید تا در معرض نگاه اجانب قرار بگیرید که اختصاص به زنان پیامبر ندارد.
همینطور آیه : ﴿وَقُلْ لِلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَيَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا ۖ وَلْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَىٰ جُيُوبِهِنَّ ۖ وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ...﴾[13] دلالت بر وجوب حجاب دارد.
قرآن فلسفه حجاب را اینگونه بیان می کند: « أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ»[14] ، یکی از راههای سیاه شدن دل و تحریک شهوات، نگاه و نظر است، لذا اسلام خیلی تأکید بر جلوگیری ازنگاه و نظر حرام و مسموم فرموده است.
در صحیحه صفار آمده است که اگر زنی بخواهد در محکمه شهادت بدهد بازهم نقاب بزند: «محمّد بن الحسن بإسناده ، عن محمّد بن الحسن الصفار ، قال : كتبت الى الفقيه ( عليه السلام ) في رجل أراد ان يشهد علىٰ امرأةٍ ليس لها بمحرم هل يجوز له ان يشهد عليها من وراء الستر ؟ ويسمع كلامها إذا شهد رجلان عدلان أنّها فلانة بنت فلان التي تُشهدك وهذا كلامها أو لا تجوز له الشهادة عليها حتّىٰ تبرز ويثبتها بعينها ؟ فوقّع ( عليه السلام ) : تتنقّب وتظهر للشهود ان شاء الله.[15] در اینجا که نیاز هست شاهد شناخته شود باز هم حضرت دستور به نقاب می دهد.
برهنگی و عریان شدن، به درجه همین اهمیت می رسد، وجدان هر مومنی شاهد است که نفس برهنگی زن و آرایش غلیظ موجب تحریک شهوت رجال و یکی از مهمترین عوامل اشاعه فحشا است که مصداق آیه ترویج فحشا است، (إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَنْ تَشِيعَ الْفَاحِشَةُ فِي الَّذِينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ ۚ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ )[16] که فقیه می تواند به استناد همین آیه، به عقوبت شخص عامد بر اشاعه فحشاء حکم کند و زن برهنه یکی از این مصادق است که فساد را در جامعه ترویج و قلبها را مالامال از شهوات می کند لذا حاکم شرع می تواند این اشخاص را تعزیر کند تا جلوی ترویج فساد را بگیرند. مساله حفظ دین خیلی مهم است و باید جانها فدا شود. دراین مساله بعد از تذکر نرم و محترمانه و تأثیر نکردن، نوبت به مراحل بعد می رسد. بعضی از کسانی را که می دانیم که اصلا تذکر روی آنها تأثیر ندارد و پرخاش خواهند کرد و کسی جرأت تذکر نرم به آنها ندارد، می توان سراغ مراحل بعد رفت.
لذا صغرای مساله این است که ستر نساء از واجبات، و برهنگی از محرمات است.
کبرای مساله (امر به معروف و نهی از منکر)
کبرا ی مساله، «واجب است از هر منکری نهی شود و به هر معروفی امر شود».
امر به معروف و نهی از منکر واجب بسیار مهمی است که آیات قرآن بر آن تأکید کرده است:
1- «وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ»[17] ؛ «ولتکن» یعنی واجب (کفایی) است که در جامعه اسلامی عده ای «من به الکفایه» متکفل امر به معروف و نهی از منکر شوند وگرنه به این واجب عمل نشده است. مراد از«امة» عده و گروه و جمع است، حتی در حکومتهای غیراسلامی، از باب حسبه باید به آن عمل شود، دائره حسبه یعنی عده و گروهی با نظم و ساماندهی متکفل امر به معروف و نهی از منکر شوند.
این امر مهم که در قانون مجلس نیز آمده است، باید به آن پرداخته شود و به طور کامل احیا شود، فراموشی امر به معروف و نهی از منکر منجر به فراموشی مظاهر و معالم دین می شود، مردم یکی پس از دیگری به منکرات وارد می شوند و معروف را ترک می کنند و کسی هم متعرض آن ها نمی شود.
2- « كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ»[18] : شما برترین امتهای گذشته هستید زیرا اصل امر به و معروف و نهی از منکر را دارید و به آن عمل می کنید.
