عنوان
مقوّمات غیبت،مبحث غیبت،مکاسب محرّمه
پدیدآورسازمانی
مدرسه فقاهت
ناشر
نویسنده
تاریخ نشر
1396/12/22
اندازه
15MB
زبان
فارسی
یادداشت
خلاصه جلسه گذشته: صحبت در مورد این بود که راجع به چه عیبی اگر انسان پشت سر دیگری صحبت کند شامل بحث غیبت است؛ کلام صاحب جواهر را بیان نمودیم که ایشان فرمودند چه در بحث خَلق باشد و چه در بحث خُلق، غیبت است. روایتی نیز شاهد بر این مسئله است: زنی منزل پیامبر آمد. عایشه همسر پیامبر، آرام به ایشان عرض کرد که عجب زن زیبایی است اما حیف که قد کوتاهی دارد. پیامبر به عایشه فرمود: غیبت کردی.
با اینکه کوتاهی قد یک عیب ظاهری است و مخفی نیست تا شامل «ماستره الله علیه» شود ولی در عین حال پیامبر میفرماید تو حق نداری این حرف را بزنی و غیبت کردی. ممکن است که بر پیامبر این امر مخفی بوده یعنی زن را ندیده بوده یا اینکه در غیبت، مخفی بودن را شرط ندانیم و فقط کراهت شخص مغتاب ملاک باشد.
غیبت کردن دارای ریشههای روانشناسی است که برخی از آنها در روایات آمده است: «... اصل الغيبة يتنوّع بعشرة أنواع: شفاء غيظ، ومساعدة قوم، وتهمة، وتصديق خبر بلا كشفه، وسوء ظن، وحسد، وسخريّة، وتعجب، وتبرّم، وتزيّن ...».[1]
غیبت کردن گاهی برای تشفی ناراحتی خود از دیگری است. گاهی برای حمایت از گروه خاصی و تخریب گروه مقابل است؛ با اینکه همان عیب در هر دو گروه هست فقط عیب را در گروه مقابل بیان میکند؛ درخواست ما از روحانیون این است که باید طرفداریهایشان جنبه مذهبی و خدایی داشته باشد. در همین روایت تهمت را از ریشههای غیبت معرفی کرده است. ریشه دیگر، تصدیق خبری است که ثابت نشده است. ریشه دیگر، بهخاطر سوء ظن است. گاهی غیبت کردن از روی حسد است. گاهی از روی مسخره کردن، گاهی تعجب،گاهی بهخاطر تنفر است و گاهی برای زیباسازی است.
در هر صورت غیبت از گناهان کبیره است تا جایی که در روایات آن را از زنا بالاتر دانستهاند و مرتکب غیبت از عدالت ساقط میگردد؛ اگر امام جماعت است دیگر نمیتوان پشت سر او نماز خواند و اگر قاضی است از منسب قضا باید خلع شود. غیبت ریشه در نفسانیتهای انسان دارد.
مرحوم محقق سبزواری در بیان ملاک غیبت میفرمایند: «یمکن أن یجعل المناط إن کل ما لا یحب الإنسان أن یذکر به فی غیابه تتحقق الغیبة بذکره ذلک لغیره فی غیابه، لأن أدنی مرتبة الإنسانیة أن یحب الشخص لغیره ما یحب لنفسه، و یکره لغیره ما یکره لنفسه».[2] از نظر ایشان ملاک غیبت آن است که هر چیزی که برای خود نمیپسندید برای دیگران نیز نپسندید و هرآنچه برای خود میپسندید برای دیگران نیز بپسندید.
به نظر ما این فرمایش غیر از غیبت است و مقام بالاتری دارد. کسی که میخواهد به مقامات بالای معنوی برسد باید چنین روحیهای داشته باشد. ممکن است انسان از سخنی متأثّر نشود و برایش فرقی نمیکند؛ نه بدش میآید و نه خوشش میآید؛ با اینکه عنوان «لایحب» صدق میکند اما غیبت صدق نمیکند. مقام کراهت یک چیز دیگری است؛ آنچه مهم است حصول کراهت است نه «لایحب». مقومات غیبت سه چیز است: پشت سر دیگری بیان شود؛ عیب بیان شده مستور باشد و باعث کراهت شود.
آیت الله مکارم میفرمایند: «أن يكون بما فيه من العيوب، فلو كان بذكر المحاسن و لكن يكره إظهارها كالعدالة و الورع و بعض العلوم و بعض العبادات، فليس من الغيبة قطعا، نعم إذا كان بحيث يسمعه و يتأذّى منه و لم يكن تألّمه أمرا غير متعارف كان حراما من جهة اخرى، أمّا إذا كان ذلك بسبب شذوذ فيه، فيشكل الحكم بلزوم تركه لعدم الدليل».[3] از نظر ایشان ذکر محاسن، غیبت نیست اما اگر از بیان محاسن اذیت شود و این ناراحتی او غیر متعارف نیست از جهتی غیر از غیبت حرام است؛ اما اگر ناراحتی او به خاطر شذوذی است که در او وجود دارد و همه مردم از ذکر این محاسن ناراحت نمیشوند در این صورت حکم به ترک عمل و حرام بودن ذکر محاسن، مشکل است زیرا دلیلی برآن نداریم.
به نظر ما قسمت آخر کلام ایشان دچار اشکال است و در صورتی که شخص از ذکر محاسن خود ناراحت شود چون باعث آزار است از باب حرمت ایذاء مؤمن، حرام میباشد.