عنوان
آیا علوم اجتماعی باید از ارزشهای علوم طبیعی تبعیت کند؟
نویسنده
ناشر
فصلنامه نقد و نظر، زمستان 1377، شماره 17-18، ص.: 296-329.
تاریخ نشر
1377
توضیح
چیستی پدیدارهای علوم اجتماعی
1. زمینه تاریخی سیطره روشهای علوم طبیعی بر علوم اجتماعی
پیش از این که در اندیشه روششناختی و معرفتشناختی هیک (1) پیرامون علوم اجتماعی کاوش کنیم، بجاستبه عنوان مقدمه، بر زمینه تاریخی و چگونگی تاثیر و نفوذ علوم طبیعی بر علوم اجتماعی در قرون هجدهم و نوزدهم تامل کنیم. در ضمن طرح این تاثیر، ارزیابی هیک را که یکی از بزرگترین نظریهپردازان اقتصاد سیاسی و اندیشه سیاسی معاصر جهان غرب استباز خواهیم گفت.
در قرن هجدهم و اوایل قرن نوزدهم، انتخاب روشهای تحقیق در حوزه علوم اجتماعی، از جمله اقتصاد، عمدتا با توجه به نوع و ماهیت مسائل مبتلابه و مورد توجه صورت میگرفت و اگرچه کلیت این سخن به طور مطلق صحیح نیست زیرا حتی در قرن هجدهم نیز نگرش علمپرستانه و سیانیتستی جسته و گریخته ظهور و بروز داشت، به طوری که درر مثل، جای پای آشکار این نگرش را میتوان در آثار منتسکیو یافت اما در مجموع، بزرگترین دستاوردهای نظری در علوم اجتماعی در این قرن، از قبیل آثار کانتیون، (2) دیوید هیوم، تورگو (3) و ادم اسمیث، عاری از این نگرش هستند. (4) این استقلال بدین گونه بود که حوزهها کار و کاوش خود را بدون تامل بر روشها و یا نسبتحوزه معرفتی خود با سایر حوزهها انجام میدادند. کلمه صعلمش هنوز دلالت و معنای مخصوص و محدود امروزین خود را نیافته بود و هیچ امتیاز و برتری خاصی، علوم طبیعی را از سایر علوم متمایز نمیکرد و علوم طبیعی مقام و منزلت ویژهای نزد عالمان نداشت. وضع چنان بود که حتی برخی از عالمان طراز اول و نوآور این حوزهها بدون کمترین دغدغه و تردید و نگرانی، برای اندیشههای خود در مواقعی که قدری کلیتر میشد از عنوان فلسفه استفاده میکردند. برای نمونه، شیمیدان نامآوری چون جان دالتون (5) کتاب معروف خود را نظام جدید فلسفه شیمی نام میدهد و لامارک (6) اثر خود را فلسفه جانورشناسی ،و فورکوری (7) کتاب خود را فلسفه شیمی مینامد. برخی تمامی این حوزه از معارف را صفلسفه طبیعیش مینامیدند و آن را بدین ترتیب از ص علوم اخلاقیش متمایز میکردند.