عنوان
مکاسب محرمه،کذب ،تعریف کذب
اصطلاحنامه
پدیدآورسازمانی
مدرسه فقاهت
محل نشر
قم
تاریخ نشر
1399/01/25
اندازه
8MB
زبان
فارسی
یادداشت
خلاصه جلسه گذشته: صحبت در بحث کذب بود. مسئله اول مطرح در کذب، تعریف کذب است که در جلسات گذشته تعاریفی را بیان کردیم. دلیل این دقت در تعریف کذب این است که مصادیق کذب را تشخیص دهیم. برخی موارد مشکوک است که کذب است یا صدق مثل توریه که ظاهر کلام، کذب است اما مراد متکلم، صدق است؛ برخی میگویند صدق است و برخی میگویند کذب است. تعریف ارائهشده برای کذب برای تعیین این مصادیق مشکوک است. اولین تعریف «الکذب هو عدم مطابقت کلام مع الواقع» بود که در تفسیر آن اقوالی وجود داشت؛ برخی «عدم مطابقت ظاهر کلام» [1] [2] گفته بودند، برخی «عدم مطابقت با اعتقاد و مراد متکلم»[3] [4] [5] را گفته بودند، «مخالفة المعنى المستعمل فيه» را مرحوم امام(رحمهالله) فرموده بودند.
لوازم اقوال
اگر قائل به ظواهر کلام شویم، پس توریه کذب است؛ زیرا ظاهر کلامش دروغ است اما اگر اعتقاد و مراد متکلم، معیار باشد، توریه صدق است زیرا مراد متکلم با واقع مطابقت دارد. اگر مستعملفیه معیار باشد، ظاهر کلام اگر با واقع مطابق باشد صدق است که درنتیجه بر اساس این قول هم توریه کذب است؛ چون ظاهر مستعملفیه با واقع مطابقت ندارد.
تعریف دوم کذب
«إنّ الصدق مطابقة الحكم للواقع و الکذب مخالفته له و أنّ رجوع الصدق و الكذب إلى الحكم أوّلاً و بالذات و إلى الخبر ثانياً و بالواسطة».[6]
توضیح: قضیه یا معقوله است یا ملفوظه. مثل اینکه قبل از سخنرانی برخی از افکار را کنار هم میگذارید؛ با خود فکر میکنید که میخواهم چه بحثی را مطرح کرده و چه بگویم، در فکر خودش مطالب را چینش میکنید این قضیه معقوله است اما وقتیکه این افکار را روی منبر به زبان آوردید، قضیه ملفوظه میشود؛ بنابراین قضیه ملفوظه، تجلی، ظهور و بروز قضیه معقوله است.
به قضیه ملفوظه خبر گفته میشود، «الخبر یحتمل الصدق و الکذب»؛ پس خبر که قضیه ملفوظه است، این اثر را دارد. آنچه قبل از بیان و تبدیلشدن به خبر در ذهن وجود دارد را علما به «حکم» تعبیر نمودهاند.
حال پرسش این است که آیا صدق و کذب، صفت برای حکم است یا فقط برای خبر است؟ اگر صفت برای حکم باشد؛ یعنی فکر شما، صحیح یا باطل است قبل از اینکه به لفظ درآید.
اشکال به تعریف دوم
مرحوم امام خمینی (رحمهالله) کرده است: اگر کسی بگوید «السماء تحتنا» و اعتقاد داشته باشد که «السماء فوقنا» آیا این جمله صادق است یا کاذب؟ پاسخ این است که نه صادق است و نه کاذب؛ زیرا مراد و اعتقادش مطابق با واقع است ولی خبرش با واقع و اعتقادش مخالف است.
«إنّ التفتازانيّ فسّر قول صاحب التلخيص (صدق الخبر مطابقته للواقع) بمطابقة حكمه، فلا يخلو مراده منه عن أن يكون إمّا الحكم النفسانيّ و الإدراك بأنّ هذا ذاك أو غيره أو الإدراك بوقوع النسبة أو لا وقوعها؛ فيكون حاصل مراده أنّ إدراك النفس و حكمها بأنّ هذا ذاك أو إدراكه بوقوع النسبة أو لا وقوعها متّصف بالكذب أوّلاً و بالذات و لأجله يتّصف الخبر به. و فيه ما لا يخفى؛ فإنّ لازمه أنّ المخبر بقوله: «السماء تحتنا» مع اعتقاده بأنّها فوقنا لا يكون صادقاً و لا كاذباً و لا مقالته صدقاً و لا كذباً؛ لأنّ اعتقاده و إدراكه موافق للواقع و إخباره مخالف له و لاعتقاده؛ فلا يكون إخباره صادقاً لمخالفته لهما و لا كاذباً؛ لأنّ موصوفيّة الكلام بالكذب على هذا المبنى يكون ثانياً و بواسطة الإدراك النفسانيّ المخالف للواقع و ليس الأمر كذلك هاهنا، فتدبّر.
أو كان مراده من الحكم إيقاع المتكلّم و جعله الخبر للمبتدأ. و فيه أنّ هذا فعل المتكلّم و ليس له محكيّ يطابقه أو لا يطابقه.
أو كان مراده منه النسبة الحكميّة و هو مع كونه خلاف ظاهرهم مقدوح فيه بأنّ النسبة الحكميّة التصوّريّة ليس لها واقع محكيّ يطابقها أو لا يطابقها و التصديقيّة منها عين الخبر؛ فإنّه ليس إلّا ما يحكي عن كون هذا ذاك أو هذا لذاك.
و لو كان مراده منه الحكم بالوقوع أو اللاوقوع، يرد عليه- مضافاً إلى ما تقدّم- أنّ الحكم الكذائيّ مجرّداً عن متعلّقه لا يتّصف بالصدق و الكذب؛ بل لا تحقّق له و باعتبار متعلّقه يتّصف ثانياً و بالعرض بهما؛ لأنّ الجملة الخبريّة تدلّ على مفادها و لو لم يصدر من متكلّم شاعر، فالحكم بالوقوع و اللاوقوع لا دخالة له لاتّصافها بهما».[7]
پاسخ
اشکال ما به مرحوم امام این است که آیا مخبر، اعتقادش را اظهار میکند یا نه؟ یعنی آیا میگوید که مراد من این است که «السماء فوقنا»، اگر اظهار میکند که مراد من از «السماء تحتنا» «السماء فوقنا» است، صادق است و کاذب نیست اما اگر بیان نمیکند و قرینهای هم بر مراد نمیآورد، کاذب است و صادق نیست.