اینکه گفته می شد عیسی به دین خود و موسی به دین خود، شعار غلطی بود که در زمان طاغوت هم رواج داشت و در مقابل امر به معروف و نهی از منکر این جواب غلط را می دادند. امتیاز امت اسلام بر تمام امتهای سلف، اصل امر به معروف و نهی از منکر است.
3- «وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ»[19]
از نظر ما استعمال لفظ در اکثر از یک معنا امکان دارد و به بیان امام راحل «باب اللحاظ واسع»؛ لفظ به مثابه یک آینه نیست که فقط یک معنا و یک شی را نمایان باشد،کلام اصولیون که استعمال لفظ در اکثر از یک معنا را جایز نمی دانند درست نیست.
اولیاء هم به معنای دوست و هم به معنای ولایت است، خدای متعال به وسیله همین آیه برای مومنین نسبت به سایر مومنین ولایت جعل کرده است تا امر به معروف و نهی از منکر کنند.
بر طبق معنای دوست، چون مومنین به هم علاقه و محبت دارند مومن دوست ندارد که برادر مومنش عذاب بکشد و یا به جهنم برود لذا امر به معروف می کند. این به این معنا نیست که بعضی از نادانان می گویند که کسی را به زور به بهشت نمی برند! این در واقع نجات مومن از عذاب دوزخ الهی است. این از همان اوامر و احکام جزایی خداوند است، در غیر اینصورت نباید مجازات و حدود و احکام اجباری در مقابل معاصی بزرگ داشته باشیم! که این خلاف ضرورت دین است، در روایت داریم که : « محمد بن يعقوب عن عدة من أصحابنا، عن أحمد بن محمد، عن علي بن الحكم، عن عمر بن أبان، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: قال رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم: الخير كله في السيف، وتحت ظل السيف، ولا يقيم الناس إلا السيف، والسيوف مقاليد الجنة والنار»[20] به هرحال عده ای خوشگذران و شهوتران در جامعه هستند که می خواهند فساد کنند اسلام اجازه آزادی به اینها نمی دهد تا مانع از تشییع فساد و تباهی جامعه شود.
لذا هر دو معنای دوستی و ولایت منافاتی با هم ندارند و دلالت بر مطلوب دارند، مثل ولایت پدر بر پسر که با او دوست هم هست، منافاتی بین این دو نیست.
4- ﴿إِن مَكَّنّاهُم فِي الأَرضِ﴾ در آیه شریفه ﴿الَّذينَ إِن مَكَّنّاهُم فِي الأَرضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَآتَوُا الزَّكاةَ وَأَمَروا بِالمَعروفِ وَنَهَوا عَنِ المُنكَرِ﴾[21] قرینه است که این آیه از مرتبه اول و دوم امر به معروف و نهی از منکر انصراف دارد زیرا مرتبه اول «مکناهم» نمی خواهد زیرا روی خوش و نصیحت زبانی است، اما مرتبه سوم عده و عده می خواهد، همانطور که در روایت مسعده آمده است که امر به معروف بر عالم قوی (مکناهم) مطاع (دیگران حرف شنوی داشته باشند) واجب است: « محمد بن يعقوب، عن علي بن إبراهيم، عن هارون بن مسلم، عن مسعدة بن صدقة، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: سمعته يقول وسئل عن الامر بالمعروف والنهي عن المنكر أواجب هو على الأمة جميعا؟ فقال: لا، فقيل له: ولم؟ قال: إنما هو على القوي المطاع العالم بالمعروف من المنكر، لا على الضعيف الذي لا يهتدي سبيلا إلى أي من أي يقول من الحق إلى الباطل»[22] .
در روایت «... إن الامر بالمعروف والنهى عن المنكر فريضة عظيمة بها تقام الفرائض...» [23] ، این فریضه را عظیمه معرفی کرده است که برپاکننده و عمود فرائض است مثل خیمه ای که بوسیله عمود آن برپا می شود، اگر امر به معروف و نهی از منکر نباشد موجب اندراس و فراموشی فرائض می شود.
صغرای بحث ما وجوب ستر النساء و حرمت ترک الحجاب و السفور و العور است و کبرای ما «هر منکری واجب است که از آن نهی شود» که مراد ما ـ در این بحث ـ مرتبه سوم است.
کلام اصحاب
همه فقها در وجوب مرتبه ثالثه – امر و نهی با ید ولو منجر به جرح و قتل شود- اتفاق دارند اما اختلاف دارند که این وظیفه حاکم است یا اعم از حاکم و غیرحاکم است.
شیخ طوسی هم خودش قائل است و هم به اصحاب نسبت می دهد که وظیفه حاکم شرع است، سید مرتضی مخالفت دارد و می فرماید بر هر مومنی واجب است.
صاحب جواهر بعد از طرح مسئله، « ثم إن ظاهر المصنف وغيره الإجماع على عدم توقف الضرب الخالي عن الجرح على إذن الإمام عليهالسلام أو القائم مقامه ، لكن في محكي نهاية الشيخ « الأمر بالمعروف يكون باليد واللسان ، فأما اليد فهو أن يفعل المعروف ويتجنب المنكر على وجه يتأسى به الناس (شیخ طوسی، ید را به معنای «کونوا دعاة الناس بغیر السنتکم» گرفته است) ، وأما باللسان فهو أن يدعو الناس إلى المعروف ، ويعدهم على فعله المدح والثواب ، ويزجرهم ويحذرهم عن الإخلال به من العقاب ، فإن لم يتمكن من هذين النوعين بأن يخاف ضررا عليه أو على غيره اقتصر على اعتقاد وجوب الأمر بالمعروف بالقلب ، وليس عليه أكثر من ذلك ، وقد يكون الأمر بالمعروف باليد بأن يحمل الناس على ذلك (امر به معروف و نهی از منکر با ید:) بالتأديب والردع وقتل النفوس وضرب من الجراحات ، إلا أن هذا الضرب لا يجب فعله إلا بإذن سلطان الوقت المنصوب للرئاسة العامة (فقهای جامع الشرایط که نیابت عامه دارند را شامل می شود)، فإن فقد الإذن من جهته اقتصر على الأنواع التي ذكرناها (منجر به ضرب و جرح نشود)، وإنكار المنكر يكون بالأنواع الثلاثة التي ذكرناها ، فأما اليد فهو أن يؤدب فاعله بضرب من التأديب، إما الجراح أو الألم أو الضرب ، غير أن ذلك مشروط بالإذن من جهة السلطان حسبما قدمناه » وفيه نظر من وجوه ... وكيف كان فلو افتقر إلى الجراح أو القتل هل يجب؟ قيل والقائل السيد والشيخ في التبيان والحلبي والعجلي والفاضل في جملة من كتبه ويحيى بن سعيد والشهيد في النكت على ما حكي عن بعضهم نعم يجب وقيل والقائل الشيخ والديلمي والقاضي وفخر الإسلام والشهيد والمقداد والكركي على ما حكي عن بعضهم لا يجوز إلا بإذن الإمام عليهالسلام بل في المسالك هو أشهر ، بل في مجمع البرهان هو المشهور بل عن الاقتصاد الظاهر من شيوخنا الإمامية أن هذا الجنس من الإنكار لا يكون إلا للأئمة عليهمالسلام أو لمن يأذن له الإمام عليهالسلام فيه وهو الأظهر للأصل السالم عن معارضة الإطلاق المنصرف إلى غير ذلك ، ...»[24]
ایشان ضرب را دو قسم کرده است؛ در ضربی که به جرح منجر نشود به اجماع نیازی به اذن امام یا قائم مقام امام یا حاکم شرع (به فحوی) ندارد.
کلام سید مرتضی
«قال السید المرتضی یجوز ذلک بغیر اذن امام (علامه از شیخ طوسی این نزاع را بیان می کند) الثالثة بالید اذا لم ینجر القول و الوعد و الشتم امر و نهی بالید بان یضرب علیهما (امر و نهی) لقول الصادق ع ماجعل الله بسطا لسانه و کف الید و لکن جعلهما یبسطان معا و یکفان معا ( مقصود از امر به معروف ونهی از منکر واجب است به لسان و ید، که در طول هم هستند و الا اگر به ید واجب نباشد به لسان هم واجب نیست زیرا با لسان به تنهایی غرض محقق نمی شود).